توجه: این مقاله ترجمهی سرمقالهی سردبیر scientific american در سال ۲۰۰۲ است. در ضمن نظرات نویسنده، بازتابدهندهی نظرات سایت دکتر مجازی نمیباشد.
۱. تکامل فقط یک نظریه است؛ نه یک واقعیت یا قانون علمی
هر کسی که مدرسهی ابتدائی را گذرانده باشد (به کشور خودمان نگیریم!)، میداند یک نظریه، در سلسله مراتب قطعیت، بالاتر از فرضیه و پائینتر از یک قانون قرار میگیرد. دانشمندان ولی از این کلمات به این صورت استفاده نمیکنند. مطابق با آکادمی ملی علوم (NAS)، “یک نظریهی علمی، توجیهی با پشتوانهای از شواهد ثابتشده دربارهی برخی جنبههای جهان طبیعی است که میتواند شامل واقعیتها، قوانین، نتیجهگیریها و فرضیات تست شده باشد”. هیچ مقداری از راستیآزمایی، از یک نظریه، قانون نمیسازد. قوانین، توصیفی قابل تعمیم دربارهی طبیعت اند. بنابراین وقتی دانشمندان دربارهی نظریهی تکامل (یا هر نظریهی دیگری مثل نظریهی اتمی و نسبیت) صحبت میکنند، شرط و تردیدی دربارهی واقعیت داشتن آن در نظر نمیگیرند.
علاوه بر نظریهی تکامل، به معنی ایدهی نزول گونهها با تغییر، شاید کسی از واقعیت تکامل سخن به میان بیاورد. تعریف NAS از واقعیت این چنین است: “مشاهدهای که با استمرار تأیید شده و برای همهی مقاصد عملی ‘حقیقت’ دارد”. ثبت فسیلها و شواهد فراوان دیگر، به تکامل ارگانیسمها در طول زمان شهادت میدهند. با این که هیچ کس چنین تبدیلاتی را با چشم ندیده است، شواهد غیرمستقیم واضح، بدون ابهام و قویّاً جالب توجه و تحسین هستند.
همهی زمینههای علم در همهی زمانها متکی به شواهد غیرمستقیم هستند. هیچ فیزیکدانی ذرات زیراتمی را مستقیماً ندیده است؛ به همین دلیل هم هست که وجود آنها را با تعقیب شواهدی اثبات میکنند که ناشی از آن ذرات اند. نبود شواهد مستقیم، چیزی از قطعیت نتیجهگیریهای فیزیکدانها نمیکاهد.
مقالهی مرتبط: تئوری علمی
۲. انتخاب طبیعی روی دور باطل میچرخد: سازگارترینها بقایشان تضمین میشود، و آنهایی که باقی ماندهاند، سازگارترین در نظر گرفته میشود
“بقای سازگارترین” یک راه محاورهای برای توصیف انتخاب طبیعی است، اما توصیف فنیتر از نرخهای افتراقی بقا و تولیدمثل بحث میکند. این چیزی غیر از برچسب سازگار یا ناسازگار زدن به گونههاست؛ میتوان آن را به صورت احتمال تعداد زادهها تحت شرایط مربوطه تعریف کرد. یک جفت سهره با نوک کوچک و تولیدمثل بالا و یک جفت سهرهی دیگر با نوک بزرگ و تولیدمثل پائین را در یک جزیرهی پر از دانههای خوراکی رها کنید. چند نسل که بگذرد، شاید سهرههای نوک کوچک بیشتر منابع غذایی را در کنترل داشته باشند ولی اگر نوک بزرگ باعث شود دانهها به آسانی بشکنند، شاید مزیت نوک بزرگها بیشتر باشد. در مطالعات پیشگامانهی سهرههای جزایر گالاپاگوس، پیتر و زرماری گرنت از دانشگاه پرینستون، این نوع شیفت جمعیتی را در حیات وحش مشاهده کردند.
مسألهی کلیدی این است که سازگاری تطابقی میتواند بدون آدرس دادن به بقا تعریف شود: منقارهای بزرگ برای شکستن دانهها بهتر تطابق یافتهاند ولی با این وجود، مقدار بقای آن گونه تحت شرایط دیگری تعیین میشود، نه فقط با قدرت در شکستن دانهها.
۳. تکامل غیرعلمی است؛ چون قابلیت تست کردن یا راستیآزمایی ندارد. تکامل در مورد وقایعی ادعا دارد که مشاهده نشدهاند و هرگز نمیتوان آنها را بازسازی کرد
این استدلال برای رد نظریهی تکامل، تمایزهای مهمی که این زمینه را حداقل به دو حوزهی گسترده تقسیم میکنند، نادیده میگیرد: ریز تکامل (microevolution) و درشت تکامل (macroevolution). ریز تکامل به تغییرات درون گونهها با گذشت زمان توجه دارد؛ تغییراتی که شاید مقدمهی گونهزایی باشند (خاستگاه گونههای جدید). درشت تکامل چگونگی طبقهبندی گروههایی بالاتر از سطح تغییرات گونهها را مورد بررسی قرار میدهد. شواهد درشت تکامل از ثبت مداوم آثار فسیلی و مقایسهی DNA برای بازساری چگونگی ارتباط احتمالی ارگانیسمهای مختلف به دست میآید.
این روزها حتی بیشتر خلقتگراها نیز میدانند که ریز تکامل توسط تستهای آزمایشگاهی (مثل مطالعات سلولها، گیاهان و مگسهای میوه) و در این زمینه (مثل مطالعات گرنت دربارهی تکامل شکل منقار در بین سهرههای گالاپاگوس) تأیید شده است. انتخاب طبیعی و بقیهی مکانیسمها، مثل تغییرات کروموزومی، همزیستی و دورگهزایی، میتوانند تغییرات عمیقی در جمعیت و البته در گذر زمان اعمال کنند.
طبیعت تاریخی مطالعات درشت تکامل، به جای مشاهدهی مستقیم، شامل استنتاج بر اساس فسیلها و DNA میباشد. با این حال، در علوم باستانی که شامل ستارهشناسی، زمینشناسی، باستانشناسی و البته زیستشناسی تکاملی میشود، میتوان با بررسی تطابق با شواهدی فیزیکی و پیشبینیهای قابل راستیآزمایی دربارهی اکتشافات آینده، آنها را تست کرد. برای مثال، تکامل اشاره دارد به این که بین اولین اجداد شناخته شدهی انسانها (تقریباً پنج میلیون سال پیش)، و ظهور انسانهایی با آناتومی امروزی (تقریباً ۲۰۰ هزار سال پیش)، باید یک جانشینی برای موجودات هومینین (انسانیان)، با ویژگیهایی که آنها را از بوزینه بودن به سمت انسان بودن سوق میدهد، پیدا شود. این در واقع چیزی است که آثار فسیلی به دست آمده نشان میدهند. ولی کسی یک فسیل مربوط به انسان امروزی در لایهای از دوران ژوراسیک (حدود ۶۵ میلیون سال پیش) پیدا نمیکند و نباید هم پیدا کند. زیستشناسی تکاملی به طور مرتب پیشبینیهای بسیار دقیقتری از این به عمل میآورد، و محققان نیز دائماً آنها را تست میکنند.
البته تکامل هم میتواند رد شود، ولی با راههایی دیگر. اگر ما بتوانیم تولید خودبهخودی فقط یک شکل از حیات پیچیده را از مادهی بیجان ثبت کنیم، و سپس حداقل چند عدد از آنها هم در آثار فسیلی خود را نشان دهند، شاید این هم راهی برای آفرینش باشد. اگر بیگانههای ابرهوشمند ظاهر گشته و مدعی شدند که اعتبار حیات روزی زمین ازآن آنان است (یا حتی چند گونهی خاص)، آن گاه توجیه خالص تکاملی مورد تردید قرار خواهد گرفت. ولی مشکل این جاست که تاکنون کسی چنین شواهدی نیاورده است.
گونههای جدید از انواع قبلی مشتق میشوند و برای کسب تمایز همیشگی، تفاوتهای کافی به دست میآورند. باید یادآور شد که ایدهی این که راستیآزمایی، یکی از مشخصههای علم است، در دههی ۱۹۳۰ از طرف کارل پاپر فیلسوف ارائه شد. کارهای اخیر بیشتری تفسیر محدود او را گسترش دادهاند؛ چرا که اگر به سیاق او میبود، بسیاری از شاخههای علمی باید حذف میشد.
۴. به طور روزافزونی، دانشمندان دربارهی حقیقت تکامل تردید پیدا میکنند
هیچ شواهدی پشت این حرف نیست. هر شمارهای که از یک ژورنال زیستشناسی معتبر میخواهید بردارید، و مقالاتی خواهید یافت که از مطالعات تکاملی پشتیبانی کرده و آنها را بسط دادهاند و تکامل را به عنوان یک مفهوم پایهای پیشفرض قرار دادهاند.
بر خلاف این، انتشارات علمی جدی که تکامل را زیر سؤال برده باشد، تقریباً وجود ندارد. در اواسط دههی ۱۹۹۰، جورج گیلچریست، اکنون در دانشگاه واشنگتن، از هزاران ژورنال نظرسنجی به عمل آورد تا مقالاتی دربارهی طراحی هوشمند یا علم خلقت به دست آورد. در بین آن صدها هزار گزارش کار علمی، حتی یک مقاله هم پیدا نشد. نظرسنجیهای مشابهی بعداً به طور مستقل توسط باربارا فورست، لاورنس کراوس انجام شد و به نتایج مشابهی منتهی گشت.
خلقتگرایان گزارش میکنند که یک جامعهی علمی متحجر شواهد آنها را رد میکند. با این حال بر اساس گفتههای ویراستاران Nature، Science و بقیهی ژورنالهای رهبر، تعدادی مقالات علیه تکامل به آنها تسلیم شده است. برخی از محققان ضد تکامل مقالاتی را هم در ژورنالهای معتبر به چاپ رساندهاند. ولی آن مقالات، به ندرت مستقیماً به تکامل حمله میکنند؛ در بهترین حالات، آنها برخی مشکلات تکامل را حل نشده یا دشوار یافتهاند (که کسی رد نمیکند). مَخلص کلام، خلقتگرایان هنوز دلیل خاصی را به دنیای علم ارائه نکردهاند.
۵. اختلاف نظرات بین زیستشناسان تکاملی نشان میدهد که چقدر علم متقن اندکی پشت تکامل است
زیستشناسان تکاملی با اشتیاق موضوعات متفاوتی را با هم بحث میکنند: گونهزایی چگونه رخ میدهد، سرعت تغییرات تکاملی چقدر است، روابط نیایی پرندگان و دایناسورها، آیا نئاندرتالها گونهی مستقلی از انسان مدرن بودند، و از این دست موضوعات. اینها چیزهایی است که در همهی زمینههای علم پیدا میشود. قبول تکامل به عنوان یک واقعیت و اساس راهنما در دنیای زیستشناسی غیر قابل انکار است.
بدبختانه، خلقتگرایان نشان دادهاند که تمایل دارند نظرات دانشمندان را از زمینهی بحث خارج ساخته و اغراق کنند. هر کسی با کارهای استفن گولد، دیرینهشناس دانشگاه هاروارد آشنا باشد، میداند که گولد علاوه بر سهم داشتن در مدل تعادل نقطهای که در مقابل تحول تدریجی داروین قرار میگیرد، یکی از تصریحکنندگان مدافع تکامل بوده است. (تعادل نقطهای توضیح میدهد که الگوهای آثار فسیلی پیشنهاد میکنند که بیشتر تغییرات تکاملی در بازههای کوتاه جغرافیایی اتفاق افتاده که شاید برای صدها نسل مقدار قابل توجهی نباشد). با این حال نظرات او طوری تقطیع شد که انگار تکامل را زیر سؤال برده است و میگوید گونههای جدید در یک شب به وجود میآیند یا پرندگان از تخمهای خزندگان بیرون آمدهاند!
مقالهی مرتبط: از دیابت گرفته تا پوسیدگی دندان؛ بدنهای ما برای این زندگی ساخته نشدهاند!
۶. اگر انسانها از میمونها منشأ گرفته باشند، پس چرا هنوز هم میمون وجود دارد؟
این ادعا که شگفتانگیزانه شایع است، چندین سطح از جهل نسبت به تکامل را بازتاب میدهد. اولین اشتباه این است که تکامل نمیگوید انسانها از میمونها منشأ گرفتهاند، بلکه میگوید هر دو یک جد مشترک داشتهاند.
خطای عمیقتر آن است که این اعتراض تقریباً برابر با گفتن چنین حرفی است، “اگر کودکان از بالغین منشأ میگیرند، چرا هنوز فرد بالغی وجود دارد؟” گونههای جدید با جدا شدن از قبلیها تکامل مییابند؛ وقتی جمعیتهایی از یک موجود زنده از شاخهی اصلی جدا شده و آن قدر تفاوت کسب میکنند که برای همیشه متمایز باقی بمانند. گونههای والد شاید باقی بمانند، شاید هم منقرض شوند.
۷. تکامل نمیتواند نحوهی پیدایش حیات اولیه را روی زمین توجیه کند
خاستگاه حیات بیشتر شبیه به یک راز مانده است، ولی بیوشیمیدانها دربارهی نوکلئیک اسیدها، آمینواسیدها و بقیهی واحدهای ساختاری حیات چیزهای بسیاری یاد گرفتهاند. از جمله این که آنها میتوانند خود را ساخته، سازمان داده و همانندسازی کرده و پایدار نگه دارند. اینها پایههای بیوشیمی است. بررسیهای اخترشیمیایی اشاره به آن دارد که مقادیری از این ترکیبات شاید در فضا شکل گرفته و توسط ستارههای دنبالهدار به زمین آمده باشند. سناریویی که شاید مشکل تشکیل مولکولهای حیات در زمین جوان را حل کند.
بعضی وقتها خلقتگرایان با اشاره به ناتوانی کنونی علم در توجیه خاستگاه حیات، کل تکامل را اشتباه میخوانند. اما حتی اگر آشکار شود که حیات روی زمین منشأ غیرتکاملی داشته (برای مثال بیگانگان اولین سلولها را میلیاردها سال پیش وارد زمین کردند)، پس از آن، باز هم تکامل تنها بازیگر صحنه است.
مقالهی مرتبط: قبل از پیدایش: اولین نشانهی حیات، هنوز هم درون ما زنده است
۸. از لحاظ ریاضی، تصور کردنی نیست که چیز پیچیدهای مثل یک پروتئین، حالا چه برسد به سلول یا انسان، با شانس به وجود آمده باشد
شانس در تکامل نقش دارد (برای مثال، در جهشهای تصادفی که میتوانند به خصوصیات جدید منتج شوند)، ولی تکامل برای به وجود آمدن ارگانیسمها، پروتئینها یا دیگر موجودیتها، وابسته به شانس نیست. تقریباً مخالف با این: انتخاب طبیعی، مکانیسم اساسی شناخته شده در تکامل، با نگه داشتن ویژگیهای “مطلوب” (تطابقی) و حذف ویژگیهای “نامطلوب” (غیرتطابقی)، تغییر غیرتصادفی را هدایت میکند. تا وقتی که نیروهای انتخابی ثابت باقی بمانند، انتخاب طبیعی میتواند تکامل را در یک جهت به جلو برده و ساختارهایی پیچیده در مدت زمانهای بسیار کوتاه به وجود بیاورد.
به زبان آنالوگ، این توالی ۱۳ حرفی را در نظر بگیرید “TOBEORNOTTOBE”. یک میلیون میمون فرضی، هر کدام در مدت یک ثانیه، عبارتی را با صفحهکلید تایپ میکنند. یافتن آن در بین ۲۶۱۳ توالی هماندازه میتواند ۷۸,۸۰۰ سال طول بکشد. ولی در دههی ۱۹۸۰، ریچارد هاردیسون، اکنون در کالج گلندیل، یک برنامهی کامپیوتری نوشت که عبارات را به طور تصادفی تولید میکرد و موقعیت حروفی را که در مکان صحیحی قرار گرفته بودند، حفظ میکرد (در واقع به طور مؤثری عبارتهای شبیه به نمایشنامهی هملت را انتخاب میکرد). به طور میانگین، این برنامه عبارت بالا را فقط با ۳۳۶ تکرار در کمتر از ۹۰ ثانیه از نو ساخت. حتی شگفتانگیزتر از این، توانست کل نمایشنامهی شکسپیر را فقط در چهار و روز نصفی از نو بیآراید.
۹ .قانون دوم ترمودینامیک میگوید که سیستمها در طول زمان نامنظمتر میشوند. بنابراین موجودات زنده نمیتوانند از مواد شیمیایی بیجان به وجود آمده باشند و به همین دلیل، حیات پرسلولی هم نمیتوانسته که از تکسلولیها تکامل یابد
این ادعا از یک سوءبرداشت از قانون دوم به میان میآید. اگر چنین حرفی درست بود، کریستالهای معدنی و دانههای برف هم نباید وجود میداشتند؛ چون آنها هم ساختارهای پیچیدهتری هستند که به طور خود به خودی از بخشهای نامنظمی تشکیل شدهاند.
قانون دوم در واقع میگوید که انتروپی کل در یک سیستم بسته (سیستمی که تبادل ماده و انرژی ندارد) نمیتواند کاهش یابد. انتروپی یک مفهوم فیزیکی است که اغلب از آن با عنوان بینظمی یاد میکنیم، ولی به طور معناداری با معنای محاورهای این کلمه تفاوت دارد.
مهمتر آن که، قانون دوم به بخشهایی از یک سیستم اجازه میدهد تا در حالی که بقیهی بخشهای آن جبران میکنند، انتروپی یک بخش کاهش یابد. بنابراین، کل سیارهی ما میتواند کلاً پیچیدهتر شود؛ چون از خورشید نور و گرما دریافت میکند، و انتروپی بزرگتر مربوط به همجوشی هستهای خورشید آن را جبران خواهد کرد. موجودات زندهی ساده میتوانند رشد خود را در برابر پیچیدگی با مصرف بقیهی اشکال حیات و مواد غیرزنده امکانپذیر سازند.
۱۰. جهشها برای نظریهی تکاملی ضروری اند، اما فقط میتوانند صفات را حذف کنند. جهش نمیتواند ویژگیهای جدیدی تولید نماید
برخلاف این ادعا، در زیستشناسی صفات زیادی به همین روش با جهشهای نقطهای (تغییرات در موقعیتهای دقیق روی DNA موجودات زنده) به وجود آمدهاند؛ مثال میخواهید؟ مقاومت باکتریها به آنتیبیوتیکها.
جهشهایی که در خانوادهی ژنهای هومئوباکس (Hox) ایجاد میشود نیز میتواند اثرات پیچیدهای داشته باشد. این ژنها در تنظیم تکوین نقش دارند. ژنهای Hox محل رشد اندامها، بالها، شاخکها و قسمتهای بدن را تنظیم میکنند. در مگسهای میوه برای مثال، جهشی به نام آنتنوپدیا باعث میشود از جایی که قرار بود شاخک دربیاید، پا رشد کند. این اندامهای غیرعادی عملکردی ندارند، ولی وجود آنها نشان میدهد که اشتباهات ژنتیکی میتوانند ساختارهای پیچیدهای تولید کنند تا انتخاب طبیعی بعداً مطلوبیت آنها را به محک آزمون بکشد.
فراتر از این، زیستشناسی مولکولی مکانیسمهایی را برای تغییر ژنتیکی کشف کرده است که فراتر از حد جهشهای نقطهای عمل میکند. اینها راههایی را که صفات جدید متولد میشوند، گسترش داده است. واحدهای عملکردی در یک ژن میتوانند با روشهای بدیعی در کنار یکدیگر بگیرند. کل ژن میتواند در DNA یک موجود زنده دو برابر شود. ژنهای مضاعف شده آزادند تا جهش پیدا کنند و صفات جدید و پیچیدهای به وجود بیاورند. مقایسههای DNA از یک تنوع گستردهی حیات، نشان میدهد که خانوادهی پروتئینهای گلوبین خون به همین شکل در طول میلیونها سال تکامل یافتهاند.
۱۱. انتخاب طبیعی شاید بتواند ریز تکامل را توجیه کند، ولی نمیتواند خاستگاه گونههای جدید و راستههای بالاتر حیات را توضیح دهد
زیستشناسان فرگشتی بسیار دربارهی این که چگونه انتخاب طبیعی میتواند گونههای جدیدی به وجود بیاورد، قلم فرسودهاند. برای مثال، در مدلی به نام آلوپاتری که توسط ارنست مایر از دانشگاه هاروارد توسعه داده شده، اگر جمعیتی از ارگانیسمها به واسطهی موانع جغرافیایی از بقیهی موجودات آن گونه جدا شوند، احتمال این که در معرض فشارهای انتخابی مجزایی قرار بگیرند، وجود دارد. تغییرات در جمعیتهای ایزوله شده انباشت خواهد شد. اگر تغییرات مذکور جدی شوند، به طوری که گروه جدا شده نتواند، یا به طور روتین با گروه اصلی روابط جنسی نداشته باشد، از لحاظ تولیدمثلی متمایز خواهد شد تا در مسیر گونهزایی قرار بگیرد.
انتخاب طبیعی بهترین مکانیسم مورد مطالعهی تکاملی است، ولی زیستشناسان بقیهی احتمالات را فراموش نمیکنند. آنها دائماً پتانسیل مکانیسمهای ژنتیکی غیرعادی را برای گونهزایی یا تولید صفات پیچیده ارزیابی میکنند. لین مارگولیس از دانشگاه ماساچوست امهرست و بقیه، به طور متقاعدکنندهای ادعا کردهاند که برخی از اندامکهای سلولی، مثل میتوکندریها، از ادغام همزیگری ارگانیسمهای باستانی به وجود آمدهاند. همان طور که خواندید، علم به نیروهایی فراتر از انتخاب طبیعی روی خوش نشان میدهد؛ ولی هر چه باشد، این نیروها “طبیعی” اند. نمیتوان آنها را به کنشهای خلاقانه و سحرآمیز هوشی نسبت داد که وجودش، در محضر علم ثابت نشده است.
۱۲. هیچ کس تا به حال ندیده است که یک گونهی جدید تکامل یابد
گونهزایی احتمالاً بسیار نادر است و در بسیاری از موارد شاید قرنها زمان ببرد. علاوه بر این، شناسایی یک گونهی جدید در طول مراحل شکلگیری آن دشوار است؛ چون زیستشناسان بعضی وقتها دربارهی بهترین نحو توصیف یک گونه اختلاف نظر دارند. گستردهترین تعریف، مفهوم گونهی زیستی مایر، گونه را به عنوان یک اجتماع متمایزی از جمعیتهای ایزوله شده از لحاظ تولیدمثلی میشناسد؛ یعنی دستجاتی از موجودات زنده که معمولاً نمیتوانند یا نمیخواهند خارج از اجتماع خود تولیدمثل داشته باشند. در عمل، این استاندارد قابل اعمال دربارهی ارگانیسمهایی نیست که به واسطهی فاصله یا موانع از هم جدا شدهاند، همچنین گیاهان را هم باید فاکتور گرفت و البته، فسیلها هم که اصلاً تولیدمثل ندارند! بنابراین معمولاً زیستشناسان برای شناسایی اعضای گونهها از خصیصههای فیزیکی و رفتاری بهره میگیرند.
با این وجود، بایگانیهای علم گزارشهایی از گونهزایی واضح در گیاهان، حشرات و کرمها در خود دارد. در بیشتر این آزمایشها، محققان موجودات زنده را در معرض انواع انتخابها قرار میدهند؛ تفاوتهای بدنی، رفتارهای جفتگیری، ترجیحات زیستگاهی و از این دست. کار به جایی میرسد که جمعیتها دیگر با بقیه تولیدمثل نمیکنند. برای مثال، ویلیام آر رایس از دانشگاه نیو مکزیکو و جورج سالت از دانشگاه کالیفرنیا، نشان دادند که اگر گروهی از مگسهای میوه را بر اساس ترجیح نسبت به یک محیط زیست دستهبندی کنند و برای ۳۵ نسل آنها را با هم آمیزش دهند، این مگسهای نسل ۳۵، از آمیزش با مگسهایی از محیطهای زیست دیگر سر باز خواهند زد.
۱۳. تکاملیها نمیتوانند هیچ مثالی از فسیلهای حدواسط ارائه دهند؛ برای مثال موجودی که نصف خزنده و نصف پرنده بوده است
واقعیتش را بخواهید، دیرینشناسان نمونههای زیادی از فسیلهایی را میشناسند که حد واسط بین گروههای طبقهبندی شده هستند. یکی از همیشه معروفترین فسیلها، آرکئوپتریکس (Archaeopteryx) یا کهنبال است. این جانور ویژگیها و ساختار اسکلتی ترکیبی پرنده و دایناسور را داراست. دستجاتی از دیگر فسیلهای پَر دار، برخی هوایی تر و برخی کمتر هوایی، نیز یافت شده است. یک توالی از فسیلهایی که تکامل اسبهای امروزی را از ائوهیپوسِ ریز نقش قدم به قدم نشان میدهد. یک موجود فسیلی جالب از ۳۷۵ میلیون سال گذشته به نام تیکتالیک که به خشکی قدم نهادن ماهیها را مجسم میکند. نهنگها نیاکان چهارپا داشتهاند که روی خشکی راه میرفتند، و موجوداتی به نام Ambulocetus و Rodhocetus به چنین گذاری کمک کردهاند. فسیل گوشماهیهایی که رد میلیونها سال تکامل انواع نرمتنان را در خود دارند. شاید ۲۰ یا بیشتر از آن هومینین (انسانیان) وجود دارد (همهی آنها نیاکان ما نیستند) که خلأ بین لوسیِ جنوبیکپیآسا و انسانها امروزی را پر میکند.
تماشا کنید: چگونه موجودات به خشکی پا نهادند؟
با این حال خلقتگرایان این مطالعات فسیلی را رد میکنند. ادعای آنان مبنی بر این است که کهنبال، حلقهی گمشده بین خزندگان و پرندگان نیست؛ فقط یک پرنده است با ویژگیهایی شبیه به یک خزنده. آنها از تکاملیها انتظار یک هیولای کایمرا را دارند که نتوان آن را به هیچ گروهی نسبت داد. حتی اگر یک خلقتگرا، فسیلی را به عنوان حدواسط بین گونهها قبول کند، پافشاری خواهد کرد تا بقیهی فسیلهای حدواسط بین آن و دوتای اولی را ببیند. این آثاری فسیلی همیشه ناکامل، مرزی برای پایان ندارد.
با این وجود، تکاملیها میتوانند به ذکر شواهد پشتیبان بیشتری از بیولوژی مولکولی روی بیاورند. همهی موجودات زنده بیشتر ژنهایشان مشترک است، ولی همان گونه که تکامل پیشبینی میکند، ساختار این ژنها و محصولاتشان، با وجود حفظ روابط تکاملی، بین گونهها متفاوت است. متخصصان ژنتیک از “ساعت مولکولی” صحبت میکنند که گذر زمان را ثبت میکند. این اطلاعات مولکولی همچنین نشان میدهد که چگونه برخی از ارگانیسمها در تکامل حالت گذرا داشتهاند.
۱۴. موجودات زنده صفات جزئی بسیار پیچیدهای در سطوح آناتومیکی، سلولی و مولکولی دارند، که عملکردشان در درجهای پائینتر از آن پیچیدگی امکانپذیر نخواهد بود. تنها نتیجهگیری میتواند این باشد که آنها محصول طراحی هوشمند هستند، نه تکامل
این “دعوی از سوی طراحی” قلب بیشتر حملات اخیر به تکامل است، اما همچنین یکی از قدیمیترینهاست. در سال ۱۸۰۲، ویلیام پیلی، خداشناس، این گونه نوشت که اگر یک نفر ساعتی جیبی روی زمین پیدا کند، مستدلترین نتیجهگیری این است که کسی آن را در آن مکان انداخته، نه این که نیروهای طبیعی آن را ساختهاند. با این قیاس، پیلی ادعا کرد که ساختارهای پیچیدهی موجودات زنده بایستی ناز شست دست هنرمند خالق باشد. داروین در پاسخ به پیلی در خاستگاه گونهها نوشت: او توضیح داد که چگونه نیروهای طبیعی انتخاب، در نقش صفات ارثی، میتوانند به تدریج تکامل مزین ساختارهای زنده را شکل دهند.
چندین نسل از خلقتگراها تلاش کردهاند تا با آوردن مثال چشم به عنوان ساختاری که نمیتواند تکامل یابد، به مصاف داروین بروند. این انتقادات میگویند که توانایی چشم در فراهم نمودن بینایی، به آرایش عالی قسمتهای مختلف آن بستگی دارد. بنابراین انتخاب طبیعی هرگز نمیتواند اشکال حدواسط در تکامل چشم را شکل داده باشد. یک چشم نیمه کاره به چه کار میآید؟ داروین که این اشکال را محتمل میدانست، پیشنهاد کرد که حتی چشم “ناکامل” نیز شاید تواناییهایی داشته باشد (مثلاً کمک به موجودات زنده برای تشخیص جهت نور) و بدین جهت بوده که به سمت بهتر شدن تکامل یافته است. زیستشناسی این بار هم از داروین حمایت میکند: محققان چشمهای اولیه و حسگرهای نوری را در قلمروی حیوانات یافته و حتی رد تاریخ تکاملی چشم را در ژنتیک تطابقی جستهاند. (اکنون معلوم شده که در خانوادههای گوناگونی از موجودات، چشمهای به طور مستقلی تکامل یافتهاند).
وکیل مدافعان امروزی طراحی هوشمند پیچیدهتر از اسلاف خود هستند، ولی نه ادعاهایشان و نه اهداف به طور کلی تفاوتی با آنها ندارد. آنها تکامل را با تلاش برای نشان دادن عدم کفایت آن برای حیات به باد انتقاد میگیرند و سپس پافشاری میکنند روی این که تنها جایگزین طراحی هوشمندانهی حیات به دست با کفایت خالق ناشناخته میباشد.
مقالهی مرتبط: پیچیدگی فرونکاستنی
۱۵. اکتشافات اخیر اثبات میکند که حتی در سطوح میکروسکوپی، حیات دارای کیفیتی از پیچیدگی است که نمیتوان با تکامل آن را توجیه کرد
“پیچیدگی فرونَکاستنی” مهیب نبرد مایکل بهی از دانشگاه Lehigh است؛ نویسندهی کتاب جعبه سیاه داروین: چالش بیوشیمیایی پیش روی تکامل. به عنوان یکی از مثالهای همیشگی پیچیدگی فرونکاستنی، بهی تله موش را انتخاب میکند. این ماشین بدون هر کدام از قطعات خود قادر به عملکرد نخواهد بود و هر قطعه از آن به جز این که جزئی از تله موش باشند، ارزش دیگری ندارند. چیزی که واقعیتر از تله موش است، تاژک باکتری است. این اندامک شبیه به شلاق سلول، مانند موتور محرک برای سلول کار میکند. پروتئینهای ساختاری یک تاژک برای عملکرد آن ضروری اند. احتمال این که چنین آرایش بسیار پیچیدهای از طریق تغییرات تکاملی به وجود آمده باشد، از نظر بهی تقریباً صفر است. و این شواهد طراحی هوشمند را به پیش میکشند. او اشارات مشابهی دربارهی مکانیسم انعقاد خون و دیگر سیستمهای مولکولی نیز دارد.
با این حال، مثل همیشه، زیستشناسان تکاملی جوابهایی برای این اعتراضات دارند. اول این که تاژکهای سادهتری نسبت به آنهایی که بهی ذکر کرده بود، وجود دارد؛ بنابراین لازم نیست برای کار کردن یک تاژک همهی آن اجزای تشکیل دهنده حضور داشته باشند. اجزای متشکل پیچیدهی این تاژک، همانطور که Kenneth R. Miller از دانشگاه براون توصیف کرد، همگی سابقهای در جاهای دیگر طبیعت دارند. در واقع، کل تشکیلات یک تاژک، بسیار شبیه اندامکی در باکتری عامل طاعون، یرسینیا پستیس، به نام سیستم ترشحی است که به سلولها سم تزریق میکند.
مسألهی کلیدی این است که ساختارهای متشکلهی تاژک، که به نظر بهی جدا از هم ارزشی ندارند، میتوانند چندین عملکرد داشته باشند که به التفات تکامل به آنها کمک کرده است. شاید تکامل نهایی تاژک فقط نوترکیبی بدیع قسمتهای پیچیده بوده که ابتداءً برای اهداف دیگری تکامل یافته است. مشابهاً، بر اساس مطالعات Russell F. Doolittle از دانشگاه کالیفرنیا، سندیگو، سیستم انعقاد خون به نظر میآید شامل تغییراتی در پروتئینهایی است که اصولاً در گوارش مورد استفاده قرار میگیرند. بنابراین بعضی از پیچیدگیهایی که بهی سند اثبات طراحی هوشمند میخواند، اصلاً فرونکاستنی نیستند.
نوع دیگری از پیچیدگی به نام “پیچیدگی اختصاصیافته” اساس ادعاهای طراحی هوشمندانهی ویلیام دمبسکی، در کتابهایش (The Design Inference and No Free Lunch) میباشد. او ادعا دارد که موجودات زنده به طریقی پیچیده هستند که پروسههای غیرمستقیم و تصادفی هرگز نمیتواند آن را به وجود بیاورد. تنها نتیجهگیری منطقی دمبسکی که بازتابی از پالی در ۲۰۰ سال پیش است، این است که نوعی هوش ابرانسان حیات را به وجود آورده و به آن شکل داده است.
ادعاهای دمبسکی چندین مشکل دارد. اشتباه این جاست که فقط پروسههای تصادفی و طراحی هوشمند را بازیگر صحنه بدانیم. محققان سیستمهای غیرخطی و ماشینهای خودکار در مؤسسهی Santa Fe و در بقیهی جاها نشان دادهاند که فرآیندهای ساده و غیرمستقیم میتوانند الگوهای پیچیدهی عجیبی بیافرینند. قسمتی از پیچیدگی مورد مشاهده در دنیای زنده شاید نتیجهی پدیدههای طبیعی باشد که تاکنون خیلی کم در مورد آنها اطلاع یافتهایم. خلاصه که استبعاد پیچیدگی و طبیعت از نظر علم مقبول نمیباشد. برای اطلاعات بیشتر از رد پیچیدگی فرونکاستنی میتوانید مقالهی آن را در اینجا بخوانید.
ناموسا خسته نباشین جامعو کامل بود حال کردم باوش
خیلی دوست دارید که خدا وجود نداشته باشه؟ آخی طفلکیا
تمام این تلاش ها برای اینه که وقتی گناه می کنید عذاب وجدان نداشته باشید. راحت هر کاری که دوس دارید انجام بدید و سرمست بشید از اینکه خدایی نیست و امتحانی در کار نیست غافل از اینکه آیات خدا تمام وجود شما رو فرا گرفته. با چنگ زدن به واژه های پیچیده و ابداعی ولی پوچ حقیقت فقط از ذهن های شما دور میشه اما واقعیت تغییری نمی کنه. مثل بچه هایی هستید که دست و پا میزنیدو گریه می کنید که خدایا تو چرا وجود داری؟!
با سلام خدمت کاربر گرامی؛
این مطلب ترجمهی مقالهی Scientific American میباشد.
همچنین مطالعهی دیدگاههای مختلف پیرامون هر پدیده، در درک بهتر آن مؤثر خواهد بود.
تکامل یک فرایندی است که خدا آفریده. خدا علت العلل است . تکامل همون حرکت جوهری ملاصدرا است .یا تتور . تکامل یکی از روش های خلقت خداست .بیگ بنگ همان کن فیکون است یعنی از هیچ به یک باره فضا و زمان به وجود آمد. نچرال سلکشن انتخاب طبیعت هوشمند نیست بلکه انتخاب طبیعی است یعنی وقتی لیوان شیشه و لیوان استیل را همزمان به زمین اندازیم طبیعی است که لیوان شیشه ای میشکند .برای بحث بیشتر این ایدی اینستاگراممه biochoke
اینکه نشانه هایی دیده میشه که با خلقت یکباره که در ادیان گفته شده تناقض داره جای تحقیق و مطالعه داره. چرا به جای موضع گرفتن بیشتر تحقیق نمیکنید؟ آیا خدا به خاطر کشف نشانه هایی که دلیل بر فرگشت یا تکامل تدریجی هست کسب رو مجازات میکنه؟ یا اینکه ژن ما و حیوانات شبیه هم هست گناه دانمشنداست که این رو فهمیدن یا گناه دینداران هست که فکر میکردند انسان خلقتش با حیوانات بیاد فرق داشته باشه؟
چقدر مقالات این شکلی زیاد شدن. شعبده بازها با دو سه تا اصطلاح و کلمه و با گفتن این که علمی نیست و دیگه الان ثابت شده سعی دارن مردم رو فریب بدن.
اینهمه زحمت کشیدن که بگن خدا وجود نداره. حتی اگر تکامل صورت گرفته باشه باز از جایی باید شروع بشه و این شروع نمی تونه از داخل خود جهان ما باشه. چون چیزی نمی تونه خودش رو از هیچ بوجود بیاره.
نویسنده متن هر تلاشی کرده هر چیزی رو درنظر گرفته حتی موجودات ابرهوشمند فرازمینی رو محتمل دونسته اما به جای خدا از عبارات طعنه آمیز استفاده کرده.
گویا وجودات فرازمینی بی نیاز از خلقت یا تکاملند! و مسئله خلقت فقط برای زمینه!
پاول نلسون، فيلسوف بيولوژي در موسسه ديسكاوري: ما دنبالهاي از ايدههاي محكم داريم اما حالا بايد جامعه بزرگي از محققان را دور هم جمع كنيم تا اين ايده را گسترش بدهند. به نظرم طي ده تا پانزده سال آينده اوضاع اينگونه باشد كه همه بگويند طراح كه بود؟ نه اين كه بپرسند آيا اصلا طراح هست يا نه؟. در مورد حقيقت داشتن طراحي، من هيچ شكي ندارم. فكر ميكنم كه جامعه علمي بالاخره اين حقيقت رو ميپذيرد. و وقتي كه يك حقيقت مسلم در نزد همه شد آنگاه ميتوانيم به سطوح جديد علم نيز برسيم
تکامل کتاب مقدس مدرنیته غرب است. کل ساختار مدرنیته به تکامل بستگی دارد و بدون آن ساختار مدرنیته فرو می پاشد. آنها با تمام وجود از خدا می گریزند. تکامل گرایان مثل کسی می مانند که یک برنامه کامپیوتری را تحلیل می کند و در آخر تنیجه می گیرد که این برنامه به واسطه عواملی به صورت خود به خود در کامپیوتر ایجاد شده است! فرض کنیم حرف آنها درست است و این برنامه تصادفی ایجاد شده است، این برنامه در کجا و با چه امکاناتی ایجاد شده است؟ آن کامپیوتری که می توان با آن برنامه نوشت هم تصادفی است؟! جهان پیرامون ما میلیونها بار پیچیده تر از یک کامپیوتر است، جهانی که می تواند خواستگاه تکامل باشد و این همه فرایند پیچیده در آن انجام شود تصادفی است؟
مقاله بسیار غیر علمی بود و جهت گیری اجباری نویسنده کاملا مشهود! شاید طول بکشه ولی در نهایت جامعه علمی نظریه طراحی هوشمند رو خواهند پذیرفت. بالاتر از همه اینها خود ماده چگونه به وجود امده؟ فیزیک کوانتوم هنوز در درک ماهیت نور درمانده است و سوالاتی ازین دست بی پاسخ مانده اند! به امید روزی که حقیقت بدون هیچ جهت گیری مشخص شود
نظریه تکامل اشکالات و ابهامات زیادی داره ولی نظریه زارت(خاک+آب+فوت=خلقت حیات)خیلی خیلی بهتره!!!