انتشار این مقاله


چگونه نوجوانی شاد باشیم: مشکلات نوجوانان در مدرسه

چگونه از پس قلدرهای پررو بربیاییم؟

مطلبی که در ادامه می‌خوانید ترجمه فصل ششم از کتاب “Being A Happy Teen” اثر اندرو متیوس (Andrew Matthews) می‌باشد.


قسمت اول را در دکتر مجازی بخوانید: چگونه نوجوانی شاد باشیم: چرا زندگی سخت است؟

قسمت دوم را در دکتر مجازی بخوانید: چگونه نوجوانی شاد باشیم: چگونه خود را دوست بداریم

قسمت سوم را در دکتر مجازی بخوانید: چگونه نوجوانی شاد باشیم: مشکلات نوجوانان با والدین

قسمت چهارم را در دکتر مجازی بخوانید: چگونه نوجوانی شاد باشیم: دوستی در دوران نوجوانی


متن کامل کتاب در جستجوی شادی از همین نویسنده را در دکتر مجازی بخوانید.

مدرسه

من كسی هستم كه سركلاس كنار تو می‌نشیند.

من كسی هستم كه كمی اضافه وزن دارد.

من كسی هستم كه به خاطر قد كوتاه بودنم به من می‌خندند.

من كسی هستم كه دستم می‌اندازند چون به كامپوتر علاقه دارم.

من كسی هستم كه با لحجه حرف می‌زند.

من كسی هستم كه در ورزش عالی نیست.

من كسی هستم كه همیشه مورد سرزنش قرار می‌گیرم.

من كسی هستم كه از ترس تا خانه سوار اتوبوس می‌شود.

من كسی هستم كه وقتی زیاد تند راه می‌رود تلوتلو می‌خورد.

اما همچنین كسی هستم كه آنقدر شجاع است كه روز بعد از خواب بیدار می‌شود و دوباره این كار را می‌كند.

نایجل پاتز، مدرسه

مشکلات نوجوانان در مدرسه: قلدری در مدرسه

وجه اشتراك هریسون فورد، مل گیبسون، میشل فایفر و فیل كالینز چیست؟ به همه آن‌ها در مدرسه زور گفته می‌شد. اگر به شما زور بگویند، به این معنی نیست كه شما مشكلی دارید. متوجه شدید؟

اگر به شما زور بگویند، به این معنی نیست كه شما مشكلی دارید.

شما حق دارید احساس ایمنی و امنیت داشته باشید. اگر در مدرسه به شما زور گفته می‌شود، مدرسه باید جلوی آن را بگیرد. اگر بیرون از مدرسه آزار و اذیت می‌شوید، پلیس باید به شما كمك كند. در واقع فرد قلدر آدم مشكل داری است.

بسیاری از قلدرها كسانی هستند كه به آن‌ها ظلم شده است. آن‌ها احساس ضعف می‌كنند و بنابراین بدنبال راه هایی می‌گردند كه در مدرسه یا خیابان احساس قدرت كنند.

اغلب، فرد قلدر به سایر بچه‌ها حسودی می‌كند، بنابراین كسانی را كه زرنگ‌تر هستند یا آن‌هایی كه ماشین باحال یا پول بیشتری دارند را اذیت می‌كند.

معمولا قلدرها از خودشان خوششان نمی‌آید، بنابراین ناكامی هایشان را سر دیگران مثلا شما خالی می‌كنند.

چه كار می‌توانید بكنید؟

  • خود را آرام و مطمئن نشان دهید – حتی اگر نیستید! می‌توانید این كار را در آینه دستشویی تمرین كنید.
  • اگر امكان دارد، به قلدر اعتنا نكنید – قلدرها به دنبال واكنش هستند – اگر بنظر ناراحت یا عصبانی نیایید، آن‌ها دست از سرتان برمی دارند.
  • صحنه را ترك كنید. چون وقتی یك قلدر مشاجره‌ای را شروع كرده به این معنی نیست كه باید آنجا بمانید و به آن پایان دهید.
  • تنها نمانید. قلدرها جماعتی هستند كه فقط زمانی دعوا می‌كنند كه بدانند پیروز خواهند شد. اگر با دوستان‌تان باشید، احتمالا دست از سرتان برمی دارند.
  • خود را در معرض آسیب قرار ندهید. اگر قلدر تصمیم دارد پول یا وسایلتان را بدزد، بگذارید این كار را بكند. چیزهای مادی قابل جایگزینی هستند.

كمك بگیرید!

  • با یك بزرگسال كه مورد اطمینان‌تان است صحبت كنید. این به معنی ضعیف بودن شما نیست. در زندگی اغلب لازم است از دیگران كمك بگیرید. وقتی پای تان شكسته است، از پزشك كمك می‌گیرید – این به معنی ضعیف بودن شما نیست. اگر به شما زور گفته می‌شود هم كمك بخواهید. قلدرها می‌خواهند كه شما ساكت بمانید. وقتی به دیگران بگویید، یعنی از اینكه درگیر بازی آن‌ها شوید امتناع می‌كنید. صحبت كردن با سایرین درباره مشكل تان حركت شجاعانه‌ای است.
  • وقایع روزانه را در یك دفترچه بنویسید. وقتی با معلم، بزرگتری كه با او رابطه خوبی دارید، یا پلیس حرف می‌زنید باید حقایق را بگویید: كی، كجا و چه اتفاقی افتاد. فقط حقیقت را بگویید، غلو نكنید.
  • به صحبت كردن با دیگران درباره این مشكل ادامه دهید. اگر اولین معلم كمكی نكرد، به دومی و سومی بگویید. اگر اولین بزرگتر كمك نكرد، به دیگران بگویید. اگر اولین مامور پلیس كمك نكرد، به دیگری بگویید. تسلیم نشوید.

وقتی می‌بینید كه به دیگران زور گفته می‌شود

اگر كاری نكنید، به فرد قلدر این پیغام را می‌دهید كه من با این كار تو مشكلی ندارم. پس چكار می‌توانید بكنید؟

  • به فرد قلدر بگویید بس كند.
  • به دیگران در این باره بگویید.
  • فردی كه مورد ظلم قرار می‌گیرد را تشویق كنید تا در این باره به دیگران بگوید.
  • دوست كسی باشید كه به او زور گفته می‌شود. ممكن است این كار به نظرتان آنقدرها با ارزش نیاید اما برای كسی كه ترسیده و تنهاست می‌تواند بسیار باارزش باشد.

نام‌های تجاری

این صحنه از فیلم را تصور كنید. یك پسر و یك دختر زیر مهتاب یكدیگر را در آغوش می‌كشند. دختر می‌گوید، برد، باید بدانم. چرا عاشقم هستی؟ و پسر می‌گوید، چون نایك می‌پوشی.

چقدر احمقانه است؟

آیا دوستان تان شلوار جین، كمربند یا زیرشلواری برند می‌پوشند؟ شاید بنظر شما برند پوشیدن مساله حیاتی ای باشد. اینطور نیست.

اگر دوست تان جیم كتانی های سه هزاردلاری بپوشد، یعنی والدینش ۳ هزار دلار پول اضافی دارند. این به شما چه ربطی دارد؟ آیا جیم را از شما بهتر می‌كند؟ خیر!

همیشه كسانی دوروبر ما هستند كه لباس‌هایی می‌پوشند، اتومبیل‌هایی سوار می‌شوند و در خانه‌هایی زندگی می‌كنند كه شما توان مالی‌اش را ندارید. به این موضوع عادت كنید.

چیزی كه واقعا اهمیت دارد این است كه شما كه هستید و چه می‌خواهید. این چیزی است كه درون هر فرد است نه بیرون آن.

خلاصه کلام

اگر فكر می‌كنید این موضوع واقعا اهمیت دارد، پس واقعا مهم است. به محض اینكه بگویید، مهم نیست، راحت می‌شوید.


مشکلات نوجوانان در مدرسه: چرا جبر؟

هیچ از خودتان پرسیده‌اید كه چرا باید جبر بخوانم؟

من می‌خواهم وكیل شوم! جولیوس سزار دیگر كیست؟ من می‌خواهم حسابدار شوم.

پس از ترك مدرسه ممكن است هرگز نیاز نداشته باشید كه دوباره معادلات درجه دو (یا جولیوس) را بدانید (بشناسید). اما مدرسه برای یادگرفتن چیزی بیشتر از این حقایق است. درباره: یافتن چیزی كه مورد علاقه تان است. با مطالعه دامنه وسیعی از چیزهای مختلف، مثلا بخش هایی از زمین شناسی، فزیك، حساب، ریاضیات، زبان و غیره. شما در می‌یابید كه از چه چیزی خوشتان می‌آید و از چه چیزی خوشتان نمی‌آید. این بعدها در زندگی تان مفید است. (به نظر معنی‌دار نیست؟)

یادگیری چگونگی انجام كارها. شاید از ریاضی متنفر باشید اما از همان منطقی كه برای پاسخ به سوالات و حل مسائل هندسه استفاده می‌كنید، برای حل سایر مسائل زندگی تان نیز استفاده می‌كنید. در این‌جا راجع به تیز كردن و آماده كردن مغز صحبت می‌كنیم. (درست مثل دونده دو سرعت كه وزنه حمل می‌كند تا بدنش را آماده كند، شما وزنه های فكری حمل می‌كنید تا ذهن تان را آماده كنید).

اعتماد به نفس پیدا كردن. ممكن است در مدرسه زبان فرانسه بیاموزید و هیچگاه به آن نیاز نداشته باشید. اما به خودتان ثابت می‌شود كه می‌توانید زبان بیاموزید. پس یك روز كه شغلی در ریو دو ژانیرو به شما پیشنهاد می‌شود و به خودتان می‌گویید – “می توانم از عهده اش برآیم. من تقریبا زبان فرانسه را یادگرفته ام! پس می‌توانم كمی پرتغالی هم یادبگیرم”.

کاش مدرسه آسان‌تر بود!

ممكن است فكر كنید، “اگر تكالیف مدرسه سخت نبودند، خوشحال بودم!” نه نبودید!

تصور كنید من معلم ریاضی شما بودم. تصور كنید به شما گفته بودم، امروز می‌خواهیم ریاضی بدون استرس بخوانیم. خوشتان خواهد آمد. این هم مساله امروز. سه ساعت فرصت دارید تا حلش كنید. و بعد آن را روی تخته می‌نوشتم.

ممكن بود بگویید، این یك توهین است! از شر این معلم احمق خلاص شویم و مرا به چالش بكشید!

چالش چیزی است كه زندگی را هیجان انگیز می‌كند. به هر طرف كه نگاه كنیم كسانی را می‌بینیم كه خودشان را امتحان می‌كنند. به همین دلیل است كه ما نینتندو – و تمامی بازیهای كامپویتری – را بازی می‌كنیم.

به همین دلیل مردم دوست دارند كلف بازی كنند. گلف بازی سختی است! طوری طراحی شده كه دیوانه تان كند.

به خاطر آورید كه وقتی یادگرفتید چگونه بند كفشتان را ببندید چقدر خوشحال شدید. بخاطر آورید كه وقتی یادگرفتید چگونه دوچرخه سواری كنید چقدر خوشحال شدید؟ شما تغییر نكرده اید! وقتی مسائل را حل می‌كنید خوشحال تر هستید. این زمانی است كه می‌فهمید از چه ساخته شده اید.

بیایید تظاهر نكنیم كه مایلیم زندگی مان ساده باشد. وقتی كارها بیش از حد آسان هستند، ما كسل می‌شویم و ادامه نمی‌دهیم – و بدنبال چالش دیگری می‌گردیم.

چرا باید نهایت سعیم را بكنم؟

آیا تا به حال به بازنده یك مسابقه بكس نگاه كرده اید – كسی كه تسلیم می‌شود و مبارزه را ترك می‌كند. كل جمعیت هو می‌كشند. آن‌ها بطری نوشابه پرت می‌كنند و هات داگ به داخل رینگ می‌اندازند.

آن‌ها این چیزها را پرت می‌كنند چون او باخته است. چون او تسلیم شده است. همه ما قلبا باور داریم كه باید نهایت سعی مان را بكنیم.

اریك موسامبانی در المپیك ۲۰۰۰ برای كشور گینه استوایی شنا كرد. اما برنده نشد. اریك در عمرش حتی یك استخر ۵۰ متری هم ندیده بود. او در وطنش در استخر یك هتل كوچك كه هیچ مهمانی نداشت تمرین می‌كرد.

دو رقیب دیگر در این مسابقه صد متر – از نیجریه و تاجیكستان – هر دو به خاطر استارت غلط از مسابقه محروم شدند پس او با ساعت مسابقه داد.

این هم اولین باری بود كه اریك در یك مسابقه ۱۰۰متر شنا می‌كرد – چیزی كه جمعیت خیلی زود به آن شك كردند. او در حالی شنا می‌كرد كه سرش بیرون از آب بود و تقریبا پا نمیزد.

در بخش اول واقعا تلاش می‌كرد، در بخش دوم تقریبا داشت غرق می‌شد! اما اریك با تمام قدرت مبارزه می‌كرد.

در عوض، ۱۷۵۰۰ تماشاچی شروع به هیاهو كردند و با هر ضربه صدای آن‌ها بلندتر و بلندتر می‌شد. وقتی درنهایت موفق نشد، دست زدن و پاكوبیدن‌ها سقف استادیوم را از جا كند.

زمان او (۱ دقیقه و ۵۲ ثانیه) حدود ۱ دقیقه از تمامی شركت كنندگان عقب تر بود. اما مهم نبود! اریك موسمابانی تمام سعی خود را كرده بود.

وقتی صادقانه تلاش كنید مردم از شما حمایت می‌كنند.

وقتی تمام سعی‌تان را می‌كنید، شادتر هستید!

بخاطر آورید كه روزهایی كه تمام تكالیف تان را – با نهایت دقت – انجام داده بودید مدرسه رفتن چه حسی داشت. آیا ذوق بیشتری برای رفتن به مدرسه نداشتید؟ چرا؟ چون همیشه وقتی حداكثر تلاش تان را می‌كنید شادتر هستید (چه انشا باشد چه بازی بسكتبال).

معلمین تان به شما خواهند گفت، سخت تلاش كنید! و والدین تان احتمالا به شما می‌گویند، سخت تلاش كنید! یك روز رئیس تان به شما می‌گوید، سخت تلاش كنید! اما شما سخت تلاش نمی‌كنید تا والدین ومعلمین تان را شاد كنید و سخت تلاش نمی‌كنید تا رئیس تان را از سر خودتان باز كنید.

بلكه شما این كار را به خاطر خودتان می‌كنید.

اگر نمره های خوب بگیرید، نمره‌ها یك پاداش هستند. اگر دیگران توجه كنند، فوق‌العاده است! اما دلیل اصلی این است كه شما چه حسی راجع به خودتان دارید.

گاهی اوقات تمام داشته‌هایتان را بكار می‌گیرید و هم‌چنان شكست می‌خورید!

این شكست خوردن نیست كه به شما آسیب می‌زند. بلكه این حس است كه تمام سعی تان را نكرده اید.

حتی زمانیكه تمام تلاش تان را می‌كنید، هیچ تضمینی وجود ندارد كه موفق خواهید شد. ممكن است تمام سعی تان را بكنید و همچنان مورد نكوهش قرار گیرید. ممكن است تمام سعی تان را بكنید و همچنان مردم شما را مسخره كنند. اما وقتی تمام سعی تان را می‌كنید، پاداش تان همان حسی است كه می‌گوید، من تمام سعیم را كردم.

و اگر آن‌چه در توان‌تان بوده انجام داده‌اید …

زمانی فرا می‌رسد كه به خودتان می‌گویید، دیگر بس است. اگر امتحان یا مصاحبه ای مهم پیش رو دارید، و به اندازه توان تان آماده اید دیگر كاری نمی‌كنید. وارد اتاق امتحان یا مصاحبه می‌شوید و به خودتان می‌گویید، من هركاری می‌توانستم كرده‌ام – هر اتفاقی كه بیفتد را خواهم پذیرفت.

از كارتان لذت ببرید

سال گذشته، برنامه در تلویزیون راجع به یكی از دوستانم به نام پی. سی. تیلور دیدم.

شغل پی. سی. زباله روبی بود. او و تیمش تونل های مترو – نه سكوها یا قطار – شهر نیویورك را نظافت می‌كردند. او زندگی اش را در توننلهای كثیف، بدبو، موش زده، و پر از آشغال كه قطارها از آن عبور می‌كنند می‌گذراند.

در این فیلم مستند، آن‌ها دوربینها را به زیرزمین می‌برند. شبیه یك غار طویل و ناسالم است. پی. سی. ۲۵ سال است كه این كار را می‌كند – كشتن موشها و تخلیه زباله.

مصاحبه گر از پی. سی. پرسید، آیا شغل تان را دوست دارید؟

او گفت، دوست دارم؟ ، من عاشق این كارم! آدمهای بی خانمان در این تونل‌ها زندگی می‌كنند. و من این كار را می‌كنم تا آن‌ها خانه بهتری داشته باشند. و درحالیكه به بی خانمآن‌ها كمك می‌كنم، دو دخترم را به دانشگاه می‌فرستم!

پی. سی. به كارش افتخار می‌كند. او همچنین ثابت می‌كند كه می‌توان  در یك محیط كاری محنت آور به رضایت شغلی رسید.

شك دارم كه این زباله و موشها باشند كه كارش را هیجان انگیز می‌كنند – بلكه این باور اوست به اینكه او كمك می‌كند تا دنیا به مكانی بهتر تبدیل شود.بعبارت دیگر، اگر به چرایی كاری كه می‌كنید فكر می‌كنید ساده تر است كه شغل كثیفی انتخاب كنید.

من اغلب به پی. سی. فكر می‌كنم! هرگاه كاری دارم كه مایل نیستم انجامش بدهم، خودم را تصور می‌كنم كه در حال تعقیب موش‌ها و حمل زباله ام.

خلاصه کلام

این كاری كه می‌كنید نیست كه تفاوت ایجاد می‌كند، بلكه نگرش شماست.

علی دستگیری


نمایش دیدگاه ها (0)
دیدگاهتان را بنویسید