دردنامه، هفتهنامۀ مجازی “دکتر مجازی” است که منحصراً بر روی “درد” تمرکز دارد. دردنامه یکشنبۀ هر هفته منتشر خواهد شد.
صبح آرام یکشنبه …
صدای آژیر ماشین پلیس در صبح یکی از یکشنبههای آگوست ۱۹۷۱ در کوچهپسکوچههای پالو آلتوی کالیفرنیا (Palo Alto) به گوش میرسید؛ که عملیات دستگیری چندین تن از دانشجویان را به دلیل نقض کدهای قضایی ۲۱۱ و ۴۵۹ (به ترتیب سرقت مسلحانه و دزدی) آغاز کرده بود.
یکی از همین دانشجوها در خانهاش دستگیر و دستبند به دست، در مقابل دیدگان متعجب همسایگان، سوار خودروی پلیس شد تا به کلانتری منتقل شود. ماشین آژیرکشان از صحنه دور شد.
در کلانتری برای مظنون پرونده تشکیل دادند، تمام کارهای رسمی که در چنین مواقعی انجام میدهند؛ اسکن اثر انگشت، تشخیص هویت، همه و همه به دقت انجام شد. مظنون از همهجا بیخبر در حالی که چشمانش را نیز بسته بودند، به یکی از سلولهای بازداشتگاه منتقل شد و متعجب از علت این اقدام پلیس، گوشهای نشسته و به فکر فرو رفت.
داوطلبان
علت دستگیر شدن این دانشجویان پاسخ مثبت به آگهی فراخوان دانشگاه استنفورد (Stanford University) بود که در یکی از روزنامههای محلی چاپ شده بود. دانشگاه استنفورد در نظر داشت تا مطالعهای بر روی تأثیرات روانی زندگی در زندان انجام دهد. جهت انجام این مطالعه، یک زندان شبیهسازیشده آماده کرده بودند تا تأثیرات روانی این زندان ساختگی را روی ذهن تمام کسانی که در داخل این محیط حضور داشتند (از زندانی گرفته تا نگهبان) بررسی کنند.
بیش از ۷۰ نفر برای شرکت در این مطالعه داوطلب شدند. معاینات پزشکی و تستهای شخصیتی جهت غربالگری داوطلبین دارای اختلالات روانی، مشکلات پزشکی و سابقۀ مصرف الکل و مواد مخدر به عمل آمد (تا در مطالعه شرکت داده نشوند). در نهایت ۲۴ دانشجوی آمریکایی و کانادایی – که در همان محدودۀ استنفورد سکونت داشتند – واجد صلاحیت اعلام شدند؛ چرا که به تمام تستهای صورت گرفته پاسخ نرمالی داده بودند. دستمزد شرکت در این مطالعه نیز ۱۵ دلار به ازای هر روز بود.
و چنین شد که دانشگاه مطالعۀ خود را با گروهی ۲۴ نفره از دانشجویان مرد سالم، باهوش و از طبقۀ متوسط جامعه آغاز نمود. شرکتکنندگان به صورت کاملاً شانسی و با پرتاب سکه به دو گروه مجزا تقسیم شدند. نیمی از ایشان موظف شدند که نگهبان باشند و نیمۀ دیگر نیز باید نقش زندانیان را بازی میکردند. ذکر این نکته ضروری است که در ابتدای انجام مطالعه (هنگام گروهبندی) تفاوت خاصی میان اعضای دو گروه نگهبان و زندانی مشهود نبود (توجه داشته باشید که این آزمون ورودی پیش از آغاز فرآیند دستگیری ناگهانی آزمودنیها برگزار شده بود).
تولد یک زندان …
دانشگاه استنفورد جهت شبیهسازی هر چه بهتر محیط زندان از نظرات مشاوران خبره در این زمینه استفاده کرد. یکی از همین مشاوران، یک زندانی سابق بود که ۱۷ سال پشت میلهها زندگی کرده بود. وی توضیح جامعی از مفهوم زندانی بودن و جوانب مختلف آن برای دانشگاه ارائه داد. او همچنین در یکی از کلاسهای تابستانی دانشگاه استنفورد با محوریت “روانشناسی حبس” (The Psychology of Imprisonment) حضور داشت و چندین تن از متهمین سابق و چند نفر زندانبان را به دانشگاه معرفی کرده بود.
زندان مورد نیاز برای مطالعه با مسدود نمودن دو انتهای راهرویی در زیرزمین دانشگاه شبیهسازی شد؛ به این صورت که این راهرو نقش محوطۀ زندان را بازی میکرد و تنها محیطی بود که زندانیان اجازه داشتند در آن قدم بزنند، غذا بخورند و حتی به تمرینات ورزشی بپردازند. البته مسئلۀ استفاده از سرویس بهداشتی دارای محدودیتهایی بود و زندانیان باید با چشمان بسته (Blindfolded) به سرویس بهداشتی انتهای سالن مراجعه میکردند تا مسیر خروج از زندان را یاد نگیرند. جهت شبیهسازی سلولها نیز درهای تعدادی از آزمایشگاه با درهای فلزی مخصوص زندان (که دارای شمارۀ سلول نیز بودند) تعویض شدند.
در یک انتهای سالن مدخل کوچکی تعبیه شده بود که محققان قادر بودند از طریق آن از رفتار آزمودنیها را زیر نظر گرفته و به صورت ویدیو ثبت نمایند. در سمت دیگر راهرو (در مقابل سلولها) کمد کوچکی قرار داشت که نقش “سلول انفرادی” نیز به آن محول شده بود. این کمد به اصطلاح سلول، بسیار تاریک و تنگ بود (با طول و عرض حدوداً ۶۰ سانتیمتر به شکل مکعب مستطیل – ارتفاع آن مشخص نشده است) ولی به اندازۀ کافی فضا داشت که بتواند زندانیان سرکش را در خود جای دهد.
وجود یک سیستم ارتباط الکترونیکی به محققان این امکان را میداد تا از طریق جاسازی دستگاه شنود (Bug) در هر سلول به گفتوگوی زندانیان و همچنین نگهبانان گوش داده و علاوه بر آن اعلانات عمومی را نیز بتوانند از طریق این سیستم به اطلاع آزمودنیها برسانند. به دلیل عدم وجود پنجره در ساختار زندان و ممنوعیت استفاده از ساعت، آزمودنیها هیچگونه آگاهی نسبت به گذر زمان نداشتند؛ و همین مسئله در ادامه منجر به بروز پارهای از اختلالات ذهنی وابسته به زمان شد.
با اتمام فرآیند آمادهسازی، زندان استنفورد آمادۀ خوشآمدگویی به زندانیان و کادر نگهبانی خود بود؛ که در بازداشتگاههای ادارۀ پلیس پالو آلتو در انتظار مشخص شدن سرنوشتشان بودند.
پینوشت: ادامۀ “پشت میلههای استنفورد” را یکشنبۀ هفتۀ بعد، همین موقع، در شمارۀ بعدی “دردنامه” بخوانید.