ما گاهی در تمام عمر خود، تلاش میکنیم دیگران را تغییر دهیم، کسانی که اغلب، از نظر ما مشکلات اساسی دارند. برای مثال خودخواهند، متکبرند، ضعیفاند، سرد برخود میکنند، آویزانمان میشوند! و … .
این درحالیست که وقتی این مطالب مطرح میشوند در بسیاری از اوقات با مقاومت طرف مقابل روبرو میشوند و در قدم اول پذیرفته نمیشوند و این خود آشفتگی بزرگی را برای زندگی برخی از ما ایجاد میکند و سوالی را در ذهن ما به وجود میآورد:” که چرا دیگران آنگونه که باید و شاید است، گفتههای ما را قبول نکرده و خود را اصلاح نمیکنند؟ “
در این گونه موارد ما مجبوریم تفاوت بزرگ و ناخوشایندی بین دو تغییر قائل شویم :
- اینکه فقط تلاش کنیم دیگران را تغییر دهیم،
- یا اینکه تلاشمان را بر تغییر دادن خود استوار کنیم
ما همیشه کارهایی برای انجام و اهدافی برای رسیدن، در زندگی خود داریم ولی الان بخشی از زندگی و فکر ما به تغییر دادن دیگران اختصاص یافتهاست. ما رفتار خود و دیگران را تحلیل میکنیم و در ذهن خود، برای رفتار خودمان و دیگران شرایط و سیر تکاملی تعیین میکنیم. برای مثال باخود میگوییم :” طرف مقابل من، فرد بهتری میشود اگر با من بهتر حرف بزند، و این در صورتیست که دست از داد زدن بردارد! ” .
به هر حال با بزرگ کردن رفتار دیگران در ذهن خود، نکتهای رفته رفته در ذهن ما کمرنگ میشود، نکتهای مبنی بر اینکه چگونکیِ سیر رفتاری ما با دیگران است، که مشخص میکند دیگران چگونه باید با ما رفتار کنند.
مردم عادت فراگیری به برخوردهای آیینهای دارند ، برخوردهایی که در آن، فرد همان عکس العملی را نشان میدهد که فرد مقابلش در حال انجام آن است، برای مثال اگر فرد مقابلمان عصبانی است ما نیز تمایل بسیاری برای عصبانیّت داریم و عصبانی خواهیم شد و یا اگر کسی با ما خوب رفتار میکند ماهم سعی میکنیم با او مهربان باشیم.
گاهی ممکن است رفتاری در درون ما پررنگ تر باشد و ما دقیقا عکس حالت آیینهای را انجام دهیم! برای مثال گاهی ممکن است با عصبانیت از دیگری بخواهیم که آرام باشد و یا برای اینکه فردی تلاش میکند بیش از اندازه برای ما دلسوز باشد، از او عصبانی خواهیم شد…
ما شایسته ترحم هستیم، وقتی تلاش بیش از اندازهمان برای تغییر رفتار دیگران و یاد دادن به آنان که چگونه رفتار کنند، باعث شود، حتی از رفتارها و خط مشیهای خود نیز تخطی کنیم و خیل عظیمی اشفتگی و ناراحتی را به جان بخریم.
در این جا نکته ای مطرح میشود که بزگ ترین راه حل این موضوع خواهد شد اگر تلاش کنید که آن را سر لوحهی زندگی خود قرار دهید ، بیکم و کاست:…
” تغییری باشید که خود انتظار دیدنش را دارید “
این نکته بر ویژگی بزرگی در درون ما تاکید میکند، اینکه ما میتواینم بر تمام ویژگیهای درونیمان کنترل داشتهباشم و بهجای تلاش برای تحت کنترل گرفتن دیگران و رفتار آنان بهتر است از طریق تغییر خود را درست را به دیگران بیاموزیم تغییری که بدون گفتن و حرف زدن از آن، نمودش بارزش در سراسر رفتار هایمان نمایان میشود. در واقع این کار کمک میکند دست از تلاش برای کنترل مستقیم دیگران برداریم و سعی کنیم که غیرمستقیم آنها را به فکر واداریم…
حتی اگر این تغییر ناگهانی نیست و نمیتوانید سریعا اثرش را بر زندگیتان شاهد باشید، همین مقدار کافیست که به خود بگوییم که ما شجاعت و قدرت کافی برای آن را داشتهایم، که بخشی از تغییری باشیم که روزی آزارمان میداد، تغییری که در دیگران به دنبال آن بودیم ولی اکنون در درون خویش بدنبال آنیم …