انتشار این مقاله


مغز آکبند (۲): از وسوسه‌های کودک درون خود بر حذر باشید

اگر کودکان دانشمند هم باشند، باید بگوئیم که آشغال‌ترین آن‌ها هستند!

شاید شنیده باشید که می‌گویند کودکان مثل دانشمندان کوچک اند. کاری که آن‌ها انجام می‌دهند (بازی)، در واقع همان آزمایش و تجربه است. آن‌ها فرضیه می‌سازند، آن‌ها را تست و نتایج را آنالیز می‌کنند، و بر اساس چیزهایی که یاد گرفته‌اند دیدگاه خود را نسبت به جهان تغییر می‌دهند.

با این حال اگر کودکان دانشمند هم باشند، باید بگوئیم که آشغال‌ترین آن‌ها هستند! تا وقتی که موعد مدرسه رفتن آن‌ها فرابرسد، دست‌‌هایشان پر است از اطلاعات بی‌معنی درباره‌ی کارکرد جهان اطرافشان. هدف از تحصیل و به‌ویژه تحصیل علمی (scientific education)، بیرون کشیدن این نظریات عامی از ذهن کودکان و جایگزینی آن‌ها با نظریات مبتنی بر شواهد می‌باشد. برای بیشتر افراد این تحصیل کارایی ندارد و حتی برای کسانی که دانشمند هم می‌شوند، فقط تا حدی موفقیت‌آمیز است. پس هیچ تعجبی نباید از این داشته باشیم که چرا دنیا پر است از چیزهای بی‌معنی.

نظریات عامیانه (که با عنوان نظریات خام هم شناخته می‌شوند)، در همه‌ی زمینه‌های علم به چشم می‌خورد. برای مثال در زیست‌شناسی، کودکان مفهوم حیات را با حرکت ترکیب می‌کنند؛ به این معنی که باد و خورشید را زنده می‌دانند، ولی درخت و قارچ را نه. آن‌ها همچنین برای هر چیزی هدفی مشخص می‌کنند: پرندگان “برای” پرواز کردن و صخره‌ها برای پنهان شدن حیوانات آفریده شده‌اند و باران می‌بارد تا گل‌ها سیراب شوند. در فیزیک، این گونه نتیجه‌گیری می‌کنند که گرما، ماده‌ای است که از مکانی به مکان دیگر منتقل می‌شود، خورشید در پهنه‌ی آسمان جابه‌جا می‌شود و از این دست چیزها. برای گذران روزها، این ایده‌ها قابل استفاده هستند، با این که صحیح نمی‌باشند.


مقاله‌ی مرتبط: مغز آکبند (۳): چرا کلیشه‌ها نوعی دام تکاملی اند؟


کودکان به نظریات عامیانه‌ی خود می‌چسبند و وقتی با مفاهیم دشوارتری روبه‌رو شوند، علاقه‌ی بیشتری هم به نظریات عامیانه‌شان پیدا می‌کنند. برای مثال، بسیاری به تکامل به عنوان نیرویی معنادار نگاه می‌کنند که وظیفه دارد خصوصیات مورد نیاز جانوران و گیاهان برای بقا را به آن‌ها بدهد. نظریات عامیانه با ورود ما به دوران تحصیلات علمی عقب‌نشینی می‌کنند ولی هیچ وقت از بین نمی‌روند.

آن‌ها می‌توانند با یک جهان‌بینی علمی‌تر سرکوب شوند، ولی در هر حال ریشه‌کن نمی‌شوند. شهود، می‌تواند صحیح نباشد، ولی نمی‌تواند بازنگری شود.

Andrew Shtulman، روانشناس کالج Occidental در لوس‌آنجلس و گروهش با نشان دادن عبارت‌های مختلف درباره‌ی جهان طبیعی به مردم، به نتیجه‌ی فوق رسیده‌اند. از آن‌ها پرسیده شد تا درباره‌ی درستی یا نادرستی عبارات نظر بدهند. بعضی از عبارات در نگاه اول و از نظر شهودی صحیح بودند ولی از نظر علمی نادرست؛ مثل این جمله که “آتش از ماده تشکیل شده است”؛ بقیه هم بالعکس: “هوا از ماده تشکیل شده است”. حتی افرادی که درست جواب داده بودند، برای جملاتی که از نظر شهودی غلط و از نظر علمی درست بودند، وقت بیشتری صرف کردند. این اتفاق برای دانشمندان باسابقه نیز رخ داد!

ما فقط در عرض یک دهم ثانیه درباره‌ی شخصیت یک فرد به نتیجه‌گیری می‌رسیم.

تحقیقات اسکن مغزی هم نتایج مشابهی به‌دست می‌دهند. وقتی مردم ویدئوهایی تماشا می‌کنند که در آن‌ها به قوانین فیزیکی ولی غیرحسی اشاره دارند، مثل سقوط نور و اجسام سنگین با شتاب یکسان، قسمت‌های شناسایی خطا در مغزشان فعال می‌شود. این یعنی احتمالاً آن‌ها در حال تلاش برای وفق دادن دو باور مختلف هستند.

پایداری نظریات عامیانه در بیماران آلزایمری نیز آشکار شده است. تست‌های دانش علمی آن‌ها نشان داده است که با پیشرفت بیماری و از دست رفتن عملکردهای اجرایی، به نظریه‌های عامیانه‌شان برمی‌گردند.

کوتاه سخن این که تفکر علمی سخت به دست می‌آید و آسان از دست می‌رود. و قانع کردن مردم درباره‌ی اثبات مسائلی مثل تکامل، تغییرات اقلیمی و واکسیناسون همیشه جاده‌ای سربالاست.

علی تقی‌زاده


نمایش دیدگاه ها (0)
دیدگاهتان را بنویسید