انتشار این مقاله


احساس سردرگمی می‌کنید؟ حتی یک کلمه هم می‌تواند کمک کند راه را پیدا کنید!

روزی خواهیم فهمید که یک لغت به تنهایی چگونه می‌تواند زمانی که راه را گم کرده‌ایم مارا به راه برگرداند.

به احتمال زیاد می‌دانید که من مطلب می‌نویسم. من همچنین چندین کتاب نوشته‌ام و هزاران لغت برروی صفحات کاغذی یا رسانه‌ها می‌ریزم با تلاش برای‌ اینکه به مردم کمک کنم که به خود بالاترشان برسند. تا روابط سالم‌تری خلق کنم و کمک کنم در راه سالم‌تری در زندگیشان قدم بردارند راه عشق و لذت و کمال و تسلط
بر خود.
مدتی قبل من در یک نمایشگاه تجاری بودم جایی که چند ساعت صرف برپایی غرفه‌ام کردم. من تمام کتابهایم و چندین سنگ که برروی آن‌ها کلماتی مثل عشق و قدردانی و namasta حک شده بود داشتم. همانرور من متوجه یک حقیقت آشکار که به عنوان یک نویسنده برایم ناراحت کننده بود شدم. اینکه من سنگ‌هایی که بررویشان یک لغت حک‌شده‌بود را بیست برابر بیشتر از کتابهایم که در از لغات بود فروختم.

در نمایشگاه‌های بعدی نیز همین نتایج بدست‌آمد. محض اطلاع مسئله قیمت نبود چون سنگ‌ها قیمتی تقریبا برابر با کتابها داشتند. اینجا بود که من به یک درک کنجکاو کننده رسیدم. یک لغت میتواند به اندازه هزاران لغت،اگر بیشتر نباشد، پتانسیل تحول داشته باشد.

حقیقتا ما به خواندن چند لغت نیاز داریم تا «عشق» یادمان بماند؟ آیا «دلسوزی» به تنهایی کافی نیست تا به ما یادآوری کند که مهربان باشیم و به دیگران توجه کنیم؟ آیا«بخشندگی» به تنهایی کافی نیست تا به ما یادآوری کند که ببخشیم؟ آیا«شجاعت» به تنهایی کافی نیست تا به ما کمک کند که بر ترسهایمان غلبه کنیم؟

شاید لغات زیادی وجود دارد که به نوعی سودمند‌اند. زمانی که نیاز است بدانیم چه زمانی باید دلیر با محبت یا بخشنده باشیم،اما روزی خواهیم فهمید که یک لغت به تنهایی چگونه می‌تواند زمانی که راه را گم کرده‌ایم مارا به راه برگرداند.

در کتاب« بخور، دعا کن و عشق بورز» Elizabeth Gilbert از یک لغت استفاده کرده است تا شهرهای مختلف را توصیف کند. مثلا لندن مغرور یا نیویورک جاه‌طلب. سپس او خواننده ‌های خود را به چالش می‌کشد تا ببیند آیا آن‌ها می‌توانند لغتی برای تعریف خود پیدا کنند؟

من شما را دعوت میکنم تا این تمرین را ادامه دهید تا خود مراقب شوید و بتوانید احساسات تان را در هر لحظه توصیف کنید. یک قدرت روشن کننده در استفاده از لحظه وجود دارد تا بتوانید یک احساس را در میان چندین احساس شناسایی کنید. سود دیگر توصیف «یک لغت در لحظه» آزادی در داشتن احساسات مختلف در لحظات مختلف است. گاهی ما در طبقه‌بندی کردن احساسات مان گیر می‌کنیم. گفتن لغاتی همچون من غمگین هستم، مانند اینست که ما همیشه احساس غمگین بودن می‌کنیم.

با اختصاص دادن زمان برای توجه به یک لحظه ما شاید احساس امنیت یا شادی بکنیم. ما این فرصت را داریم که زبانمان را به چیزی موقتی تر تغییر دهیم مثلاً من الآن احساس غمگین بودن می‌کنم. این به ما این امکان را می‌دهد که به یک احساس متفاوت و جدید همراه با تغییر شرایط سریع ‌تر برسیم.

ما می‌توانیم از این فرایند در روابط مان نیز استفاده کنیم. گاها ما در فکر کردن راجع به روابط و والدین مان در یک روش ثابت گیر می‌کنیم. اگر ما در مورد همین لحظه هوشیار باشیم و یک لغت برای توصیف آن پیدا کنیم می‌فهمیم که روابط ما گاها راکد‌اند. گاهی بسته گاهی بی‌معنی و گاهی غیر صمیمی. و والدین مان گاهی مهربان‌اند، گاهی خشن ، گاهی باملاحظه، گاهی دیوانه کننده و گاهی بامحبت. با دانستن حقیقت به طور دائم در حال حرکت از تعریف لحظه‌ای یک ذهن، ما می‌توانیم خودمان را از قید شرایط کلی رها کنیم.

اگر قرار بود شما یک لغت به عنوان یک یادآوری از کسی که شما هستید یا آنچه که می‌خواهید کوثر باشد، انتخاب کنید، چه چیزی را انتخاب می‌کردید؟

زهرا اکبرزاده


نمایش دیدگاه ها (0)
دیدگاهتان را بنویسید