سالها روی ماهیت زمان مطالعه کرده و هماکنون زحماتش به ثمر نشسته بود. او موفق شده بود نوعی ماشین زمان طراحی کند که در تئوری میتوانست کار کند. او با این وسیله میتوانست مشت محکمی بر دهان همۀ کسانی بنوازد که در تمام این مدت مطالعات و هدف وی را زیر سؤال برده بودند.
همکارانش همیشه به او گوشزد میکردند که سفر در زمان غیرممکن است. به دلیل این که فرد در صورت بازگشت به گذشته میتواند نوعی تناقض ایجاد کند. برای مثال اگر فرد به گذشته بازگردد و پدربزرگ خود را، پیش از آن که صاحب فرزندی شده باشد، بکشد؛ در این صورت این مسافر زمان خود اصلاً نمیتواند وجود خارجی داشته باشد. بنابراین وقتی مسافر زمانی وجود ندارد، پدربزرگ به زندگی خود ادامه خواهد داد و در ادامه این فرد متولد خواهد شد و دوباره به این فکر خواهد افتاد که در زمان به عقب بازگردد و پدربزرگ خود را به قتل برساند.
او در ابتدا به چنین صحبتهای سادهلوحانهای گوش نمیداد، ولی هر چه بیشتر تحقیقات خود را به جلو میبرد و به موفقیتهای بیشتری در کار خود میرسید، سایۀ سنگین این تناقض را بیشتر حس میکرد. از همین رو، همیشه در ناخودآگاه خود سعی مینمود پاسخی برای آن بیابد. هر گاه پاسخ به دردبخوری در ناخودآگاهش شکل میگرفت، خودبهخود به مرحلۀ بالاتری در ذهن وی صعود میکرد. شیوۀ فکر کردنش اینگونه بود. با این وجود، همیشه پیش از آن که این ایده در ناخودآگاهش منعقد شود، نسبت به انجام دادن آن اقدام مینمود.
از همین رو، او نتیجه گرفته بود که فرد نمیتواند در سفر زمان کرده و از موقعیتی که پیش از سفر داشته اجتناب نماید. در حقیقت، پس از این که فرد در زمان به عقب بازگردد، دیگر چیزی بر سر راه وی نخواهد بود که مانع کارش بشود. بنابراین تناقضی وجود ندارد. فرد میتواند در زمان به گذشته سفر کرده و پدربزرگ خود را بکشد و به موجودیت خود ادامه دهد. ولی همین فرد اگر به زمان حال برگردد خواهد دید که پدربزرگش نمرده است. به عبارت دیگر، سفر در زمان فقط قابلیت مشاهده دارد، نه ویرایش. بنابراین اگر در گذشته خرابکاری خاصی از شما سر بزند، کوچکترین جایی برای نگرانی نخواهد بود.
این نتیجهگیری در ادامه سؤالات بیشتری را در ذهنش ایجاد کرد. اگر مسافر زمان در گذشته گیر کند و نتواند به حال باز گردد، آن موقع چه؟ آیا در این حالت، مداخلاتی که در گذشته توسط فرد صورت میگیرد به زمان حال منتقل خواهد شد؟ او مدام در ذهنش این سوالات را مرور میکرد. در نهایت، فکری به ذهنش رسید.
تصمیم گرفت پیش از علنی ساختن اختراع خود، به این معضل تناقض پایان بدهد. بدین منظور، تصمیم گرفت در زمان به عقب بازگردد و کاری انجام بدهد که امکان ندارد به وقوع بپیوندد و باز دوباره به زمان حال برگردد. این کار را هم باید روی فرد دیگر انجام میداد، تا حضور فرد مذکور در زمان حال گواهی بر این مدعا باشد که میتوان بدون این که خطری برای حال ایجاد نمود، در گذشته سرک کشید و کارهایی انجام داد.
او تصمیم نداشت که پدربزرگش را بکشید و مسلماً اگر در دهۀ ۱۹۸۰ گیر میکرد، در حال نمیتوانست حضور یابد که کسی حرفهایش را باور کند. راه حل این بود که به جای ۳۰ سال، به ۵ سال قبل بازگردد و خودش را بکشد. در این حالت حتی اگر در گذشته هم گیر میافتاد، چون خودش حضور داشت، مرگ نسخۀ قدیمیاش نمیتوانست مشکلی در آن خط زمانی به وجود آورد.
ماشین زمان را، که ابعادی به اندازۀ جعبۀ کفش داشت، برداشت و با اسلحهای که در دست داشت از اتاق خارج شد. عدد ۵ را در دستگاه وارد کرد و واحد را هم روی “سال” تنظیم نمود. جهت حرکت را روی “گذشته” قرار داد و دکمۀ آغاز را فشرد.
چیز زیادی تغییر نکرده بود. انتظار تغییر یافتن چیزی را هم نداشت. او از طرفداران سرسخت پیوستار (Continuum) بود. راستش کمی عجیب به نظر میرسید که چین فردی ماشین زمان اختراع کند. به دلیل همین تفکر، هیچگاه دکوراسیون محیط کارش را در طول این ۳۰ سالی که آنجا کار میکرد، تغییر نداده بود.
میدانست که هماکنون در اتاق حضور دارد. به سمت اتاق رفت. در کمی باز بود. از شکاف داخل را نگاه کرد و خود را دید که پشت میزش نشسته است. ماشه را کشید، در را به آرامی باز کرد و پیش از این که حتی نسخۀ قدیمیاش بتواند واکنشی نشان دهد خود را خلاص کرد. خودِ قدیمیاش را.
لحظهای تأمل نمود تا ببیند آیا تغییری حس میکند. آیا خاطرۀ جدیدی در ذهنش به وجود آمده و آیا کسی متوجه شده که او دیگر در زمان فعلی وجود ندارد. وقتی دید چیزی عوض نشده، در حالی که ذوق کرده بود، دکمۀ بازگشت را فشرد تا ببیند در زمان حال چه تغییری روی داده است.
باز هم چیزی عوض نشده بود. فقط جسد نسخۀ قدیمی ناپدید شده بود. در اتاق هم دیگر باز نبود.
دوباره کمی در خود تأمل کرد تا مطمئن شود تغییری حاصل نشده است. وقتی اطمینان یافت، سراغ میز کارش رفت تا نتایج این آزمایش را ثبت کند.
مختصاتی را که در ماشین ثبت شده بود بررسی نمود. داشت این مختصات را روی کاغذ یادداشت میکرد که متوجه شد یک جای کار اشکال دارد. مختصات آنچیزی نبودند که انتظار داشت. حتی یک اپسیلون هم نزدیک نبود.
دوباره دستگاه را چک کرد تا ببیند مشکل از کجاست. اولین چیزی که توجهش را جلب کرد، کلید جهت حرکت بود که به درستی روی “گذشته” قفل نشده بود. دومین چیز هم این بود که واحد روی دقیقه قرار داشت، نه سال، احتمالاً تنظیمکننده را بیش از حد چرخانده بود.
او به ۵ سال قبل سفر نکرده بود. به ۵ دقیقه در آینده رفته بود.
کسی در را به آرامی باز کرد.
چه وحشتناک! اون وقت همیشه در ۵ دقیقه ای مرگ می ماند!!
ولی به نظرم فقط امکان مشاهده خواهیم داشت و این یعنی لازم نیست دوربین عکاسی داشته باشیم برای ثبت خاطرات!