موضوع چیست؟
موسسهی افزایش عمر و ایجاد وقفه در زندگی آلکور (Alcor) ، یک مجموعهی غیرانتفایی در اسکاتسدیل ( Scottsdale)، AZ است که برای حمایت، تحقیق و بهبود علوم سرمازیستی کار میکند. علمی که به کمک آن، انسانها در نیتروژن مایع و در دمای منفی ۱۹۶ درجه سانتیگراد (۳۲۰.۸ – درجه فارنهایت) نگهداری می شوند. صفر مطلق درجه حرارتی که در آن اتمها از حرکت میایستند. این دما در حدود ۷۷ درجه سانتیگراد کمتر از صفر است. به من اعتماد کنید که نیتروژن مایع به اندازه کافی سرد است.
اسکاتسدیل در میان یکی از مناطق ایالات متحده است که در معرض حداقل بلایای طبیعی از هر نوع قرار دارد؛ که این بسیار خوب می باشد. به این دلیل که اگر شما با روشهای سرمایی منجمد شده و به حالت تعلیق در آمده باشید، مطمئنا ترجیح میدهید احتمال اینکه اتاقک پر از نیتروژن شما با حوادث مختلفی مثل زلزله آسیب دیده و از کار بیفتد را کاهش دهید.
سازمان آلکور در سال ۱۹۷۲ تأسیس شد. تنها سازمان منجمدسازی بزرگ دیگر موسسه کریونیک (Cryonics) است که در سال ۱۹۷۶ به وجود آمد. هر دو گروه در تلاش مستمر برای جذب داوطلبان هستند تا کارشان هم از نظر اجتماعی قابل قبول باشند و هم در کاهش آسیبی موثر واقع شوند که سلولهای حیوانی هنگامی که تحت چنین پروسهای قرار میگیرند، تحمل میکنند.
تاکنون بعضی از حیوانات به زنده ماندن در چرخههای انجماد یا از بین رفتن انجماد، شناخته شدهاند. این حیوانات عبارتند از ۵ گونه مختلف از قورباغهها، گونههای متعددی از لاک پشتها، یک سمندر و یک مار. در بین این دوزیستان و خزندگان مختلف، غلظت اوره و گلوکز به طور طبیعی افزایش مییابد، که تشکیل کریستالهای یخی در سلولهای آنها را محدود میکند. خرسهای آبی (از دستهی کندروها – tardigrades) ، موجوداتی هستند که با چشم غیر مسلح به سختی دیده میشوند و تقریبا در همه جا بر روی سطح زمین زندگی میکنند. این موجودات دارای غلظت بسیاری از یک نوع مولکول شکر هستند که به عنوان منجمدکننده استفاده میشود.
آلکور کارش را با منجمد کردن سر متقاضیانش شروع کرد. بعدها این موسسه تا جایی پیشرفت کرد که به منجمد کردن کل بدن میپرداخت. هزینه لازم برای انجام چنین پروسههایی در آلکور در حدود ۸۰۰۰۰ دلار برای نگهداری نورونی (مربوط به عصبها) و ۲۰۰۰۰۰ دلار برای حفظ و نگهداری تمام بدن است که این مبلغ را میتوان به صورت نقدی پرداخت کرد یا حتی یک مشتری میتواند از حق بیمه زندگی استفاده کند. بنابراین اگر شما بتوانید از پس پرداخت ماهیانه بیش از ۵۰ دلار بر بیایید یا از روش دیگر بیمه نامهای استفاده کنید، شما هم استطاعت حفظ و نگهداری جسمتان با روش منجمدسازی را خواهید داشت.
هنگامی که شما در این موسسه ثبت نام کنید و به عضوی از آلکور تبدیل شوید، با ارائه مدارک بیمه زندگی و یا پرداختهای دیگر، در لیست مربوطه قرار خواهید گرفت. هنگامی که نوبت شما فرا میرسد (امیدوارم که به مدت طولانی چنین اتفاقی رخ ندهد، اما حادثه خبر نمیکند)، یک تیم از آلکور برای آغاز روند کار حاضر میشوند.
این روند در کل از چهار مرحله تشکیل شده است که شما میتوانید در مورد جزئیات آن مطالعه کنید. این مراحل در این جا به طور خلاصه شرح داده شدهاند:
استقرار و آماده بودن:
اگر آلكور متوجه شود که شما در حال مرگ هستید، آنها ميتوانند آن جا حاضر شده و قبل از رخ دادن چنین اتفاقی آماده گردند. این بهترین سناریوای است که میتواند نوشته شود، به این دلیل که هر چه سریعتر وارد پروسه انجماد شوید، برایتان بهتر است. سلولهای شما زمان بسیار کمی برای نابود شدن دارند.
تثبیت:
پس از این که شما به طور قانونی مردید، تیم آلکور، به روشهای متعددی سعی میکند تا با نهایت سرعت خود، بدنتان را از پوسیدگی و فاسد شدن نجات دهند. این کارها شامل انجام تهویه، بازگردانی گردش خون، تزریق داروهای ضد انعقاد خون و شروع سریع منجمدسازی است.
تزریق وریدی:
هنگامی که جسم شما در موسسهی آلکور باشد، خون شما با محلول منجمدکننده جایگزین میشود. اگر شما فقط برای منجمدسازی نورونی ثبت نام کرده باشید، سر شما قطع و از بدنتان جدا میشود و خون آن جاری میگردد.
خنک سازی:
در حال حاضر شما آماده استفاده از حمام نیتروژن مایع مخصوص خود هستید. سر و یا کل بدن شما به آرامی تا رسیدن به دمای نهایی سرد میشود.تمام سرها و بدنها از بالا به پایین نگه داری میشوند، در این صورت اگر محفظه حمام دچار نشت شود، مغز آخرین بخشی است که یخ آن باز میشود.
چنین مکانی میتواند تا حدود چندین سال خانهی شما باشد؟؟؟
من کل بدنم را منجمد خواهم کرد. البته هزینهی این روش خیلی بیشتر است اما با روش گفته شده در مورد بیمه زندگی، این مبلغ خیلی هم زیاد نمیشود. نکته مثبتی که در رابطه با منجمد سازی نورونی یا همان منجمد سازی انحصاری سر وجود دارد، این است که شما در مدت طولانی انتظارتان تا رسیدن به حیات مجدد، تنها نیستید. به این علت که سرها به صورت گروهی ذخیره میشوند و در نتیجه ۵ نفر در یک محفظه خواهند بود که میتوانند با یکدیگر همدردی کنند!
چرا؟
مهم است که کمی در رابطه با اینکه به ترتیب چه اتفاقاتی میافتد، اطلاعات کسب کرده و آگاه شوید تا بدانید که چرا من تصمیم به انجام چنین کاری گرفتم.
این هم مهم است که در رابطه با من بدانید که من در طول زندگیام همیشه طرفدار موضوعات علمی تخیلی بوده و نیز شخص خوش بینی نسبت به آینده بودهام.
البته در کنار اینها همیشه خودم را یک انسان واقع گرا شناختهام که در انتظار معجزه نیست و بسیار محتاطانه عمل میکند.
در قرن بیستم سرعت پیشرفت علم بسیار زیاد بود. تمدنهای مختلف جهان از مرحلهی استفاده از قدرت نیروی بخار و قدرت حیوانات به مرحلهای منتقل شدند که در آن برای حفظ تمدنشان به سفرهای فضایی، اینترنت، رباتیک و … تکیه کردند. فرصتهای ممکن در آن زمان از تفکرات خیالی در سال ۱۹۰۰ هم بیشتر بود؛ و اتفاقات بسیاری که روزی حتی در ذهن کسی هم نمیگنجید هم به واقعیت تبدیل شدند. اشیا و اتفاقاتی مثل کارتهای اعتباری، هدفونها، رباتها، هولوگرامها، فرود آمدن بر سطح ماه، زیر دریاییهای هستهای، جتها، واکسیناسیون، انواع لیزرها، تلفن ها و پرینترهای سه بعدی از این دسته هستند. همهی این اختراعات و اکتشافات در مدت زمان کمی بیشتر از ۱۰۰ اتفاق افتادند.
پیش بینی می شود که در ۱۰۰ سال آینده شاهد پیشرفتهای بسیار زیادی در زمینههای انرژی، پزشکی ژنتیک و فناوری فضایی خواهیم بود. حتی اگر سرعت کلی اختراعات و نوآوریهایی که در قرن بیستم انجام گرفته است، مانند قلهای باشد که هرگز دوباره تکرار نخواهد شد، ما هنوز هم شاهد تحقق بخشیدن بسیاری از شگفتیهای تکنولوژیکی هستیم که روزی به عنوان آرزوهای سازندگان و بینندگان رویاهای علمی تخیلی متولد شدهاند.
بشریت تمایل دارد این کار را انجام دهد، ابتدا در مورد آن رویا پردازی کند و سپس برای رسیدن به آن و تحقق آن رویا، به قدری کار و تلاش کند که در نهایت، آن چیز اتفاق بیفتد. این ترکیبی از تخیل، کنجکاوی و تلاش کردن و رسیدن است که ما را به عنوان گونهای مشخص به رسمیت میشناساند. اگرچه گونهیما در بسیاری از مواقع خطرناک است، اما در عین حال، به طور کلی موفق میباشد.
ایده خوبی است که در رابطه با فناوری نانو و پزشکی رویا پردازی کنیم تا بتوانیم فردی را که در اواخر قرن بیست و اوائل قرن بیست و یک منجمد شده است را بعدها به زندگی باز گردانیم. اینکه بتواننیم یه مغز و یک بدن منجمد را کاملا درست به حالت اولیه برگردانیم، ممکن است که تا ۳۰۰ سال هم طول بکشد. اما شاید تکنولوژیهای تولید مثل مصنوعی و پرورش ذهن، بتوانند به طور موثری اجازه دهند که تا زمانی که ساختار مغز و DNA فردی دست نخورده باقی مانده است، او را از مرگ باز گردانند.
افرادی که من در مورد این موضوع با آنها صحبت میکنم، معمولا خیلی آگاه نیستند و در نتیجه سوالات بسیاری دارند. همسر من نیز این گونه است و من در تلاشم تا او را راضی کنم.
یکی از تصورات غلط بزرگی که وجود دارد و من هم در مورد آن بسیار شنیدهام این است که می گوید: ” وقتی که یک شخص با این روش به زندگی باز می گردد و هنوز هم پیر و سالخورده یا دارای سرطان یا آسیب دیده مغزی و … است، چه اتفاقی خواهد افتاد؟”
پاسخ این است که اگر علم به اندازه کافی پیشرفت کند که بتواند شخصی را از حالت منجمد احیا کند، سطح پیشرفت لازم برای انجام چنین کاری مسلما نیاز به پیشرفت در زمینههای دیگری دارد که به احتمال زیاد قادر به حل مشکلاتی هستند که باعث مردن انسان میشوند.
سؤال دیگر این است: “هنگامی که یک شخص به زندگی برگشت، همه کسانی که قبلا میشناخت، از دنیا رفتهاند. پس چرا باید کسی بخواهد که چنین کاری انجام دهد؟ ”
در مقابله با چنین سوالاتی، من احساس خشم و عصبانیت میکنم، چون که بعضی از مردم احساس میکنند که با انتخاب این روش، در زندگی پس از مرگ دوستانشان آنها را رها خواهند کرد.
موسسههای آلکور و کریونیک، افراد زنده را منجمد نخواهند کرد. وقتی کسی تحت این فرآیند قرار میگیرد، مرده است. و هر اتفاقی که بعد از مرگ برای شما اتفاق میافتد برای دوستانتان نیز اتفاق خواهد افتاد.
اساسا، من برای بعد از مرگ، روش دفن را در مقایسه با سوزاندن انتخاب میکنم؛ زیرا میخواهم که بدن و مغزم نگه داری شود. صرفا به خاطر این که شاید خوش شانس باشم و روزی به اندازه کافی رویاهای علمی تخیلی تبدیل به واقعیت شوند و این امکان به من داده شود که بعد از یک خواب طولانی بیدار شوم و بتوانم آینده را ببینم. اگر ما به این نقطه پیشرفت برسیم، به تعبیری، باید آیندهای باشد که در حد پیاده روی، بر روی ستارگان باشد، البته نه کاملا اتوپیایی (مدینه فاضله).
اگر بدن شما به هر روشی از بین برود، احتمالا هیچ وقت دیگری پس از مرگتان، دوباره زندگی را تجربه نمیکنید. در نتیجه شانس این که چیزهای جدیدی را تجربه کنید، ۰% است و من هیچ وقت از ۰% ها خوشم نمیآمد. هر احتمالی، هر چند هم کم، باز بهتر از صفر است.
اگر من نتوانم که هیچ کدام از عزیزانم را متقاعد کنم که در انجام این کار با من همکاری کنند، بسیار ناراحت خواهم شد ولی هنوز هم آن را انجام خواهم داد. احتمالا من پس از چند قرن بیدار خواهم شد، گرچه که تنها و غمگین خواهم بود ؛ ولی میدانم که چنین اتفاقی میافتد و من آینده را خواهم دید و در نهایت کنجکاویام ارضا خواهد شد.