هر پدر و مادری تصدیق خواهد کرد که فرزندانشان در برهههایی موجب افسردگی و نگرانیشان شدهاند .
تحقیقات نیز نشان میدهند که بزرگ کردن بچه ، یک چالش مادامالعمر ذهنی است .
نه تنها والدین نسبت به بزرگسالانی که بچه ندارند افسردگیهای بیشتری را از خود بروز میدهند بلکه مشکلشان با نقل مکان فرزندان از خانه تشدید نیز میشود .
رابین سیمون – پروفسور دانشگاه ایالت فلوریدا – اشاره میکند :
والدین در بهترین حالت مسائل بیشتری برای نگران شدن دارند و این نگرانی در طول زمان کاهش نیز نمییابد .
آنها از بابت سلامت احساسی ، اجتماعی ، فیزیکی و اقتصادی فرزندانشان استرس دارند .
ما همواره این نگرانی را داریم که فرزندانمان چگونه قرار است در جامعه به زندگی ادامه دهند .
سیمون بر اساس تجربیاتش اضافه میکند :
من کودکانم را بارها و بارها ستایش میکنم . مزایای احساسی فراوانی وجود دارند اما احساس میکنم بهایی احساسی که باید در قبال آنها بپردازیم بر این مزایا سایه افکندهاست . ما حتی زمانی که اوضاع کودکانمان روبهراه است نیز دست از نگرانی برنمیداریم .
در تحقیقی که برروی ۱۳۰۰۰ نفر صورت گرفتهبود ، این گونه به نظر آمد که این نتایج ناامیدکننده قابل تعمیم به همه نیز هستند . هیچ کدام از والدین نسبت به سایر افرادی که فرزند نداشتند استرس کمتری را گزارش نکرد !
با این حال بعضی از والدین از بقیه افسردهتر هستند . والدینی که فرزندان بالغ داشتند – چه آنها همراه با والدین زندگی میکردند و چه خیر – و نیز گروهی که حضانت فرزندان کوچکشان را برعهده نداشتند نسبت به والدینی که فرزندان خردسالشان همراه با آنها زندگی میکرد – صرف نظر از این که آنها فرزندان بیولوژیکیشان بودند یا حاصل ازدواجهای قبلی بودند و حتی به فرزندخواندگی قبول شده بودند – نشانههای افسردگی بیشتری را از خود نشان دادند .
تحقیقات اما جنبههای روشنی از بزرگکردن فرزندان را نیز نشان دادند . مطالعهای که برروی افرادی با فرزندان خردسال صورت گرفتهبود نشان میداد که آنها ارتباطات اجتماعی وسیعتر و درجات بالاتری از اعتماد به نفس را دارند .
به عبارتی برخورد با فرزندان خردسال از جهاتی از نظر احساسی راحتتر است ؛ فرزندان کوچکتر ، مشکلات کوچکتر . فرزندان بزرگتر ، مشکلات بزرگتر .
این تحقیق در ژورنال انجمن جامعهشناختی آمریکا به نام سلامت و رفتار اجتماعی نیز به چاپ رسیدهاست .
از دیگر نتایج این تحقیق آن بود که نشان میداد که والدینی که باهمدیگر ازدواج کرده بودند نسبت به سایر والدین کمتر افسرده بودند و نیز آنکه تاثیرات فرزنددار شدن بر افسردگی برای زنان و مردان یکسان است .
سیمون میافزاید :
این واقعیت که ما آمریکاییها برخلاف آنچه در گذشته اتفاق میافتادهاست و در سایر کشورها همچنان انجام میشود از کمکهای چندانی در فرزندپروری بهرهمند نمیشویم ، بخشی از مشکلات مرتبط را ایجاد میکند .
ما خود را در تربیت فرزندانمان ایزوله میکنیم ؛ تمام بار بر روی دوش ماست و این از نظر احساسی عذاب آور است .
اطلاعات اولیهی این بررسی از تحقیقی که در اواخر دههی هشتاد میلادی انجام گرفتهبود به دست آمد . اما سیمون نتایج آن را با نتایج تحقیقی مشابه که در نیمهی دههی ۹۰ انجام گرفتهبود مقایسه کرد و در نهایت به یک نتیجهگیری مشابه دست یافت .
وی در این رابطه اشاره میکند :
دلایل کمی وجود دارند که این انتظار را در ما ایجاد کنند که انجام تحقیقی جدید نتایج متفاوتی را پیش روی ما میگذارد .
در نهایت آنکه افراد باید به درستی قبل از بچهدارشدن به اینکه آیا واقعا مایل به بزرگ کردن بچه هستند یا خیر فکر کنند .