میخائیل بولگاکوف را اهالی ادبیات بیشتر با مرشد و مارگاریتا میشناسند. اما کمتر کسی میداند که حرفهی اصلی او پزشکی بود.
بولگاکوف در سال ۱۹۰۹ وارد دانشکدهی پزشکی دانشگاه کیف، و در سال ۱۹۱۶ از آنجا فارغ التحصیل شد و بعد برای کارآموزی راهی بیمارستان روستای دورافتادهی نیکولوسکویه (که در کتاب بهنام قصبهی ن. از آن یاد میکند) شد. بولگاکوف در کتاب یادداشتهای یک پزشک جوان خاطرات این دوره از زندگانی و کار پزشکیاش را به صورت داستانهای کوتاه منتشر کرده است.
داستانهای این مجموعه در زمان حیاتش، جداگانه در نشریات مختلف به چاپ میرسیدند، و در سالها بعد از مرگ بولگاکوف بود که گردآوری شدند.
اما نکتهی همه در مورد این داستانها، مستند بودنشان است. قطعاً میتوان تنها از دریچهی ادبیات به داستانها نگاه کرد، اما کاری که بولگاکوف کرده، در واقع مستندسازی بسیار ماهرانهای از موقعیت یک پزشک تازه کار است. برای همین هم هست که مطالعهی کتاب برای شاغلین حرفهی پزشکی دلنشینتر است، چون به زیباترین شکل ممکن خلاء بین دانش آکادمیک و توانایی حرفهای را به تصویر کشیده: پزشک جوانی که با بهترین نمرات فارغ التحصیل شده، اما تجربهی عملی کافی برای مواجهه با مسئولیتهای واقعی یک پزشک را ندارد، با این همه مأخوذ به اخلاق است و انگیزهی کافی برای درگیر شدن با چالشهای پیش رو را هم دارد.
دغدغههای پزشک جوان کتاب، برای هر کسی که کوچکترین تجربهای در حیطهی علوم پزشکی داشته باشد ملموس است. پزشکی که خود را در برابر هجوم بیماری و مرگ ناتوان، اما مسئول میداند. برای همین وقتی خواندن کتاب را تمام کردم، اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که باید خواندنش را برای دانشجویان پزشکی اجباری کنند.
مجموعهی پیش رو به جز تجربیات بولگاکوف در بیمارستان شامل داستان دیگری هم هست. مورفین دربارهی اعتیاد یک پزشک به مورفین، و تیره روزیهایی است که به خاطر این اعتیاد گریبانگیرش میشوند. بسیاری از صحنههایی که بولگاکوف در مورفین به تصویر کشیده، بر مبنای تجربیات واقعی خود او شکل گرفتهاند. با استناد به خاطرات همسر اولش، بولگاکوف اعتیاد به مورفین را تجربه کرده بود، اما موفق شد با نیروی خارقالعادهای بر اعتیادش غلبه کند. کاری که کمتر کسی موفق به انجامش میشد.
کتاب یادداشتهای یک پزشک جوان کتابی است که به جرئت میتوان گفت همه از خواندنش لذت میبرند. تعداد پزشکهایی که دست به نوشتن زدهاند کم نیست، اما کمتر کسی از بینشان جایگاه بولگاکوف را دارد. چه در ادبیات، و چه در پزشکی.