بیشتر مردم دنیا، چه مذهبی باشند چه نه، اینگونه میپندارند که قاتلهای سریالی بیشتر احتمال دارد آتئیست۱ و بیخدا باشند تا مؤمن به هر خدایی. مطالعهای جدید بر این فرضیه صحه گذاشته و با این فرض که جوامع روزافزون سکولار به طور برابر نسبت به کسانی که ایمان ندارند، تحملپذیرند، مخالفت میکند. یافتههای این مطالعه حاکی از آن است که آتئیستهایی که به بیایمانی خود معترف اند، همان تعصب یکسان را در قضاوت جرایم سادیستیک۲ نشان میدهند.
این گزارش جدید که در ژورنال Nature Human Behaviour منتشر شد، شامل بیش از سه هزار فرد از سیزده کشور دنیا، هم ممالک سکولاری مثل هلند و فنلاند و هم کشورهای بسیار مذهبی مثل امارات متحدهی عربی و هند میشود. این یافتهها پیشنهاد میکنند که علیرغم کاهش توجه به کلیساها، مساجد و معابد در بسیاری از کشورها، اصل فرهنگی که مذهب، مانعی در برابر فسق و فساد است، دستنخورده باقی مانده است؛ حتی در آنهایی که به صراحت بر مذهب قلم بطلان کشیدهاند.
مطالعات قبلی شواهدی را از بدگمانی مردم در نمونههایی از کشورهای مذهبی، مثل ایالات متحده، به آنهایی که ایمان ندارند یافته بودند. نظرسنجی جدید پیشنهاد میکند که این یافتهها شاید به طور جهانی گسترش یابند و گذشته از این، در کشورهای بسیار سکولار هم وجود داشته باشند.
Richard Sosis، پروفسور انسانشناسی در دانشگاه Connecticut یافتهها را اینگونه توصیف میکند:
چیزی که دربارهی این تحقیق برای من جالب میباشد این است که اولین گام محسوب میشود. آنها روشی را آوردهاند که میتواند برای بررسی اینکه این تعصبات نه فقط در قضاوت افراد سوشیوپات۳ (sociopath)، بلکه بسیاری از خشونتهای اخلاقی دنیوی به کار گرفته شود.
با وجود آرزومندانه بودن ولی مطالعه آسان بود. تیمی بینالمللی از محققان به رهبری Will M. Gervais، استادیار روانشناسی در دانشگاه کنتاکی، نمونههایی را از ۱۳ کشور (از آمریکای شمالی، اروپا، آسیا، خاورمیانه و اقیانوسیه) به کار گرفتند. شرکتکنندگان به پرسشنامهای کوتاه جواب دادند که سن، قومیت و وابستگی مذهبی یا عدم وجود آن با انتخابهایی مثل “آتئیست“، “آگنوستیک۴” یا “هیچکدام” برایشان فراهم شده بود.
یکی از آیتمهای پرسشنامه با توصیف یک فرد ضداجتماعی آغاز میشد: “مردی که در بچگیاش حیوانات را آزار داده و با بزرگ شدنش مردم را، پنج فرد بیخانمان را کشته است. جنازههای مُثله شدهی آنها اکنون در زیرزمین خانهاش هستند.” نیمی از شرکتکنندهها در هر کشور با یک نسخه از این سؤال مواجه بودند: ” کدام احتمال به واقعیت نزدیکتر است؟ ۱) این مرد یک معلم است؛ یا ۲) این مرد یک معلم است و به هیچ خدایی اعتقاد ندارد.”
نیمی دیگر از شرکتکنندگان نسخهی دیگری را دریافت کرده بودند: ” کدام احتمال به واقعیت نزدیکتر است؟ ۱) این مرد یک معلم است؛ یا ۲) این مرد یک معلم است و مذهبی و معتقد میباشد.” همچنین این پرسشنامه شامل چندین بازی فکری و سؤالهای دیگر برای منحرف کردن فکر شرکتکنندگان از هدف مطالعه بود.
با توجه به این که به طور منطقی در هر حالتی احتمال نزدیک بودن جواب اول به واقعیت نزدیکتر از دومی است، هر کسی گزینهی دوم را انتخاب کند، در حقیقت، با تعصب این کار را انجام داده است.
دکتر Gervais میگوید:
ما از این قاتل زنجیرهای ضداجتماعی استفاده کردیم؛ چون امکان دارد کسی اجازه ندهد پرستار بچهاش فردی بیدین و ایمان باشد، ولی فرض کردن چنین فردی به عنوان یک قاتل سریالی ضرورتاً کار رایجی نیست!
ولی آنها این کار را انجام دادند و بهشدت هم انجام دادند! تقریباً ۶۰ درصد مردمی که میتوانستند معلم را آتئیست انتخاب کنند، این کار را کردند؛ فقط ۳۰ درصد از آنهایی که میتوانستند در پاسخ بگویند معلم مذهبی است، این جواب را دادند. شرکتکنندگانی که خودشان اعلام کرده بودند اعتقادی ندارند در این مطالعه کمتر تعصب نشان دادند ولی زیاد هم قابل اعتنا نیست.
همانگونه که انتظار میرفت، این تعصب در کشورهای مذهبی، مثل امارات در مقایسه با کشوری سکولار مثل نیوزیلند، پررنگتر بود. دکتر Gervais که کارش جستجوی تعصب در برابر افراد بیایمان است، با این تحقیق از برخی از کارهای قبلیش پا پس میکشد؛ در واقع آنها برای قانع کردن ما بیش از حد کوچک اند. با این حال این دفعه آمار در کار است و اثر مشخص میباشد.
ارتباط بین اعتقاد مذهبی و رفتار اخلاقی، در واقع خوب درک نشده است. برخی از مطالعات به این نتیجه رسیدهاند که افراد متدیّن در زندگیشان بیشتر اخلاق را رعایت میکنند؛ برخی دیگر هم هیچ تفاوتی در این بین مشاهده نکردهاند.
این مطالعه دچار ابهام است، آن هم با تفاوت در تعریف رفتار اخلاقی و چیزهایی که دلسپردگیهای مذهبی را تشکیل میدهند (برای مثال خودشناسی یا مراسمهای روزانه؟). حتی تعریف فردی بدون دین هم ثابت نیست: ممکن است فردی آتئیست، آگنوتیست یا “ملحد” تشخیص داده شود یا صرفاً بیتفاوت؛ این هم بستگی دارد به خلقوخو و درک خود فرد از این اصطلاحات.
علاوه بر این، میل به محکوم کرد عقائد، انگیزه و وضعیت ذهنی نسبت به قتل عامکنندگان نیز بد جا افتاده است. برخی از این قاتلان به وضوح مرتکب جنایت شدهاند؛ چون عقیدهی مذهبی بسیار قویای دارند؛ مثل تروریستها. با این حال تاریخ مدرن قاتلین زنجیرهای و مجرمان وحشیخو را بیشتر به شکل مردانی یادش هست که برخی اوقات معتقد بودند، برخی اوقات نه. این افراد در نیمی از موارد با نوع خاصی از اختلال روانی تشخیص داده نمیشوند؛ اینها نتیجهی بررسی روی ۲۰۰ قاتل میباشد که توسط دکتر مایکل استون، روانپزشک پزشکی قانونی در نیویورک انجام گرفته است.
شماری زیادی از این افراد (۲۵ درصد به تخمین دکتر استون) شواهدی از اسکیزوفرنی پارانوئید را نشان میدهند که با تفکر هذیانگونه مشخص میشود. اغلب این هذیانات با نمادهای مذهبی ممزوج میشوند.
پینوشت:
-
خداناباوری یا بیخدایی یا خداانکاری یا الحاد یا آتئیسم، در معنای عام، رد باور به وجود خدا است.
-
سادیسم یا دگرآزاری (Sadism) یا تمایل به آزاررسانی در طبقهبندی موسوم به DSM3 به عنوان اختلال شناخته میشد، ولی از زمان انتشار طبقهبندی DSM4 از آن به عنوان یک ویژگی شخصیتی نام برده میشود.
-
اختلال شخصیت ضد اجتماعی، نوعی اختلال شخصیت است که در آن فرد نمیتواند با موازین اجتماعی سازگار شود و در قبال رفتارهایش احساس گناه و اضطراب ندارد. فرد سوشیوپات نشانههایی از این اختلال دارد.
-
ندانمگرایی، ندانمگویی، ندانمباوری، لاادریگری، یا مسلک لاادریه دیدگاهی فلسفی است که دانستن درستی یا نادرستیِ برخی ادعاها و بهطور ویژه ادعاهای مربوط به امور فراطبیعی مانند الهیات و زندگی پس از مرگ و وجود خدا و موجودات روحانی و یا حتی حقیقت نهایی را نامعلوم و یا با توجه به شکل «ندانمگویی» در اساس ناممکن میداند.