انتشار این مقاله


وقتی سرطان با هنر درمی‌آمیزد

پای حرف‌های زنی بنشینید که با سرطان مبارزه می‌کند.

موسسه خیریه ما مفتخر به تحقیقات درخشان خود از سراسر دنیاست بدین معنی که ما با تمام انجمن هایی که به هر نحوی با بیماری سرطان سر و کار دارند در ارتباط هستیم: محققان، بیماران، دوستان و نزدیکان آن‌ها.

اخیرا ما با ۳ نفر از زنان الهام بخش در بیروت آشنا شده‌ایم؛ آن هم زمانی که “روت” با ما تماس گرفت تا در مورد دوست سرطانی اش، لینا، که به خاطر تومورهای بدخیم چندگانه‌ی سلول‌های مغز استخوان (multiple myeloma) تحت درمان است و کمکی که روابط دوستانه‌شان در این روند می‌کند برای ما صحبت کند.


مقاله مرتبط: چیزهایی که هیچگاه نباید به بیماری سرطانی گفت!


داستان لینا

۴ سال پیش زمانی که تعطیلاتم را در دبی سپری می کردم بدنم شروع به درد های عمومی استخوانی کرد مخصوصا در ناحیه پشت و دنده ها. تا ۱۰ روز مرتبا از مسکن ها استفاده می کردم اما درد تمامی نداشت. وقتی به بیروت رسیدم آزمایش های متعددی گذراندم اما همه چیز عادی بود. شرایط من رفته رفته بد تر می شد و داروها همچنان کمکی نمی‌کردند. کم کم احساس خواب آلودگی در اکثر اوقات داشتم با یک حس گیجی به همراه فقدان تمرکز. در آن لحظه کلمه “سرطان” به هیچ وجه از ذهنم گذر نکرده بود.

همسر من که یک پزشک است احساس کرد یک مسئله ی جدی در پیش است بنابراین مرا ملزم به یک سری آزمایش های دیگر کرد‌. این بار نتیجه ای با تفاوت بسیار با نتایج اصلی آشکار شد. در طی ۳ هفته خون من حاوی مقدار خطرناکی کلسیم شده بود که اگر متوجه این قضیه نمی شدیم می توانست منجر به ایست قلبی در ۴۸ ساعت شود. من بلافاصله به بیمارستان منتقل شدم و بعد برای اولین بار کلمات “تومور های بدخیم چندگانه‌ی سلول‌های مغز استخوان ” را شنیدم.

با شروع درمان لینا او شاهد عوارض جانبی درمان سرطان؛ مثل ریزش مو شد اما عهد کرد که این قضیه روحیه و رفتارش را تغییر ندهد.

همیشه با مثبت بودن و داشتن روحیه‌ی مبارزه برای جنگیدن با این غول وحشتناک سعی کردم نیمه خالی لیوان را نادیده بگیرم و دید روشن‌تری نسبت به زندگی داشته باشم. هر روز که از خواب بیدار می‌شوم این خود یک نعمت است. یک روز بدون درد یک هدیه است‌ و من همیشه با سهیم کردن روحیات مثبت خود و تمرکز بر جنبه‌های خوب امور بیماران اطرافم را تشویق می‌کنم تا شرایط و موقعیت خود را بپذیرند و با آن کنار بیایند.

با این ذهنیت لینا تصمیم گرفت روی طرح منحصر به فردی کار کند. او به کمک دوستان با استعدادش ،اکسانا و روت، هنرهای زیبایی خلق کرد و از خودش به عنوان بوم نقاشی استفاده کرد! اما این هنر بک هدف داشت :“تشویق و بالا بردن روحیه آن هایی که از این بیماری رنج می برند تا به آنها قدرت ببخشند و بدانند که آن ها همیشه و در هر صورت زیبا هستند.”

ما زن هستیم و یکدیگر را درک میکنیم. ما حساس هستیم؛ می توانیم درد را تحمل کنیم اما می‌خواهیم از چیزهای کوچک لذت ببریم، هنر را به کار ببریم و به بی‌مویی به چشم یک مدل مو نگاه کنیم و آن را جذاب‌تر جلوه دهیم. اکنون من راضی و خوشحال هستم و توسط خانواده‌ی عزیز و دوست‌داشتنی‌ام ، آشنایان نزدیک و دوستانم حمایت می‌شوم و در نهایت تشکر ویژه‌ای هم دارم از تمام آشنایان و دوستانی که در طول مدت مبارزه‌ام با بیماری در کنارم بودند.

از لینا، روت و اکسانا متشکریم و بهترین آرزوها را برایشان داریم و دعا می‌کنیم حال لینا بهتر شود، از زندگی‌اش لذت ببرد و برای همه ما الهام بخش شود.

پریا سراجی


نمایش دیدگاه ها (0)
دیدگاهتان را بنویسید