موشها از چیزهای جدید هراس دارند. این صفت احتمالاٌ به منظور مقابله با آدمی – که همواره در حال ساخت تلههای جدید است – در این جانوران تکامل یافته است. مانند حیوانات، نئوفوبیا (Neophobia) یا ترس از چیزهای جدید در انسان نیز رایج است. بارها شده که افراد مختلف در برابر پذیرش نوآوریهای جدید مقاومت نشان داده و این نوهراسی را به نسلهای بعد نیز منتقل کردهاند.
هنگامی که کتابهای ارزانقیمت به طور گستردهای طی قرن هجدهم در اختیار عموم قرار گرفت، کشیش نوهراس بریتانیایی، ویسِسیموس نوکس (Vicesimus Knox)، هشدار داد که “[در صورت ادامۀ این وضع] تعداد بسیار کمتری از دانشآموزان به مطالعۀ آثار هومر و ویرژیل رغبت نشان حواهند داد، چرا که به جای آن میتوانند به خواندن تام جونز و هزاران رمان نازلتر و خطرناکتر بپردازند”.
در قرن نوزدهم نیز بسیاری از چهرههای سرشناس از روند افزایش زمان مطالعه در میان قشر جوان ابراز نگرانی نمودند. برای مثال، رنجهای ورتر جوان، پرفروشترین رمان گوته، به عنوان یکی از عوامل اصلی دخیل در تب خودکشی بین جوانان آلمانی شناخته شده بود. در اروپای آن دوران، اغلب از “مطالعۀ بیش از حد” با عناوینی نظیر: اعتیاد به مطالعه، جنون مطالعه، تب مطالعه و مانیای مطالعه یاد میشد. عقیده بر این بود که چنین صفتی به فساد و تباهی منجر میشود.
مقالۀ مرتبط: شش روش برای مطالعۀ مؤثر طبق شواهد علمی
هنگامی که خط راه آهن در بریتانیا آغاز به کار کرد، بسیاری وحشتزده شدند. مردم چنین میپنداشتند که سرعت بینهایت بالا – ۴۸ کلیومتر بر ساعت در آن زمان – میتواند جسم را ذوب کرده و جانشان را بگیرد.
زمانی که تلفن ثابت وارد بازار مصرف شد، عدۀ کثیری از سالمندان از لمس این وسیله واهمه داشتند، چرا که معتقد بودند لمس آن منجر به شوک برقی میشود. روحانیون سوئدی در مواعظ خود به مردم هشدار میدادند که تلفن وسیلهای شیطانی است و خطوط تلفن هم معبری برای ارواح خبیثه است.
پیش از ابداع پاستوریزاسیون، بیماری سل گاوی به دلیل مصرف لبنیات آلوده شیوع بالایی داشت. در ابتدای قرن بیستم، آمریکاییها پاستوریزهسازی شیر را در مقیاس وسیعی در سطح کشور پیاده نمودند، ولی بریتانیاییها از انجام دادن آن خودداری کردند. آنها معتقد بودند فرآیند پاستوریزهسازی موجب از بین رفتن طعم مطبوع شیر و ارزش تغذیهای آن میشود.
با این حال، به بیست سال نکشید که بریتانیاییها با مشاهده کاهش چشمگیر آمار میتلایان به سل گاوی در جوامع آمریکایی، نظر خود را تغییر داده و با بیمیلی تمکین نمودند.
مقالۀ مرتبط: آگاهی بیشتر نیز قادر به اصلاح عقاید نادرست نمیباشد
در دهههای چهل و پنجاه قرن بیستم، موجی از اعتراض علیه کامیک بوکها به راه افتاد. از دیدگاه نهادهای دولتی، کامیک بوکها از عوامل بروز خستگی چشم، بدخلقی، کمسوادی و فساد در نوجوانان محسوب میشد. بسیاری از مدارس در ایالات متحده اقدام به سوزاندن این کتابها نمودند.
مهندسی ژنتیک نیز از همان ابتدای ظهور خود کوبانیده شد، به طوری که مردم از اثرات سوء آن بر سلامت، محیط زیست و مهمتر از همه – برچیده شدن بساط کشاورزی سنتی – واهمه داشتند. نیوزیلندیهای بدبین همچنان از مهندسی ژنتیک هراس دارند، آن هم در شرایطی که این فناوری طی چهل سال اخیر هیچگونه آسیبی به کسی یا چیزی نرسانده است.
رشد افزون رباتها و نانوفناوری مردم را وحشتزده کرده است. از سوی دیگر، با ظهور تکنیک جنجالی کریسپر (CRISPR)، پیدایش متعاقب نوزادان شبیهسازی شده، ابرورزشکار، ابرسرباز و سایبورگهای قاتل (که مجوز تیراندازی هم دارند!) سیلی از پارانویا در بین مردم به راه انداخته است؛ تا جایی که از دید عدهای، شکست خوردن آزمایشهای کریسپری میتواند نسل بشر را از روی زمین بردارد.
مقالۀ مرتبط: توانایی شناختی بالا به تنهایی از باورهای نادرست جلوگیری نمیکند
از این طرف، هستند افرادی که اعتقاد دارند مکالمۀ متنی موجب افت درک جوانان از زبان شده است. از آن سو، نوجوانان از لج والدین خود هم که شده با همان قوت پیشین به استفاده از اصطلاحات محاوره و مخففهای نسل جدید و میمها (meme) ادامه میدهند.
از بازیهای ویدیویی هم نباید غافل شویم. این بازیها موجب افزایش وزن در نوجوانان پسر و کاهش مهارتهای اجتماعی شده و تمرینگاهی برای کشتارهای دستهجمعی محسوب میشود! خب اگر این چنین است، چرا همین بازیها از خانمهایی که ساعات یکسانی را صرفشان میکنند، قاتل زنجیرهای نمیسازد؟!
مقالۀ مرتبط: بازیهای ویدیویی؛ گیمرهای باهوش!
و نئوفوبیا همچنان با ماست …