علم چگونه پیشرفت میکند؟ در نیمهی دوم قرن بیستم شمار تحقیقاتی که هر ساله منتشر میشود، طی هر ۹ سال دو برابر میگردد. تعداد دانشمندان مشغول به کار هم در کل، هر ۱۸ سال یکبار با همین نسبت رشد میکند. بنابراین انتظار ما این است که علم باید با سرعت وحشتناکی در حال پیشرفت باشد؛ اینگونه هم هست ولی با قدمهای فراوان و کوچک، نه گامهای بزرگی برای فهمیدن!
تا این جا هم مشکلی ندارد! علم همیشه با قدمهای کوچکی پیشرفت کرده است تا راه را به سوی گامهای بزرگ اتفاقی بپیماید. با این حال برخی اوقات جمع کردن واقعیات و تحصیل آنها چیزی جز همین جمعآوری واقعیات نیست. در چنین زمانی باید گامی به سوی عقب برداشت، از چیزهایی که باور شده دست شست و به دنبال پیشنهادهای دیگری بود. به عبارتی دیگر باید پرسید “چه میشد اگر فلان چیز اینگونه نبود؟”
این کار درست همان چیزیست که آلبرت انیشتین انجام داد؛ او قید و بندهایی را که فیزیک برای خود در اوایل قرن بیستم ساخته بود کنار گذاشت. پایهگذاری سناریویی که از طرف عقلا امکانناپذیر پنداشته میشد (اینکه سرعت نور همیشه ثابت است، علیرغم اینکه چگونه به آن نگاه کنی) ولی به نسبیت خاص انجامید و درک ما را از زمان و فضا متحول کرد.
اکنون فیزیک باز هم خود را در تنگنا میبیند و بعضی از فیزیکدانان دوباره به فکر غیرممکنها افتادهاند؛ از بازنگری در سرعت نور گرفته تا رویای جهان پادماده. امید آنها هم این است که چنین سناریوهایی شاید به آزمایشهای پیونددهندهای بیانجامد که ساعیانه جمعآوری شدهاند اما درک نمیشوند.
فیزیک تنها زمینهای نیست که شاید بتوان از طرح خردمندانهی چنین سؤالاتی منتفع شد. کوششها برای فهم هوشیاری نیز بسیار آهسته پیش میروند. میدانیم که داروهای بیهوشی میتوانند آگاهی ما را خاموش کنند ولی از روش کار آنها، به صورت دقیق اطلاعی نداریم. چه میشود اگر پاسخ در مواد شیمیایی آنها نباشد؟ شاید جواب سؤالمان را در فیزیک پیدا کردیم!
با وجود این که علم بر پایه شواهد سفت و سخت استوار است ولی خلاقیت در آن از جایگاهی ویژه برخوردار میباشد. این خلاقیت نیاز به پرورش دارد. دانشمندان باید خود را برای انعطاف تصوراتشان آماده کنند! August Kekulé شیمی دان در این باره میگوید:
اجازه دهید تا جرئت رؤیاپردازی داشته باشیم و سپس شاید حقیقت را آموختیم.