انتشار این مقاله


اهمیت گوش دادن در رهبری

به جای فکر کردن در مورد آنچه که می‌خواهید بگویید، به سخنان او گوش دهید.

عنصر کلیدی در هنر گوش دادن این است هنگام صحبت کردن فرد به جای فکر کردن در مورد آنچه که می‌خواهید بگویید، به سخنان او گوش دهید. خارج شدن از افکار خود و واقعاً شنیدن سخنان شخص دیگر با ذهن باز، گاهی اوقات به تلاش آگاهانه نیاز دارد.

در مورد “چگونگی مثل مربی وودن باشید” نوشته پات ویلیامز، مربی اهمیت گوش دادن موثر را توضیح می‌دهد:

به نظر من، برای تبدیل شدن به یک رهبر موثر نیازمند تبدیل شدن به یک شنونده موثر هستید. موفقیت در اغلب موارد با در نظر گرفتن سوال «چگونه» به دست می‌آید، نه از طریق جواب «نه». به سخنان کسانی که تحت نظارت شما هستند گوش دهید. واقعا گوش کنید و فقط تظاهر به گوش دادن نکنید. زیرا تظاهر به گوش دادن از گوش ندادن بد‌تر است.

در کتاب “وودن در رهبری” نوشته‌ی استیو جیمسون، به نظر مربی گوش دادن مداوم منجر به پیشرفت مداوم می‌شود:

بسیار آسان است که در موقعیت رهبری راحت باشید، اعتقاد داشته باشید که تمام پاسخ‌ها را دریافت کرده‌اید، مخصوصا وقتی که شروع به لذت بردن از موفقیت ها می‌کنید. یکی از دلایلی که ماندن در بالا بسیار دشوار است این است که هنگامی که شما به آن جا می‌رسید، متوقف کردن گوش دادن و یادگیری آسان است. زمانی که به سخن دیگران گوش ندهید، پیشرفت دشوار خواهد بود.


بیشتر بخوانید: 


توصیه مربی ساده و مستقیم است: اگر می‌خواهید شنیده شوید، باید خوب گوش دهید. همیشه تلاش کنید تا بهترین راه را پیدا کنید، نه اینکه اصرار بر راه خود داشته باشید. با این حال، داشتن یک شنونده خوب، تنها نصف معادله است.

مربی وودن در کتاب خود در رابطه با رهبری نوشته‌ی استیو جیمسون نظر خود را در مورد بیان می‌کند:

به عنوان یک رهبر، شما باید به اندازه کافی اعتماد به نفس برای استخدام افرادی که از صحبت کردن و بیان نظرات خود نمی‌ترسند را داشته باشید. اگر مایل به گوش دادن هستید، در صورت نبود کسی که مایل به صحبت اساسی باشد، کار زیادی نمی‌توانید انجام دهید.

او در کتاب خود، “برنامه بازی برای زندگی: قدرت مربیگری” نوشته‌ی دان یجگر، به این روش که آبراهام لینکلن در ساخت تیم سیاسی خود از آن استفاده کرد به عنوان مثال از این رویکرد اشاره می‌کند:

دوریس کارن در متن متمایز تیم رقابت‌ها گودوین، در مورد یک تصمیم سیاسی به طور عمیق ولی نه گسترده مطالعاتی را انجام داده است: زمانی که لینکلن به عنوان رییس جمهور انتخاب شد، تعدادی از مخالفان سابق سیاسی‌اش را به عنوان مشاورانش برگزید و پست‌های مختلفی را به آن‌ها داد.

“با انتخاب مردانی که می‌دانست با او مخالف بودند یا پلتفرم متفاوت با او داشتند، او به خود اطمینان داد که با چالش‌های قانونی برای ایده‌هایش مواجه خواهد شد، نه اینکه خود را در میان مجموعه‌ای از افراد بله‌ قربان گو قرار دهد. این به آن معنی است که سیاست‌هایش به وضوح منطقی و موجه ظاهر می‌شود”.

مربی پس از آن توضیح می‌دهد که چگونه با مربیان دستیار‌ش کار می‌کرد:

زمانی وجود داشت که ما استراتژی بازی متفاوتی داشتیم. این اختلافات هرگز ملتهب نشد، اما گاهی اوقات بسیار شدید بودند. همانطور که من تصور می‌کردم لینکلن هم آن‌گونه بود، وقتی که این چالش‌ها بوجود می‌آمد، من خوشحال شدم، این به این معنی بود که مربیان تیم من همانند من پرشور بودند. هیچ چیز تیمی را سریع‌تر از بی‌تفاوتی خراب نمی‌کند. بر اساس مثال لینکلن، من مربیان دستیارم را تشویق کردم تا با ایده‌هایی که ممکن است با نظر خودم متفاوت باشد ارائه کنند یا حتی کاملا با خودم مخالف باشند.

من فکر می‌کنم یکی از دلایل اصلی این که این فلسفه نتیجه بخش است، این است که در حقیقت، نگرانی واقعی من توجه به احزاب دیگر است.

لینکلن واقعا به نظرات دوستان خود توجه می‌کرد، و او واقعاً در مورد نتایج بحث‌های خود مراقبت بود. اما بیشتر او با آن‌ها با احترام برخورد می‌کرد تا آن‌ها این نظرات را ادامه دهند. مربی به این چالش‌ها به عنوان بی‌احترامی به ایده‌هایش نگاه نمی‌کند، بلکه به عنوان یک الزام مهم از استراتژی رهبری او می‌باشد.

زهرا اکبرزاده


نمایش دیدگاه ها (0)
دیدگاهتان را بنویسید