خب، صحبت امروز ما راجع به یکی از مهمترین پدیدهها در روابط بین فردی هست که میتونه تنفر خواسته یا ناخواسته رو به محبت تبدیل کنه. این پدیده «اثر بنجامین فرانکلین» یا به شکل سادهتر، اثر بن فرانکلین نام داره. در این مقاله راجع به نحوهی کشف و نامگذاری این پدیده، و پیامدهای استفاده از اون در روابط بین فردی صحبت خواهیم کرد. زبون صحبتمون از اینجا به بعد کتابی میشه، تا بدونیم داریم یه بحث جدی رو پیش میبریم. این یکی رو خوب بخونید!
اثر بنجامین فرانکلین یک پدیدهی روانی است که باعث میشود فرد پس از لطف کردن در حق یک شخص دیگر، نسبت به او محبت پیدا کند. به بیان سادهتر، اگر شما در حق یکی از همکلاسیها یا همکارانتان که صمیمیت خاصی هم با یکدیگر ندارید، لطفی انجام دهید، رفتهرفته محبت او در قلبتان جای خواهد گرفت.
علت اهمیت اثر بن فرانکلین در این است که میتواند تنفر را به محبت تبدیل کند. این اثر معمولاً هنگامی روی میدهد که کسی از شما بخواهد در حق او لطفی انجام دهید؛ نه این که خودتان به صورت خودجوش بخواهید به وی کمک کنید. این لطف میتواند کار بسیار سادهای مانند «قرض دادن یک کتاب» باشد. اتفاقاً خود شخص بنجامین فرانکلین نیز با امانت گرفتن کتابی از یکی از مخالفین خود، توانست رأی مثبت او را جلب کند!
خب، حتماً حالا تو ذهنتون دارین به این فکر میکنین که کدوم یکی از آدمایی که ازش بدتون میاومد، در گذشته ازتون خواسته که محبتی در حقش انجام بدین. نه؟ لابد اون میدونسته که شما ازش خوشتون نمیاد، و خواسته از طریق این کار، حس بدی رو که نسبت بهش داشتین خنثا بکنه. آیا شما قربانی اثر بنجامین فرانکلین شدین؟ یا نه! شایدم از اون زرنگاش هستین که راه به راه این ترفند رو روی بقیه امتحان میکنین؟
اثر بن فرانکلین از این نظر مهم است که شما میتواند آن را بر روی افراد به کار بگیرید، و یا این که خودتان گرفتار پیامدهای آن شوید. به خاطر اهمیت این موضوع، ما در ادامهی صحبتهایمان راجع به کاربردهای متفاوت این اثر، علت بروز آن در جامعه و نحوهی استفادهی مفید و مؤثر از آن بحث خواهیم کرد.
اثر بنجامین فرانکلین چیست؟
بگذارید یک بار دیگر تعریف دقیق این پدیدهی روانی را مرور کنیم. اثر بن فرانکلین پدیدهای است که در پی آن، خوبی کردن در حق بقیه – مخصوصاً افرادی که در حالت عادی دوستشان نمیداریم – باعث محبت پیدا کردن نسبت به آنها میشود. او از شما تقاضای کمک میکند، شما او را دوست ندارید، اما تقاضایش را قبول میکنید؛ و در نهایت میبینید که آنقدرها هم آدم بدی نبوده است!
علت خوانده شدن اثر بنجامین فرانکلین به این نام، در اتوبیوگرافی یا خودزندگینامهی این سیاستمدار آمریکایی آورده شده است. بنجامین فرانکلین قطعاً چهرهی بسیار بزرگی است. او علاوه بر سیاست، تقریباً در تمام حوزههای علمی نیز مطالعه داشت. این بنیانگذار ایالات متحده در زندگینامهی خود، خاطرهای را در مورد یکی از دشمنان قسمخوردهاش مطرح کرده، که بعدها به لطف ذکاوت بیبدیل شخص فرانکلین، به یکی از حامیان وی تبدیل شده است.
پیشنهاد دکتر مجازی: ۱۵ اتوبیوگرافی که حداقل یک بار باید بخوانید
داستان اثر بن فرانکلین از چه قرار بوده است؟
گویا ماجرا از این قرار بوده که یکی از سیاستمداران قانونگذار در عنفوان شکلگیری ایالات متحده، دل خوشی از بنجامین فرانکلین نداشته، و همیشه سعی میکرده با وی مخالفت کند. از قضا فرانکلین متوجه میشود که این فرد کتاب کمیابی را در اختیار دارد، که تقریباً از هیچجای دیگری نمیتوان به آن دسترسی داشت. فرانکلین از وی تقاضا میکند که کتابش را به مدت چند روز به وی قرض دهد. سیاستمدار قصهی ما هم درخواست فرانکلین را پذیرفته، و کتابش را در اختیار او قرار میدهد. بنجامین فرانکلین پس از چند روز کتاب را به همراه نامهای به صاحبش بازمیگرداند. او در این نامه توضیح میدهد که چقدر از این حرکت بزرگمنشانهی صاحب کتاب، ممنون بوده است.
پیشنهاد دکتر مجازی: مهربانی یک مهارت است؛ چند توصیه برای کنار آمدن با دیگران
دفعهی بعدی که این دو نفر با یکدیگر ملاقات میکنند، فرانکلین متوجه میشود که این فرد دیگر با وی دشمن نیست، و حتا خواهان کمک به اوست! از این ماجرا به بعد، این دو به دوستان خوبی برای هم تبدیل میشوند.
فرانکلین در زندگینامهاش از این اثر به عنوان یک «پند قدیمی» یاد کرده، و مینویسد:
آن کس که قبلاً در حق تو خوبی کرده باشد، بیش از پیش نسبت به این کار مبادرت خواهد ورزید؛ اما کسی که از سوی تو مجبور به انجام این کار شده باشد، خیر.
نمونههایی از اثر بنجامین فرانکلین در مطالعات علمی
یکی از موارد اثر بنجامین فرانکلین در مطالعهای گزارش شده است، که به شرکتکنندگان اجازه میداد در ازای انجام یکسری از فعالیتها کسب درآمد کنند. در پایان کار، پژوهشگری که مسئولیت اجرای آزمایش را بر عهده داشت، رو به تعدادی از داوطلبین کرد، و از آنها خواست که اگر امکان دارد پولی را که کسب کردهاند به وی بازگردانند. این پژوهشگر چهرهی عبوسی داشت، که عاطفهی نامناسبی را منتقل میکرد. در واقع، شرکتکنندگان او را دوست نداشتند.
مقالهی مرتبط: عاطفه نامناسب چیست و چه تاثیری در واکنشهای ما دارد؟
علیرغم این حس نادوستاری (!) شرکتکنندگان پذیرفتند که پولشان را به او برگردانند. جالب اینجاست که این داوطلبان در پایان کار، امتیاز بیشتری به آزمایشگر داده بودند. این در حالی است که بقیهی شرکتکنندگان، که چنین تقاضایی از ایشان نشده بود؛ همچنان از آزمایشگر بدشان میآمد و امتیاز کمی به او داده بودند!
مورد دیگر از اثر بن فرانکلین در پژوهشی گزارش شده است، که در آن شرکتکنندگان باید به کمک یک نفر دیگر به حل کردن تعدادی جدول میپرداختند. داوطلبان فکر میکردند که این فرد، خود یک شرکتکننده است. در حالی که او یکی از پژوهشگران مسئول بود.
این پژوهشگر در پایان آزمایش گزارش کرد که داوطلبینی که او از آنها تقاضای کمک کرده بود، در پایان مطالعه حس بهتری نسبت به وی داشتند. اما شرکتکنندگانی که چنین تقاضایی از آنها نشده بود، حس خاصی نسبت به این محقق نداشتند.
اثر بنجامین فرانکلین چه علتی دارد؟
این پدیده در طول تاریخ به کمک «نظریه ناهماهنگی شناختی» توضیح داده شده است. نظریه ناهماهنگی شناختی میگوید که اگر شما در یک زمان معین، دو یا تعداد بیشتری عقیدهی ناسازگار با یک فرد دیگر داشته باشید، نوعی نارضایتی روحی تجربه خواهید کرد که در قالب تنش روانی ظاهر میشود.
مطابق با این نظریه، مردم برای پرهیز از این حس نارضایتی، سعی میکنند ناهماهنگی شناختی خود را با دیگران به حداقل میزان ممکن برسانند. یکی از راههای سرکوب ناهماهنگی شناختی همین اثر بنجامین فرانکلین است. یعنی اگر شما لطفی در حق دیگری انجام دهید، کمکم باور خواهید کرد که او را دوست داشتهاید.
در نتایج یکی از مطالعات آمده است که:
تا زمانی که شخص کمککننده احساس کند که طرف مقابل ارزش این لطف را دارد، و یا این که در آینده لطف او را جبران خواهد کرد، میتواند خود را قانع کند که کمک به وی تصمیم درستی است. اما گاه پیش میآید که شخص کمککننده در موقعیتی قرار میگیرد که باید به فردی کمک برساند، که نظر خیلی مساعدی در مورد او ندارد. در واقع، طرف مقابل در این سناریو یک فرد غریبه است، که احتمالاً شخص کمککننده حتا از او خوشش نمیآید. هرگاه شخص در چنین موقعیتی قرار بگیرد، نمیتواند دلیلی برای کمک کردن به این فرد پیدا کند. چرا که اولاً حس خوبی نسبت به وی ندارد، و از آن گذشته، انتظار این را هم ندارد که در آینده لطفش را جبران کند.
به همین ترتیب، اگر ما دست کمک به سوی فردی دراز کنیم که علاقهی چندانی به وی نداریم، ممکن است رفتهرفته به او محبت پیدا کنیم. چرا که اگر واقعاً این فرد را دوست نداشتیم، هرگز در حقش چنین لطفی را نمیکردیم. این پیشبینی از نظریه ناهماهنگی شناختی حاصل شده است. بر اساس نظریه ناهماهنگی شناختی، کمک کردن به افراد بهاصطلاح نفرتانگیز، با این حقیقت که او نفرتانگیز است، منافات دارد. یعنی اگر شما واقعاً از او بدتان میآمد، به وی کمک نمیکردید.
حال فرض کنید به دلیل داشتن عقاید ناسازگار با یک فرد، از او خوشتان نمیآید. دانستن این حقیقت که ما در زندگیمان از داشتن رابطه با چنین فردی هیچگونه سودی نخواهیم برد، بیش از پیش بر ناهماهنگی شناختی دامن میزند. یکی از راههای غلبه بر ناهماهنگی شناختی، کمک به افراد نفرتانگیز است. به عبارت دیگر، ما تنها با تقویت محبت او در قلبمان میتوانیم با باورهای متفاوتش کنار بیاییم.
برگرفته از مقالهی «Liking a Person as a Function of Doing Him a Favour»
دلیل منطقی برای سرکوب ناهماهنگی شناختی
خب، بر اساس اون چیزی که گفتیم، هر کسی که دور از جون، ازتون بدش بیاد، برای این که بخواد بهتون کمک بکنه، باید یه دلیل و توجیهی برای این کمک داشته باشه دیگه. اگر که دوستتون داشته باشه، که خب مشکلی نیست. اما اگه ازتون بدش بیاد، کمک کردن به شما بدون داشتن دلیل موجه میتونه ناهماهنگی شناختی ایجاد بکنه. ما هیچوقت به اون همکلاسی تخسمون که کتاباش رو احتکار میکنه، کمک نمیکنیم که! یه دلیلی نیازه که این فرد به خودش بقبولونه که چرا داره به شما یا هر کس دیگهای که دوستش نداره، کمک میکنه. اثر بنجامین فرانکلین دلیل میخواد.
دم دستیترین دلیل برای این کار، این است که فرد مذکور شما را به نوعی دوست دارد. این توجیه به اندازهی کافی قدرتمند است و مغز را قانع میکند. شواهد حمایتکننده از این ادعا در مطالعات دیگر پیدا شده است. مهرورزی به دیگران (با دلیل موجه) باعث میشود که آنها را بیشتر دوست بداریم، حتا اگر آنها به همین اندازه ما را دوست نداشته باشند.
ذکر این نکته ضروری است که اثر بنجامین فرانکلین تنها محدود به وضعیتهایی نمیشود که ما در آن از فردی بدمان بیاید. ممکن است از قبل کسی را تا حدودی دوست داشته باشیم، و هر وقت از ما تقاضای کمک کرد، به او کمک کنیم؛ و در نهایت وی را بیشتر از قبل دوست بداریم.
چرا اثر بن فرانکلین تنها محدود به آدمهای نفرتانگیز نمیشود؟
چون هر کمکی یک هزینهای دارد. درست است که ما میتوانیم به آدمهای نفرتانگیز (رقیب درسیتون که ردیف اول میشینه) کمک کنیم، اما قاعدتاً هر کمکی هم نمیکنیم! ما با توجه به ارزشی که افراد برایمان دارند، تصمیم میگیریم که در حقشان لطف کنیم. برای مثال، شما ممکن است چند روز به عنوان همراه بیمار بر بالین دوستتان در بیمارستان حاضر شده و کارهایش را انجام دهید. اما در مورد آن همکلاسیتان که ردیف اول مینشیند و خیلی هم نچسب است (!) در این حد کمک میکنید که یک کتاب به وی قرض بدهید (البته من به عنوان یک کارآموز پزشکی باید به هر کس و همه کس کمک کنم. حتا اون همکلاسیه. حتا اگه دلیل انتفاعی هم نداشته باشه. لطفاً مسائل رو با هم قاطی نکنید، ببینیم بحثمون به کجا میرسه).
توجه داشته باشید که ناهماهنگی شناختی تنها عامل پیشبرندهی اثر بنجامین فرانکلین نیست. در بعضی از مواقع، کمک به دیگران موجب میشود تخصص ما در حرفهیمان بیشتر به چشم بیاید. در این حالت، دلیل شما برای کمک به فرد غریبه این نیست که احتمالاً او را دوست داشتهاید و از آن آگاه نبودید، بلکه به خاطر به رسمیت شناختن تخصصتان قدردان او هستید، و نسبت به وی محبت پیدا خواهید کرد. دلیل منطقی همین است.
اثر بنجامین فرانکلین گاهی هست و گاهی نیست!
نیاز است این را بدانید که کمک کردن به هر کسی و تحت هر شرایطی لزوماً با بروز اثر بن فرانکلین همراه نیست. دیگه راه نیفتین از فردا به هر کسی که ازتون کمک خواست بگین من رو بنجامین فرانکلینی کردی! مخصوصاً افرادی که دوستشان ندارید.
چرا این اثر همیشه هویدا نمیشود؟ دلیل دارد. ممکن است فرد کمککننده اهمیت خاصی برای کاری که انجام میدهد قائل نباشد. برای مثال، کسی از شما میخواهد به او کمک کنید، شما هم این کار را میکنید، اما واقعاً اهمیت چندانی برای کمکتان قائل نیستید. و یا شاید هم میتوانید کارتان را به گونهای دیگر برای خودتان توجیه کنید تا ناهماهنگی شناختی را مهار نماید. ممکن است اصلاً دلیلتان دوست داشتن احتمالی این فرد نباشد، بلکه امیدوار هستید که در آینده چیزی از این کمک عایدتان شود.
اثر بنجامین فرانکلین منفی چیست؟
فهمیدیم که این پدیده هنگامی روی میدهد که افراد جهت به حداقل رساندن ناهماهنگی شناختی، سعی میکنند به خودشان تلقین کنند که دیگری را دوست دارند، و از همین روی به او کمک میکنند.
این تعریف از اهمیت فراوانی برخوردار است، چرا که بر اساس آن، میتوان یک نسخهی منفی هم برای اثر بن فرانکلین تعریف کرد. و این اثر منفی جذابیت بسیار بیشتری برای ما دارد! مطابق با این اصل، ضرر رساندن به دیگران باعث میشود از آنها بیشتر بدمان بیایید. دلیل آن چیست؟
گاهی پیش میآید که کار ناشایستی در حق کسی انجام میدهیم که در حالت عادی دوستش داریم. و یا این که ضرر بزرگی به کسی میرسانیم که از وی تا حدودی بدمان میآید. این عمل باعث تشدید ناهماهنگی شناختی در ما میشود، چرا که میدانیم این افراد سزاوار چنین برخورد بدی نبودهاند. حال برای این که رفتارمان را برای خودمان توجیه کنیم، سعی میکنیم این باور را به خود القا کنیم که ما از اول از این آدمها بدمان میآمد و اصلاً آنها را دوست نداشتیم. این یک دلیل منطقی برای مهار ناهماهنگی شناختی در اثر بنجامین فرانکلین از نوع منفی است.
در واقع ساز و کار نسخههای مثبت و منفی اثر بن فرانکلین یکی است، فقط جهت درک افراد در هر یک از این مورد تفاوت دارد. در حالت اول، علاقهی نداشته تقویت میشود. در حالت دوم، انزجار نداشته تشدید میشود.
اثر بن فرانکلین در یک نگاه
- اثر بنجامین فرانکلین نوعی پدیدهی روانی است که باعث میشود افراد به دنبال کمک کردن به بقیه، علاقهی بیشتری نسبت به آنها پیدا کنند.
- علت بروز اثر بن فرانکلین در این است که مغز سعی میکند توجیهی منطقی برای کمک به فرد غریبه پیدا کند. توجیه اولیه این است که ما این فرد را دوست داریم، و از این جهت به وی کمک میکنیم. مغز این کار را در راستای سرکوب ناهماهنگی شناختی انجام میدهد.
- این اثر هنگامی در جریان خواهد بود که فرد کمککننده یا از فرد دریافتکنندهی کمک بدش میآید، و یا این که حس خاصی نسبت به وی ندارد.
- جهت استفاده از اثر بنجامین فرانکلین به منظور بهبود روابط بین فردی، مهم است بدانید که نفس کمک، مهمتر از بزرگی آن است. کمک هر چقدر هم که کوچک باشد، میتواند پیوند قدرتمندی بین شما و فرد گیرنده ایجاد کند.
سلام و تشکر، skimming سریعی داشتم. سر فرصت دقیقتر هم می خوانم. خواستم تشکر کنم! موفق باشید!