در یک صبح سرد و خشک، در سپتامبر ۱۹۸۷، در روزهایی که هلال ماه شوم جنگ ایران و عراق رو به محاق میرفت، سربازی ۱۸ ساله از جبههی ایران به نام سید ناصر عمادی، خودش را از میدان جنگ به بیمارستانی در نقده رساند. پشت لند رووِر او، چهار سرباز دیگر وضعیت خوشایندی نداشتند؛ آنها ناله میکردند، استفراغ داشتند و سرفه میکردند. عمادی میگوید هیچ گاه صدای نفس زدن آنها را فراموش نخواهد کرد؛ تند تند و با صدایی ناخوشایند نفس نفس میزدند و عمادی هیچ ایدهای برای کمک به آنها نداشت.
سربازان ایرانی از سرمای هوا گله داشتند و به همین خاطر هم عمادی شیشهها را بالا کشید. با حبس هوا در خودرو، بوی یک مادهی شیمیایی قوی از یونیفرم سربازان به هوا خاست. حال آقای عمادی هم خوب نبود؛ حالت تهوع داشت و سرش گیج میرفت، ولی هر طور بود خودش را به بیمارستان رساند. اولین کاری که کرد، بلند کردن نزدیکترین سرباز به درِ خودرو، برای انتقال او به بیمارستان بود. سرباز جوان بیدار نمیشد. وقتی عمادی و یکی از کارکنان بیمارستان در حال انتقال او به بیمارستان بودند، یکی از تاولهای بزرگ روی بازوی او ترکید و مایع درون آن پشت دست آقای عمادی پاشید. چند ساعت نگذشته بود که او پشت دستش احساس سوزش داشت؛ اکنون، او هم یک تاول درآورده بود.
این تجربه، آقای عمادی را بر آن داشت تا قدم در راه تحقیقات پزشکی بگذارد. او اکنون در دانشگاه علوم پزشکی تهران، متخصص پوست و عضو جامعهی پزشکان بدون مرز است. علاوه بر این، او تجربهی بیرحمانهترین عملیاتها را نیز در طول جنگ هشت ساله دارد؛ سربازان بسیار جوان و جنگ خندقی. برای اولین بار بود که در جنگ، عامل اعصاب شامل سارین و تابون توسط نیروهای عراقی به کار گرفته میشد. “اینها سمیترین سلاحهای شیمیایی هستند که تاکنون ساخته شدهاند”. جاناتان نیومارک، نورولوژیست، کسی که به توسعهی اقدامات متقابل در برابر چنین سلاحهایی در مؤسسهی تحقیقات پزشکی دفاع شیمیایی ارتش آمریکا (USAMRICD) و دیگر آژانسها کمک میکند.
پس از پایان جنگ، عراق اذعان کرد که ۱,۸۰۰ تُن موستارد، ۶۰۰ تن سارین و ۱۴۰ تن تابون “مصرف” کرده است. بر اساس اعلام بنیاد شهید و امور جانبازان ایران، یورش شیمیایی عراق نزدیک به پنج هزار ایرانی را کشته و بیش از ۱۰۰ هزار نفر را بیمار کرده است. این آمار شامل قربانیان عراقی نمیشود: در مارس ۱۹۸۸، نیروهای عراقی با حمله به شهروندان خود در حلبچه، نزدیک به پنج هزار نفر را با موستارد و عامل اعصاب کشته و هفت هزار نفر را زخمی کردند.
خانوادهی مواد شیمیایی سولفور موستارد یا همان گاز خردل برای اولین بار در جنگ جهانی اول به کار گرفته شد و عمیقترین و ظاهرترین زخمها را برای بازماندگان جنگ به جا گذاشت. سه دهه بعد از جنگ ایران، نزدیک به ۵۶ هزار ایرانی مجبور بودند به اثرات طولانیمدت عامل تاولزا، از ضایعات پوستی و تخریب قرنیه گرفته تا بیماری مزمن انسدادی ریه و سرطان احتمالی عادت کنند. این حرف را طوبی غضنفری میزند؛ ایمونولوژیست دانشگاه شاهد.
مقیاس جنایاتی که در ایران رخ داده به این معناست که کشور ما، فرصتی منحصر به فرد برای مطالعهی اثرات طولانیمدت سلاحهای شیمیایی دارد.
غضنفری رهبر مجموعهای است که تلاش دارد در چندین مرکز مطالعاتی در سراسر ایران به این موضوع پی ببرد که موستاردِ زمان جنگ، چگونه چند دهه بعد با اختلالات مولکولی، محرکِ بیماری و مرگ میشود.
“من دربارهی مقیاس و تعداد افرادی که تحت پیگیری قرار گرفتهاند، بسیار شگفتزدهام”، دیوید جِت، دانشمند علوم اعصاب و مدیر برنامهی اقدامات متقابل علیه تهدیدات شیمیایی (CounterACT) در مؤسسهی ملی سلامت آمریکا است. این مرکز روی چندین متد برای خنثیسازی چنین عوامل شیمیایی کار میکند که به موفقیتهایی هم انجامیده است.
این اطلاعات که برخی از آنها در حال انتشار در مجلات غربی است، محدودیتهای غیرقابل اجتنابی دارند. محققان ایرانی فقط میتوانند دُز جذب شده توسط قربانیان را محاسبه کنند و چیزی که قضیه را دشوارتر میکند، این واقعیت است که نیروهای عراقی برخی اوقات، در آنِ واحد با موستارد و عامل اعصاب حمله میکردند. محققان بر این باورند که یافتههای ایرانیها به اهداف مولکولی جدیدی برای درمان اثرات دراز مدت موستارد اشاره دارند.
همچنین ایران، مطالعهی مشابهی برای قربانیان عامل اعصاب که تعدادشان به هزاران نفر میرسد، ندارد. بر اساس قربانیان حملات سارین در ژاپن و همچنین حملهی احتمالی به سربازان آمریکا در عراق، به نظر میرسد که عامل اعصاب هم آسیبهای عصبی طولانیمدتی از خود به یادگار میگذارد. با این حال متخصصان سلاحهای شیمیایی ارتباط سارین را به برخی از نشانههای مزمن به چالش کشیدهاند؛ در واقع آنها منتظر انتشار مطالعات آمریکاییها در این باره هستند که به زودی اتقاق خواهد افتاد. محققان ایرانی هم میگویند شاید کاوش خود را دربارهی اثرات دراز مدت عامل اعصاب بر سلامتی آغاز کردند. در واقع اگر دقیقتر شویم، محمدرضا سروش، پزشک مرکز تحقیقاتی مهندسی و پزشکی جانبازان این خبر را داده است.
گزارش یک قربانی
علی چِرچی، با این همه موی سیاهی که در ریش پرپشت خود دارد، اگر روی تخت بیمارستان به همراه یک کپسول اکسیژن در کنار و تزریق دائم آنتیبیوتیک روی بازویش نبود، چهرهی با ابهتی میشد. ریههای پر از عفونت او دارد از کار میافتد.
مثل همهی پسرهایی که آن زمان سرشار از غیرت وطنپرستانه بودند، چرچی نیز دربارهی سنش دروغ گفته بود. او در حالی که ۱۷ سال داشت، با ادعای ۱۸ ساله بودن به جبهه رفت. یکی از روزهای ۱۹۸۶ بود، نزدیک خلیج فارس؛ چرچی به همراه گردان ۲۰۰ نفرهاش مورد حملهی بمباران عراقیها با موستارد و تابون قرار گرفت. بسیاری از سربازان جوان ایرانی ریش داشتند و همین باعث شد ماسکها درست روی صورت ننشینند. “احساس خفگی میکردم”؛ فقط چند نفر از آن حمله جان سالم به در بردند، و از آن زمان به این ور هم، بقیه از دنیا رفتهاند. “من خیلی پهلوان هستم که این قدر دوام آوردهام”. چرچی با لبخند کنایهدارش این حرفها را میزند.
سالهای بعد از جنگ چرچی احساس میکرد شانس آورده است: او حقوق خواند، ازدواج کرد و بچهدار شد. اما الآن، یک پیادهروی ساده هم او را نیازمند نفس زدن میکند. عفونت ریهی او باعث شده بود چندین هفته در بیمارستان ساسان بستری شود. بیمارستان ساسان، مهمترین مرکز برای قربانیان حملات شیمیایی محسوب میشود و شاید در روز، جوابگوی بیش از ۱۵۰ بیمار باشد. تا چرچی میخواست گرم صحبت شود، صدای مطمئناش بریده میشد، چشمانش گشاد میگشت و ماسک اکسیژن را به دهانش میگذاشت. “سلاح شیمیایی، عادلانه نیست”.
زخمی قدیمی ریههای چرچی را به نابودی کشانده است. موستارد میگویند؛ بهخاطر بویش که شبیه بوی خردل است و تاولهایی ایجاد میکند که زرد و بزرگ اند. بیس (۲-کلرواتیل) سولفید، سردستهی خانوادهی ترکیبات سمی، خودش را در حملهی سال ۱۹۱۷ آلمانیها به سربازان بریتانیا و کانادا نزدیک یپرس بلژیک معروف کرد. با انفجار اولین بمب حامل گاز خردل، قطرات ظریف روی زمین نشست. در اقلیمهای گرم و خشک، گاز خردل بخار میشود و احتمال استنشاق آن بیشتر است. فقط هفت گرم (یک قاشق چایخوری)، یک دُز کشنده است.
چگونگی ایجاد اثرات حاد گاز خردل به خوبی مشخص شده است. مایع چرب سریعاً در چربی حل شده و به همین خاطر در پوست نفود میکند. در داخل سلولها، این مادهی شیمیایی DNA و پروتئینها را تخریب میکند. بازیابی آسیب بافتی شاید ماهها طول بکشد، و برخی از بازماندگان جنگ جهانی اول سالها بعد به نارسایی تنفسی دچار میشوند.
کشورها در طی جنگ جهانی دوم ذخایر موستارد سولفور را در اختیار داشتند ولی در خود جنگ استفادههای محدودی از آن دیده شد. با این حال، هزاران نفر از کارگران کارخانهای در جزیرهی اوکونوشیمای ژاپن، هنگام کار در معرض گاز خردل قرار گرفته بودند. مطالعات افزایش خطر سرطان ریه را نشان میداد ولی نتوانست مکانیسم اثرات طولانیمدت موستارد سولفات را روشن سازد.
دانشمندان ایرانی در حال جستجوی پاسخ اند. یک دهه پیش از این، غضنفری و همکارانش مطالعهی کوهورت سردشت-ایران را به راه انداختند. سردشت یکی از شهرهای ایران بود که تحت بیرحمانهترین حملات شیمیایی قرار گرفت.
سردشت واقعاً بیگناه بود!
روز بیست و هشتم جولای ۱۹۸۷، هواپیمای جنگی عراق چهار بمب ۲۵۰ کیلوگرمی را که با گاز خردل پر شده بود، روی مناطق مسکونی سردشت رها کرد. این شهر واقعاً بیگناه بود! مشاهدات نشان داد که ۸,۰۲۵ نفر از ۱۲ هزار ساکن این شهر در معرض گاز خردل قرار گرفته بودند. چندین تن، که بیشتر شامل کودکان و افراد مسن میشد، در همان ساعات اولیه جان دادند. نزدیک به ۱,۵۰۰ نفر نشانههای متوسط تا شدید داشتند، و حداقل ۱۰۰ نفر هم از آن زمان به بعد دچار نارسایی تنفسی شدهاند.
با پشتیبانی مالی از طرف بنیاد شهید، غضنفری و تیمش ۸۵۰ قربانی مرد را فالوآپ کردهاند که اکنون بین ۳۰ تا ۷۰ سال دارند. بیشتر آنها هنوز هم در سردشت ساکن اند. برای گروه کنترل هم ۱۵۰ مرد با سن معادل آنها، در روستایی به نام ربت در ۱۵ کیلومتری سردشت انتخاب شدند. در طول جنگ، ربت هم مورد هجوم قرار میگرفت، ولی هیچ وقت مورد حملهی شیمیایی واقع نشد. هر دو جمعیت در واقع استرس شدیدی را تحمل کردهاند. اساساً داشتن گروه کنترل به غضنفری و تیمش اجازه میدهد تا بیماریهایی را که دلیلشان استرس و وضعیت اقتصادی است از محاسبات خارج سازند.
نجاتیافتگان سردشت نرخ بسیار بالاتری برای اختلالات پوستی و چشمی دارند. برخی از آنها نیز لنفوم تیسل پوستی در جای سوختگیهای گاز خردل نشان میدهند. عمادی اشاره میکند که سرطان پوست غیرشایع، شاید ضایعات مرموزی که پزشکان در اوایل جنگ جهانی اول در قربانیان گاز خردل دیده بودند را نیز توجیه نماید. با این حال ضایعات خوشخیم پوستی بسیار شایعتر است: تکههایی که فاقد غدد عرق یا توانایی ترشح سبوم هستند، به خارش شدید، خشکی و استعداد به عفونتها میانجامد.
ولی ریه است که بیشترین خسارت را متحمل میشود. بسیاری از سربازان در میدان جنگ نشانهای نداشتند، اما سالها بعد مشکلات معلوم شد. موستارد پاتولوژی منحصر به فردی میسازد: فیبروز پریبرونشیال (ضخیمشدگی بافت اطراف نایژهها) که با نوعی انسداد مجرای هوایی به نام برونشیولیت ابلیترانس همراه است.
کمی دقیقتر شویم
برای رسیدن به ریشههای این نشانهها، تیم ایرانی در حال کاوش در زنجیرهای پیچیدهای از اختلالات بیوشیمیایی هستند که در قربانیان گاز خردل دائمی شده است. برای مثال آنها مولکولهای سیگنالی تحریک شدهی دخیل در التهاب، مثل فاکتور نکروز دهندهی تومور آلفا (TNFα) و دیگر سیتوکینها؛ به صورت ناگهانی جمعیت سلولهای کشندهی ذاتی و بقیهی سلولهای ایمنی را تغییر میدهند؛ در آنزیمهای تخریبگر پروتئینها (پروتئازها) عدم تعادل پیش میآید؛ و کوتاه شدن تلومرها در انتهای کروموزومها که نشانهای از پیری زودرس برای سلولها میباشد.
کاری که محققان ایرانی انجام میدهند، واقعاً عالی است، ولی چرا این اختلالات سلولی دههها بعد از قرار گرفتن در معرض گاز خردل خود را نشان میدهد، هنوز یک معماست.
متیلاسیون DNA و بقیهی تغییرات اپیژنتیک (تغییرات شیمیایی روی DNA که میتواند بدون دست زدن به کدهای ژنتیکی، بیان ژنها را تغییر دهد)، شاید مسئول برخی از تخریبهای بیوشیمیایی بلنداثر باشد. مثلاً شواهدی مبنی بر متیلاسیون ژنهای سرکوبگر تومور پیدا شده است؛ این اتفاق میتواند ایجاد فیبروز پریبرونشیال و افزایش احتمال برخی سرطانها، بهویژه سرطانهای خون را توجیه نماید.
در گذشته، قربانیان گاز خردل با نشانههای مزمن را با درمانهای استاندارد اختلالات ریوی مزمنی چون آسم درمان میکردند: کورتیکوستروئید برای فرو نشاندن التهاب و آگونیستهای بتا۲ برای شل کردن ماهیچهی صاف. با این حال اکنون استرس اکسیداتیو نیز به عنوان هدف مطرح شده است؛ چون سطوح یک آنتیاکسیدان مهم و آنزیمی که رادیکالهای آزاد مخرب را جمع و پاکسازی میکند، در قربانیان گاز خردل سرکوب میشود. پزشکان ایرانی اکنون برای درمان، از آنتیاکسیدانهایی مثل N-استیلسیستئین بهره میگیرند، که تناوب و شدت حملات برونشیولیت را کمتر میکند.
محققان در ایالات متحده ولی به دنبال درمانهای بالقوهی دیگرند. داروهایی که TNFa را خنثی میکنند شاید کمک کنند. امیدواری دیگر وقتی به وجود آمد که متخصص ریهی اطفال، لیویا ورِس از دانشگاه کلرادو و همکارانش توجه خود را روی لختههای فیبرین در موشهای موستارد دیده نهادند. وقتی او جانوران را تشریح کرد، لختههای سفیدی از ریهی آنها بیرون کشید که شبیه “شاخههای درخت” بودند. لیویا آنها را قبلاً هم دیده بود؛ در کودکانی با برونشیت پلاستیک (عارضهی نادر جراحیهای نقایص قلبی مادرزادی). ورِس یک دارو را به کار برد: فعالساز پلاسمینوژن بافتی (tPA). موشهایی که در معرض دُزهای کشندهای از موستارد قرار گرفته بودند، همگی زنده ماندند. تیم او پس از این مشاهدات، tPA را به هفت کودک مبتلا به برونشیت پلاستیک داد؛ نرخ مرگومیر این کودکان به طور معمول تا ۶۰ درصد میرسد. همهی این کودکان به شدت بیمار زنده ماندند. بقیهی بیمارستانها هم ۲۲ کودک را آزمودهاند و آنها نیز بازیابی یافتهاند. تیم ورِس به دنبال تأییدیهی FDA هستند.
چشماندازها ولی به طرز غیرقابلاجتنابی عذابآورند و هنوز هم که هنوز است، گاز خردل یک نگرانی مرگآور است: ماه مارس ۲۰۱۶، داعش یک روستا در نزدیکی کرکوک عراق را زیر راکتهای پر از موستارد خود گرفت. همان اندازه که در جنگ ایران و عراق نگرانی وجود داشت، امروز هم وجود دارد.
همین واقعیت برای عامل اعصاب هم صادق است که بسیاری از کشورها هنوز انبارهایی از آن را دارند و همین آوریل ۲۰۱۷ بود که در مقابل شهروندان و شورشیان سوری استفاده شد.
پزشک مبتکر ایرانی
سید عباس فروتن اولین تجربهی هولناکش را به یاد میآورد. مارس سال ۱۹۸۴ او به عنوان پزشک جوان ارتش، مشغول درمان سربازانی با نشانههای غیرعادی پس از حملهی عراق با گاز خردل بود. آنها سرفه میکردند، تنگی نفس داشتند، برخی استفراغ میکردند و هوشیاریشان هم زیاد دست خودشان نبود. فروتن میگوید که فقط میتوانستند تشخیص دهند که این نشانهها مربوط به بیماریهایی که میشناختند، نبود. تا این که در همهی قربانیان یک علامت مشترک پیدا شد: “مردمک همهی آنها بسیار تنگ شده بود”.
آن علامت به یک عامل اعصاب اشاره داشت. چنین سلاحی با تشکیل یک پیوند کوالانسی، استیلکولین استراز، آنزیم تجزیهی کنندهی استیلکولین در سیناپسها را غیرفعال میکند؛ پس یک تنظیمکنندهی انتقالدهندهی عصبی است. چند روز بعد، با رسیدن قربانیان بیهوش به کلینیک، فروتن سطوح استیلکولین استراز آنها را اندازه میگرفت که تقریباً صفر بودند. نتیجهگیری نهایی وقتی به دست آمد که سربازان بیمار به آتروپین پاسخ دادند. آتروپین به گیرندههای استیلکولین متصل شده و آنها را مسدود میکند تا اثرات سطوح اضافی از این انتقالدهندهی عصبی را کاهش داده باشد. این ابتدای چالشی جدی برای دکتر جوان ایرانی محسوب میشد که مهر نظام پزشکیاش هنوز خشک نشده بود. نیومارک که تجربیات فروتن را مطالعه کرده است میگوید:
او اولین پزشک جهان است که متوجه علت عامل اعصاب در میدان جنگ شده است. هر چه که دربارهی این مسأله از ایران بیرون بیاید، بهترین اطلاعات انسانی است که وجود داشته است.
با وجود این که عراق میدانست برایش هزینه دارد، ولی به طور مکرر نیروهای ایرانی را با تابون، و بعدها با سارین و سیکلوسارین بمباران میکرد. وقتی شیمیدانهای عراقی یاد گرفتند که چطور با آلودگیهای کمتر عامل اعصاب تولید کنند، و نظامیان هم در انتقال آنها چیرهدست شدند، حملات کشندهتر شد. تلفات از وضعیت سرپا، به سمت فلجی و بیهوشی در چند ثانیه پیش میرفت. عمادی که شاهد این مرگها بود، قربانیان را “شهیدان شیمیایی” میخواند.
فروتن برای مقابله با موارد خطرناکتر، دُزهای بالاتری از آتروپین را امتحان کرد. دُزهایی گاهاً ۱۰ برابر چیزی که مراجع پزشکی توصیه میکنند؛ یعنی تا حدی که خود دارو میتواند سمی باشد. فروتن در حد چیزی که میدانست، سعی کرد بهترین عملکرد را داشته باشد.
این درمان رادیکال، موفق ظاهر شد. در بیشتر قربانیان عامل اعصاب، مرگ پس از اتصال عامل مذکور به مقداری کافی از استیلکولین استراز اتفاق میافتد؛ چون انتقال سیگنال از مرکز تنفسی در مغز به دیافراگم مسدود شده و عضلات حیاتی برای تنفس، فلج میشوند. برای رسیدن آتروپین به مغز، باید از دُز بالایی استفاده کرد؛ کار فروتن مبتکرانه بود. در واقع اگر سربازی خوششانس بود، به واحد فروتن انتقال مییافت.
با این حال، این که سالها بعد چه بر سر بیماران فروتن یا دیگر قربانیان عامل اعصاب آمده، مشخص نیست. این برای محققان اصلاً جالب نیست؛ مخصوصاً که بر اساس شواهد و قرائن میدانند اثرات درازمدتی هم وجود دارد.
تنها سرنخ موجود در ایالات متحده رخ داده است. در طول سالهای ممنوعیت الکل در آمریکا، وقتی پزشکان نیویورک و دیگر شهرها در دههی ۱۹۲۰، بیمارانی را با اسپاسم عضلانی، مورمور شدن، بیحسی در پاها و در برخی موارد، فلجی، ویزیت کردند. بازرسان پزشکی در نهایت به این نتیجه رسیدند: تریارتوکرسیل فسفات در مشروبات الکلی قاچاق. این ترکیب مثل عامل اعصاب، یک ارگانوفسفات است و آن ۳۰ هزار آمریکایی که با آن مسموم شده بودند، اکنون نشانههایشان با عنوان سمیت عصبی تأخیری القا شده توسط ارگانوفسفات (OPIDN) شناخته میشود. تعجبآور نخواهد بود که همین سندرم را در قربانیان شیمیایی ایران هم ببینیم.
شواهد ضعیفتری وجود دارد، مبنی بر این که عامل اعصاب ذهن را درگیر میکند. مطالعات قربانیانAum Shinrikyo قرار گرفتن در معرض دُزهای واقعاً پائین را با نشانههایی مثل کابوس، سردرد، خوابآلودگی، گیجی، نقایص حافظه، کجخلقی و افسردگی (سندرمی به نام سمیت عصبی القا شده با ارگانوفسفر-استر) مرتبط میداند. در مارس ۱۹۹۱ در طول جنگ خلیج، دهها هزار سرباز آمریکایی پس از تخریب یک زبالهدان مهمات عراقی، احتمالاً در معرض دُزهای پائین سارین قرار گرفتهاند. درصد نامعلومی از موارد سندرم جنگ خلیج که هنوز سر آن بحث است، شاید در واقع سمیت عصبی باشد.
اطلاعات شفافتری از اثرات طولانیمدت عامل اعصاب قرار است از یک گزارش برنامهی ملی سمشناسی آمریکا دربارهی سارین منتشر شود. پیشنویس این گزارش این گونه نتیجه میگیرد که اثرات مزمن سارین، شامل مهار AChE، مشکلات بینایی و حافظه و پاتولوژی اعصاب با جزئیات مطالعات جانوری است.
جانبازان ایرانی میتوانند تصویری قطعیتر ارائه دهند. ولی کسی نیست که دریابد.
فروتن پس از جنگ، استاد دانشگاه شد و امروز در دانشگاه شهید بهشتی تدریس میکند. او بیماران سابق خود را دنبال نکرده است و در نظر گرفتن اثرات بعدی عامل اعصاب ساده نیست. ما اطلاعات قابل اتکایی راجع به کسانی که تنها در معرض عامل اعصاب قرار گرفتهاند نداریم؛ چون عراقیها همزمان با عامل اعصاب و گاز خردل یا در روزهای پیاپی حمله میکردند.
فروتن باور دارد که برای دستیابی نهایی به نتایج دراز مدت دیر نیست. “ما به یک کوهورت سردشت برای موارد عصبی نیاز داریم”. این حتی میتواند یک تلاش بینالمللی باشد، البته اگر ایران یک همکاری تحت نظارت OPCW داشته باشد. قبل از تأیید یک داروی محافظ عصبی توسط FDA، باید اثرات طولانیمدت آسیبشناسی عصبی در انسان کاملاً مشخص شود.
در قلب تهران، ساختمانی یک طبقه و ساده، حافظهی زندهی قربانیان سلاحهای شیمیایی است. در داخل موزهی صلح تهران، نمایشگاهها تاریخ جهانی جنگ شیمیایی را بازمیگویند. قربانیان شیمیایی جنگ ایران-عراق خودشان داوطلبانه راهنمای موزه اند، یکی از آنها علیرضا یزدانپناه است.
وقتی او ۱۵ ساله بود، مادرش را راضی کرد تا رضایتنامهاش را امضا کند. چند هفته بعد، او و ۳۱ نفر دیگر در خرمشهر، در معرض گاز خردل قرار گرفتند. چشم او هم آسیب دید. چند وقتی بیناییاش را از دست داد ولی دوباره قادر به دیدن شد. با این حال تاکنون چهار عمل پیوند قرنیه داشته و در نوبت پیوند یک جفت ریه نیز قرار دارد. او میگوید هیچگاه کاملاً احساس سلامتی نکرده است.
خاطرات یزدانپناه زنده است. و به عنوان یکی از اعضای تلاشهای تحقیقاتی ایران، او امیدوار است تجربهاش به نفع قربانیان آیندهی این سلاح شوم باشد. او میگوید “بهترین سالهای زندگیم از من دزدیده شده است”.