اولین آزمایش نشاندهنده اثر یادآوری، بر شفافسازی یا خدشهدار شدن خاطرات
نورولوژیست و نویسندهای به نام Oliver Sacks، در زندگینامه خود (Uncle Tungsten)، یکی از خاطرات دوران کودکی خود را که به وضوح به یاد دارد، نقل میکند. در زمان جنگ جهانی دوم او در لندن ساکن بود و در حادثهای:
«…یک بمب آتشزا، بمب Thermite، درست در پشت خانه ما سقوط کرد و با شعلههای سفید وحشتناک شروع به سوختن کرد. پدرم یک پمپ دستی داشت و برادرانم برای او سطل پر از آب میرساندند. ولی آب در مقابل آن آتش جهنمی، به هیچ دردی نمیخورد که هیچ، بلکه کمی هم بر شعلههای آن میافزود. هر بار آب به لاشه سفید و داغ بمب میخورد، صدای سوت آهن بلند میشد و بمب هم که از حرارت، پوشش خود را ذوب کرده بود، تکههای آهن گداخته را به همه طرف پرتاب میکرد.»
ولی زمانی که زندگینامه او منتشر شد، یکی از برادران بزرگترش به او گفت که این خاطره را اشتباه بازگو کرده، و در حقیقت او و برادرش در زمان اصابت بمب، در مدرسه بودهاند و اصلاً شاهد این انفجار نبودهاند.
بعداً معلوم شد که این خاطره اشتباه در اثر یک نامه ایجاد شده. برادر بزرگتر آنها نامهای به آنها نوشته و در نامه، این حادثه ترسناک را توصیف کرده بود. توصیفات برادر، در ذهن Sacks ثبت شده و به مرور زمان، از یک گزارش سومشخص به یک خاطره اولشخص تبدیل شده.
با این حال Sacks مینویسد که هنوز نمیتواند باور کند این خاطره او حقیقی نیست، و او هیچ تفاوتی بین این خاطره و بقیه خاطرات دوران بچگیاش نمیبیند؛ این حس در او وجود دارد که گویا واقعاً در زمان انفجار آنجا حضور داشته.
این گونه تجربیات و خاطرات اشتباه، خیلی بیشتر از آن چه فکرش را میکنید متداول هستند. با کمی بررسی و جستوجو، ممکن است ببینید خیلی از خاطراتی که در نظر شما موثق و معتبر هستند، با اشتباهاتی همراه هستند، البته اگر به طور کامل تخیلی نباشند(!) بدون داشتن یک منبع تائیدکننده و درست، خیلی سخت میتوان به درستی خاطرات پی برد، به ویژه خاطرات مربوط به گذشته طولانی.
در این حقیقت که در خاطرات ما تحریفاتی بوجود میآید، جای شک و سوال نیست. آن چیزی که جالب توجه است، این است که چه چیزی باعث بروز این تحریفات میشود؟ آیا صرفاً گذر زمان و پیر شدن مغز است که موجب پیچ و تاب خوردن و تغییر خاطرات میشود؟ و یا به طور فعال، فرآیندهایی به وقوع میپیوندند که این تغییرات را ایجاد میکنند؟
مطالعهای جدید سعی در پاسخ به این سوال دارد.
در این آزمایش، شرکتکنندگان در یک تور موزه شرکت داده شدند و از آنها خواسته شد در مسیر، غرفههای خاصی را تماشا کنند. این غرفهها، به عنوان جایگزینی برای حوادث زندگی افراد استفاده میشدند.
مدتی بعد و در جلسهای جدید بعد از پایان تور، به شرکتکنندگان تصاویری از غرفههایی که در تور از آنها بازدید کرده بودند، نشان داده شد و در نتیجه، نوعی بازسازی یا بازیابی خاطره در آنها رخ داد. بعد از این بازیابی، تعدادی تصویر دیگر هم از ایستگاههایی که بخشی از تور آنها نبود، به آنها نشان داده شد.
زمانی که شما در کنار پنجره نشستهاید و در حال تماشای غروب خورشید هستید و به خاطرات دوران کودکی خود فکر میکنید، مشابه همین اتفاق برای شما نیز میافتد؛ تصاویر و خاطرات بدون هیچ ترتیب و نظمی به ذهن شما هجوم میآورند، بعضیها ممکن است واقعی باشند، بعضی از آنها چیزهایی هستند که به شما گفته شده، و بعضیها هم کاملاً خیالی و ساخته ذهن خود شما هستند. این تصاویر درهمریخته هستند، منبع آنها معلوم نیست و معنی آنها گنگ است.
بعد از مدتی، در جلسه سوم، مجدداً تعدادی تصویر به شرکتکنندگان نشان داده شد و از آنها پرسیده شد که آیا آن غرفه را دیدهاند یا نه. باز هم در بین تصاویر، تعدادی تصویر وجود داشت که مربوط به غرفههایی بود که شرکتکنندگان آنها را ندیده بودند.
در طی این ۳ جلسه، محققان بازیابی مخلوطی از خاطرات واقعی و خیالی را در شرکتکنندگان تحریک کرده بودند. جنبههای واقعی خاطرات با جنبههای خیالی در هم آمیخته شده بودند و در نتیجه، هر بار تلاش برای یادآوری این خاطرات، با تغییر تمامی خاطرات همراه بود.
این آزمایش نشان داد تلاش برای یادآوری، هم موجب تقویت و هم موجب خدشهدار شدن خاطرات شرکتکنندگان میشود. زمانی که به آنها تصویری از غرفهای که دیده بودند، نشان داده میشد، به سرعت آن را به یاد میآوردند. این نشان میدهد فقط یادآوری یک خاطره، کافی است که آن خاطره را در ذهن تقویت کند. و همچنین نشان میدهد که یادآوری یک خاطره، یک پدیده فعال و بازسازی کننده است، و خاطره ای که تکرار میشود، در مقایسه با دیگر خاطرات ماندگارتر میشود.
ولی آزمایش، این مسئله را نیز ثابت کرد که خاطرات اشتباه هم در اثر یادآوری قوت میگیرند. به این معنی که وقتی شرکتکنندگان در جلسه دوم، به اشتباه، تصویر غرفهای را که ندیده بودند، واقعی میپنداشتند، احتمال اینکه به اشتباه همان تصویر را در جلسه سوم نیز واقعی بپندارند، بیشتر میشود.
نتیجهای که در نهایت از این آزمایش به دست آمد، این بود که چگونه خاطرات غیرواقعی در ذهن ما رشد پیدا میکنند. البته تجربیات ما در زندگی روزمره، به مراتب پیچیدهتر از شرایط آزمایشگاه هستند و تجربیات ما به طور مداوم با خیالپردازیهای ما آمیخته میشوند و فکر کردن به گذشته هم بر این پیچیدگیها میافزاید. و همین پدیده است که موجب خلق خاطره اشتباه Sacks شد.
نتیجهگیری
ممکن است نتایج این آزمایش برای افرادی که حافظه خود را ابزاری وفادار میشناسند، کمی ناامید کننده باشد و به نظر بیاید این آزمایش، طبیعت شکننده و ضعیف حافظه و به طور کلی ذهن انسان را نشان میدهد.
ولی میتوان از جنبه دیگری هم به این آزمایش نگاه کرد؛ جنبهای که نهتنها امیدوارکننده است، بلکه نشاندهنده توانایی انسان در ایجاد تغییرات مفید در زندگیاش هم هست.
بدین معنی که خاطره انسان در مورد گذشته خود، صرفاً به یاد آوردن اتفاقات نیست، بلکه بازسازی فعال خود است. طرز تفکر شما در مورد گذشته در تجربیات الآن شما و نیز تصمیمات آینده شما موثر است. وقتی خاطرات شما میتوانند در اثر نحوه یادآوری گذشته، تغییر کنند، پس گذشته ما ازبینرفته و فراموششده نیست، بلکه بخشی زنده از وجود ما است. ترجیح دادن ما به یادآوری بعضی خاطرات به جای بعضی دیگر، یکی از راههای انتخاب روش زندگی ما در زمان حال و تصمیمات ما در آینده است.
چیزی که در گذشته اتفاق افتاده، شاید دیگر قابل تغییر نباشد، ولی همواره قابل تفسیر است.