رشد و گسترش داروینیسم اجتماعی بیش از تحقیقات داروین مدیون تلاشهای هربرت اسپنسر Herbert Spencer است. او یک فیلسوف انگلیسی، بیولوژیست، دیرینه شناس، جامعه شناس و چهره شاخص تئوری های سیاسی بود که سالها قبل از داروین به برخی مفاهیم اولیه تکامل داروین پی برده بود و لذا سعی کرد این مفاهیم را با موضوعات مختلف سیاسی، اجتماعی و مباحث توسعه آمیخته و با بهره گیری از این مفاهیم پدیده های جهانی را توضیح دهد.
این تفکرات که در اواخر دوره ویکتوریایی در انگلستان، آمریکا و دیگر نقاط شهرت یافت، باوری است بر این مبنا که قویترین یا اصلحترین باید باقی بماند و در جامعه رشد و نمو کند، درحالیکه ضعیف و یا نامناسب باید رها شود تا از بین برود. اسپنسر تلاش کرد مفاهیم مختلفی مثل اخلاقیات، مذهب، جامعه شناسی، روانشناسی، فلسفه ، ادبیات و بیولوژی را درنوشته های خود بکار برد. از این لحاظ محبوبیت و شهرت او شباهتهای زیادی با برتراند راسل که در قرن ۲۰ زندگی می کرد داشت.
داروینیسم اجتماعی به معنای بهره گیری از نظریه داروین یعنی بقای برترین ها در تحلیل کارها و اتفاقات روزمره اجتماعی است. این بهره گیری می تواند موضوعات مربوط به بقای جوامع ثروتمند و نابودی جوامع فقر تا موضوعات سیاسی و تحلیل بقای زورمندان و از بین رفتن ضعیفان در گذر زمان را در بر بگیرد. بر اساس این تحلیل جوامعی که ثروتمند تر و قوی ترند باقی می مانند و جوامع فقیر و ضعیف از بین می روند.
زیستشناسان و تاریخنگاران بر این باورند که این انحراف از ایدههای داروین است. درحالیکه اغلب محققان به ارتباط تاریخی میان نظریه داروین و برخی انواع داروینیسم اجتماعی اذعان دارند، آنها معتقدند که داروینیسم اجتماعی لزوماً حاصل اصول تکامل زیستی نیست و استفاده از تکامل زیستی برای توجیه سیاست نابرابری یک مغالطه طبیعتگرایانه است.
می توان گفت که جنگهای بزرگ که منجر به نابودی ابنا ء بشر شده است و از جمله جنگ جهانی دوم تا حد زیادی تحت تاثیر عقاید پیروان این عقیده اجتماعی بوده است. اگر بقای یک جامعه را صرفا منوط به قدرت یا ثروت فرض کنیم و برای اعتلای ارزشهای انسانی ارزشی قایل نشویم این عقیده را تبلیغ کرده ایم که اگر می خواهی بمانی هر چه می توانی ثروتمند و قوی باش و ارزشهای انسانی فراموش می شوند. خلقت گرایان عقیده دارند نظریه داروینیسم اجتماعی که منجر به نابودی فقرا می شود مستقیما از نظریه داروین منشا گرفته و لذا با دیدگاهی کاملا منتقدانه و منفی به آن می نگرند، گرچه در این مورد در نوشتههای خود داروین چیزی وجود ندارد.
اسپنسر عقیده داشت انسان ها در مبارزه با محیط شان هستند و برای اینکه بهتر باقی بمانند لازم است سیاستی دنبال شود که در آن هیچ حمایتی از ضعیف تر ها به عمل نیاید. اسپنسر در این زمینه می گوید کمک به تکثیر بدها(ضعیفترها) عملاً مثل این است که برای فرزندانمان مغرضانه انبوهی از دشمن فراهم آوریم.
استدلال اسپنسر در مورد بقای اصلح را می توان چنین صورت بندی نمود:
انتخاب طبیعی ضامن بقای اصلح است. شخص از گرسنگی می میرد چون مریض، پیر یا فقیر است. بنابراین انسان ها اخلاقاً باید از کمک به شخصی ضعیف خودداری کنند تا بقای اصلح تضمین شود.
به گمان اسپنسر نابودی موجوداتی که توانایی کمتری برای انطباق با محیط دارند هم طبیعی و هم ضروری بوده و سبب تعالی جامعه و نژاد ها می شود. و از همین رو باید از هرگونه کمک به فرودستان و افراد ضعیف پرهیز کرد. اسپنسر نظریه انتخاب طبیعی داروین را بقای اصلح نامید و آن را به ابزار توجیه ایدئولوژیک نابرابری های اجتماعی–اقتصادی تبدیل کرد.