اثر توجیه اضافی پدیدهای است که طی آن، دریافت پاداش برای انجام یک کار موجب کاهش یافتن انگیزهی فردی برای انجام دادن همان کار میشود. به بیان سادهتر، اگر پاداشی در کار نباشد، فرد دیگر مایل به انجام دادن آن کار نخواهد بود.
برای درک بهتر این پدیدهی فراگیر، به کارهایی فکر کنید که علاقه دارید انجامشان دهید. آیا ورزشی وجود دارد که علاقهمند به انجام دادن آن باشید؟ آیا از کتاب خواندن لذت میبرید؟ یا شاید هم جزو آن دسته از آدمهایی هستید که دوست دارند کلکسیونهای متفاوت برای خودشان جمعآوری کنند.
در حالت عادی، ما چنین کارهایی را تنها به این دلیل انجام میدهیم که برایمان لذتبخش هستند. در واقع، هیچگونه عامل خارجی ما را مجبور به خواندن کتاب نمیکند. پاداش کار همان لذتی است که از انجام دادن آن به فرد منتقل میشود.
حال که صحبت به اینجا رسید، بگذارید مسئلهی جالبی را با همهی شما در میان بگذارم. تاکنون دقت کردهاید که دریافت کردن پاداش برای انجام دادن کاری که در حالت عادی آن را دوست دارید، باعث کاهش تمایل شما به انجام دادن همان کار در آینده میشود؟ همیشه که قرار نیست کسی بالای سرتان بایستد و از این که دارید کاری را انجام میدهید، قربانصدقهیتان برود!
مقالهی مرتبط: چگونه انگیزهی خود را حفظ کنیم؟!
پدیدهی مذکور در روانشناسی «اثر توجیه اضافی» خوانده میشود. اثر توجیه اضافی یعنی این که تنها انگیزهیتان از انجام دادن کاری که قبلاً به آن علاقه داشتید، گرفتن پاداش و جایزه باشد. در غیر این صورت، دیگر تمایلی به انجام آن نشان نخواهید داد. واضح است که چنین پدیدهای میتواند تأثیری مخرب بر روی رفتار و انگیزههای ما داشته باشد.
نگاهی دقیقتر به اثر توجیه اضافی
اثر توجیه اضافی هنگامی روی میدهد که حضور یک محرک خارجی به کاهش تمایل درونی افراد برای انجام دادن یک کار و یا شرکت در یک فعالیت بینجامد. پژوهشگران در مطالعاتی که بر روی این موضوع انجام دادهاند، به این نتیجه رسیدهاند که اعطای پول و جوایز دیگر به افراد برای انجام دادن کارهای شخصی، باعث کاهش میل درونی آنها به انجام این فعالیتها در آینده خواهد شد.
توضیح نویسنده
کتاب «زمینهی روانشناسی اتکینسون و هیلگارد» مثالی را در این باره آورده که شاید خیلی با جامعهی ما تناسب نداشته باشد، ولی همچنان مفهوم اصلی را منتقل میکند. فرض کنید دو تا مدرسه داریم. و این دو مدرسه هر کدام یک کلاس دارد. مدیران هر دو مدرسه مصمم شدهاند که فرهنگ کتابخوانی را بین دانشآموزان خود رواج دهد. به همین دلیل، از دانشآموزان هر دو مدرسه خواسته میشود که هر کدام هفتهای یک کتاب داستان بخوانند. با این تفاوت که دانشآموزان یک مدرسه در پایان هفته به دلیل خواندن کتاب معرفی شده، یک بن جایزه میگیرند که با آن میتوانند از رستوران نزدیک به مدرسه پیتزای رایگان تهیه کنند. ولی دانشآموزان مدرسهی دیگر جایزهای برای خواندن کتاب نمیگیرند، و اطلاعی هم از این موضوع ندارند که برای انجام دادن کاری مثل کتابخوانی میتوان جایزه گرفت.
ادامهی داستان
روزها و هفتهها میگذرد، و هر دو مدیر میبینند که دانشآموزان به همان روال قبل، هفتهای یک کتاب میخوانند. تا این که مدیر مدرسهی اول خسته میشود، و سهمیهی پیتزای رایگان دانشآموزان را قطع میکند. هفتهی بعد چه اتفاقی میافتد؟ تقریباً دیگر هیچکدام از بچههای این مدرسه علاقهای به خواندن کتاب نشان نمیدهند. ولی دانشآموزان مدرسهی دیگر مانند هفتههای قبل، کتاب این هفتهی خود را نیز خوانده و تمام کردهاند. چون آنها هرگز برای انجام دادن کاری که باید انجام دهند، جایزهای نگرفته بودند، و اکنون نیز با علاقه این کار را دنبال میکنند.
توضیح بیشتر نویسنده
توجه داشته باشید که این یک موقعیت فرضی قابل آزمایش است. آزمایشهایی مشابه به این طرح در گذشته انجام شده، و نتایج مشابهی نیز از آنها حاصل گشته است. با این حال قرار نیست لزوماً هر کسی که قبلاً پیتزا میگرفته و الان پیتزا نمیگیرد، دیگر به خواندن کتاب ادامه ندهد. به همین ترتیب، حکم قطعی بر این نیست که هر کسی که بدون دریافت جایزه کتاب میخوانده، واقعاً به این کار علاقه داشته است. شاید تحت تأثیر سایر اثرهای دیگر در روانشناسی فکر میکرده که برای این که تصویر خوبی از خود به دیگران نشان دهد، باید خود را کتابخوان معرفی کند.
اثر توجیه اضافی از چه عواملی منشأ میگیرد؟
۱. پاداش مهمتر از رضایت خاطر است
مطابق با یکی از نظریههای ارائه شده، افراد اغلب تمایل دارند که به جای لذت درونی خود از انجام دادن یک کار، به پاداشی که به ازای انجام آن کار دریافت میکنند توجه نشان دهند. به همین دلیل، خیلیها فکر میکنند که عامل اصلی شرکت در فعالیتهای متفاوت در زندگی، همین پاداش و جایزه باشد، که به عنوان یک محرک خارجی وارد بازی شده است. خیلی از افراد تمایلات درونی خود را فراموش میکنند.
۲. پاداش با مسئولیت همراه است
توجیه دیگری که برای این پدیده میتوان ارائه داد، این است که محرک خارجی ممکن است نوعی اجبار برای انجام دادن کار ایجاد کرده باشد. با این که محرک خارجی در تمامی مثالها نوعی پاداش و جایزه بوده، و به خودی خود چیز بدی به حساب نمیآید؛ ولی فرد احساس میکند که تطمیع شده (رشوه گرفته) و به همین دلیل گویی مجبور است که آن کار را انجام دهد. به این ترتیب، دریافت پاداش موجب تقویت خارجی میشود.
اثر توجیه اضافی تا چه حد در زندگی ما نفوذ دارد؟
روانشناسان دریافتهاند که اگر تقویت خارجی وابسته به عملکرد خوب باشد، در آن صورت اثر توجیه اضافی نفوذ چندانی در رفتار ما پیدا نخواهد کرد. این مسئله در واقعیت نیز همینطور است. برای مثال، گرفتن نمرهی بالا (به عنوان پاداش) در ازای مطالعهی کامل دروس، علاقهی دانشجویان را به درس خواندن کاهش نمیدهد. دلیل آن نیز روشن است. نمرهی خوب با این که ممکن است یک پاداش به نظر برسد، اما این پاداش ارتباط قدرتمندی با عملکرد دانشجویان دارد.
چه ارتباطی بین نمره و درس خواندن وجود دارد؟
نمرهی خوب یک پاداش وعده داده شده، بلکه چیزی است که خود دانشجو با درس خواندن کسب میکند. درس خواندن به هر شکلی مساوی با گرفتن نمرهی خوب نیست. هر کسی خوب درس نخواند، در نهایت نمرهی بدی خواهد گرفت. اگر نمره به خودی خود یک پاداش باشد، نمرهی بد هم یک پاداش خواهد بود.
در مثال پیتزا و کتاب، پیتزای رایگان جایزهی ثابتی بود که برای دانشآموزان تعریف شده بود، و کیفیت عملکرد دانشآموزان در مطالعهی کتاب تأثیری در گرفتن یا نگرفتن جایزه نداشت. شاید اگر برای آنهایی که خوب کتاب میخوانند، پیتزای گوشت، و برای آنهایی که سَرسَری کتاب میخواندند، پیتزای سبزیجات اعطا میشد، قضیه کمی فرق میکرد! (چرا سبزیجات دوست ندارین؟)
به همین ترتیب، تعامل ما با جامعه نیز کاملاً تحت نفوذ اثر توجیه اضافی قرار نگرفته است. تعامل خوب با جامعه باعث گرفتن بازخورد خوب از بقیه میشود. تعامل بد با جامعه ممکن است به بیاحترامی و نزاع بینجامد. اگر تنها برانگیختن پاسخ از فرد مقابل پاداش محسوب میشد، در آن صورت کیفیت روابط ما هیچگونه معنیای پیدا نمیکرد.
تعریف و تمجید از کودکان چه ارتباطی با اثر توجیه اضافی دارد؟
مطالعات همچنین نشان داده است که والدین و مربیان باید در تشویق کردن دانشآموزان به صورت شفاهی، دقت بیشتری به خرج دهند. تحسین کردن کودکان و دانشآموزان به خاطر عملکرد خوبشان در رقابتهای علمی عادت بسیار خوبی است، اما عدم توجه به نوع تشویق ممکن است در آینده با پیامدهای مطلوبی همراه نباشد. برای مثال این که شما به فرزند خود بگویید «تو واقعاً برای موفقیت در این امتحان خیلی تلاش کردی» با این جمله که «تو خیلی باهوشی» تفاوت بسیار بسیار زیادی دارد.
در حالت اول شما در واقع فرزندتان را به خاطر تلاشی که کرده است تشویق میکنید؛ اما در حالت دوم، شما موفقیت فرزندتان را به هوش و نبوغ وی نسبت میدهید. این نوع از تشویق باعث میشود کودکان از ارزش و اهمیت کار سخت غافل شده، و فکر کنند که باهوش بودن کلید دستیابی به تمام موفقیتها در آینده است. در صورتی که داشتن هوش بالا – بدون کار و تلاش – برای آدم نان و آب نمیشود.