انتشار این مقاله


داستان‌های ناگفته: گرگ‌ها در روپوش سفید

پزشکان بریتانیایی آزمایش‌های کشنده‌ای روی بیماران از همه جا بی‌خبر انجام می‌دادند و پپورث، همه‌ی آن‌ها را افشا کرد.

موریس پپورث (Maurice Pappworth)، بر اساس آگهی درگذشت او در روزنامه، برای همکارانش “دردسر محض” بود. این صفت را باید یک تعریف در نظر گرفت. او افشاگری بود که قبل از این که این کلمه معنای امروزی خود را پیدا کند، به همگان فهماند چگونه همکاران پزشک‌اش، اغلب در بیمارستان‌های آموزشی بریتانیا، بیماران خود را با همان قدر احترامی درمان می‌کنند، که برای موش‌های آزمایشگاهی قائل هستند. و حتی برخی اوقات آن‌ها را در این فرآیند، می‌کشند.

او در کتاب جنجالی‌اش در سال ۱۹۶۷، خوکچه‌های انسانی (Human Guinea Pigs)، آشکار کرد که چگونه بیماران از همه جا بی‌خبر، “مورد هدف ناراحتی‌های بدنی و روانی قرار گرفته‌اند که به هیچ عنوان ضروری نبوده و هیچ ارتباطی با درمان بیماری آن‌ها نداشته است”. یکی از مرورگران این کتاب این بیماران را قربانیانی خوانده که توسط “گرگ‌هایی در روپوش سفید” فدای علم شده‌اند. البته این اتفاقات فقط در بیمارستان‌ها رخ نمی‌داد: زندان‌ها، یتیم‌خانه‌ها و مراکز روانی هم در دست این گرگ‌های سفید بودند.

کتاب سریعاً به سرخط خبرهای دنیا تبدیل شد. پپورث هیچ مسامحه‌ای نداشت و کار این پزشکان را به اعمال پزشکان نازی در کمپ‌های کار اجباری تشبیه کرد. نبرد نزدیک بود؛ این مقایسه‌ها، خشم همکاران او را برمی‌انگیخت.

درباره‌ی عصری صحبت می‌کنیم که ظاهراً پزشکان بریتانیایی هیچ کار اشتباهی انجام نمی‌دادند و سریال‌هایی تلویزیونی که عمل‌های جراحی واقعی نشان می‌دادند، مثل زندگی شما در دستان آن‌هاست، بیشترین مخاطب را داشتند. با این حال، پپورث اشاره کرد که بسیاری از پزشکان نه برای بیماران خود ارزشی قائل هستند و نه برای مفهوم رضایت. همان طور که یک محقق به او گفته بود “با خبر کردن یک زن مستخدم از این که چه پروسه‌ای در حال انجام است، لزومی ندارد؛ چون او درک نخواهد کرد”.

از زمان ظهور کارآزمایی‌های پزشکان نازی در نورمبرگ، قضات پیشنهاد کردند که پزشکان از یک نورمبرگ کد پیروی کنند که بخشی از آن کسب رضایت از بیماران قبل از داخل کردن آن‌ها در آزمایش‌ها بود. پزشکان بریتانیایی در کل در برابر قوانین اخلاقی مقاومت می‌کردند؛ مخصوصاً نورمبرگ کد. به همین دلیل، پپورث هم هیچ چیزی ته دلش باقی نگذاشت: در کتاب او چندین نام آورده شده بود که آن‌ها را به سوءاستفاده از جایگاهشان به منظور اجرای آزمایش‌های خطرناک و برخی اوقات کشنده، متهم می‌کرد. البته بهای این افشاگری‌ها را هم پرداخت.


بیشتر بخوانید: داستان‌های ناگفته: پیشگام تحریک عمقی مغز؛ هیولا یا نابغه؟


از 23 پزشک و دانشمند نازی که در نورمبرگ فعالیت داشتند، هشت تن در سال 1948 اعدام شدند. DPA/PA IMAGES
از ۲۳ پزشک و دانشمند نازی که در نورمبرگ فعالیت داشتند، هشت تن در سال ۱۹۴۸ اعدام شدند. DPA/PA IMAGES

اتفاقاتی در گذشته‌ی پپورث افتاده بود که برای بدنام کردنش استفاده شد. او تلاش زیادی کرده بود تا به یکی از بهترین پزشکان متخصص در لندن تبدیل شود، ولی طی سال‌هایی که او آزمون‌های پزشکی را گذرانده بود، به طور مکرری توسط کالج سلطنتی پزشکان ناکام می‌ماند.

چرا؟ احتمالاً به خاطر این که او یک یهودی اهل لیورپول بود؛ همان‌هایی که از شرق اروپا مهاجرت کرده بودند. همچنین او “شخصیتی بی‌لطافت” داشت که دخترش اخیراً در یک زندگی‌نامه به نام افشاگر به آن پرداخته است.

در دنیای پزشکی دهه‌ی ۱۹۵۰ که پر از پارتی‌بازی بود، او نمی‌توانست چیزی بیش از یک بیگانه باشد. همچنین ضد یهودیت هم گسترده بود: در یکی از مصاحبه‌ها برای کسب مقام متخصص به او گفته شده بود که “یهودی‌ها هیچ وقت نمی‌توانند یک جنتلمن باشند”.

او که در این راه ناکام مانده بود، کار جدیدی در خیابان هارلی آغاز کرد و در آن مشغول آموزش دانشجویان پزشکی و پزشکان جوان‌تر شد. این زمان بود که او به واسطه‌ی دانشجویانش فهمید آن‎ها چقدر دنبال “داوطلب” برای تحقیقات رؤسایشان هستند. همچنین او دریافت که این بیماران اغلب فکر می‌کنند که آزمایش‌ها بخشی از درمان هستند و کمتر پیش می‌آمد از چیزی که درگیر آن شده‌اند، باخبر شوند.

پپورث به ژورنال‌های پزشکی رجوع کرد و فهمید که چنین سوءاستفاده‌‌هایی در چه مقیاس شوکه‌کننده‌ای اتفاق می‌افتد که شامل هزاران قربانی است.

او نامه‌هایی اعتراضی به سردبیران ژورنال‌ها فرستاد، ولی تعداد کمی از آن‌ها منتشر شدند. فهمیدن دلیلش زیاد سخت نیست: بعضی از آن آزمایش‌ها توسط همین سردبیرها انجام می‌شدند. به همین دلیل او خوکچه‌های انسانی را نوشت و در آن بیش از ۲۰۰ نمونه از چنین تحقیقاتی را در ایالات متحده و بریتانیا نام برد. بسیاری از این تحقیقات موجب ناراحتی بیماران شده بودند و علناً مفهوم رضایت بیمار را قبول نداشتند. همچنین قسم‌نامه‌ی سقراط (که می‌گوید نباید به بیمار آسیبی رساند) را هم نقض می‌کردند.


بیشتر بخوانید: پزشکان جهنّمی: با خشن‌ترین پزشکان تاریخ آشنا شوید!


در یکی از مطالعات، پزشکان در جمجمه‌ی ۱۸ بیمار حفراتی را ایجاد کرده بودند که به دلیل عوارضی نامربوط به تحقیق در بیمارستان بستری بودند. سپس لوله‌هایی برای اندازه‌گیری اثر انقباض وریدهای گردن روی مغز، در آن حفرات تعبیه شده بود. آن‌ها را مجبور کرده بودند کربن‌دی‌اکسید استنشاق کنند، محرک‌های دردناک را تحمل نمایند و به بدنشان اسید تزریق شود.

نوزادان مریض خوکچه‌های محبوب بودند. در یکی از مطالعات، در قلب ۱۳ نوزاد ناقص‌العقل بدون زدن مسکن کاتتر قرار داده شد. سپس روی صورت آن‌ها ماسک زدند تا از اکسیژن محروم شوند، فقط برای مشاهده‌ی پاسخ بدن آن‌ها این کارها را انجام داده بودند. در گزارش این تحقیق آمده است که بچه‌ها “با شدت تمام گریه می‌کردند”.

پزشکان به بدن بیمارانِ از همه جا بی‌خبر انگل مالاریا، باکتری‌های عامل مننژیت، ویروس فلج اطفال زنده و سلول‌های سرطانی تزریق می‌کردند.

تزریق انسولین به بیش از ۴۰ بیمار دیابتی که شامل کودکان نیز می‎شد، متوقف گشت، آن‌ها در حالت اغماء قرار گرفتند، فقط به خاطر این که پزشکان می‌خواستند از کبد و کلیه‌های آن‌ها نمونه تهیه کنند!

خوکچه‌های انسانی همه‌ی این‌ها را به زبانی ساده و بی‌رحم روایت می‌کرد؛ برای مثال حتی اندازه‌ی سرنگ‌ها هم آمده بود. او در پاورقی همه‌ی تحقیقات را نام برده و اسم همه‌ی محققان را به ترتیب حروف الفبا نوشته بود.

در بیمارستان‌های دهه‌ی 1950 و 60، پزشکان قدرت زیادی داشتند. موریس پپورث می‌خواست جلوی سوءاستفاده‌ی آن‌ها را از این قدرت بگیرد. HERITAGE IMAGES/GETTY
در بیمارستان‌های دهه‌ی ۱۹۵۰ و ۶۰، پزشکان قدرت زیادی داشتند. موریس پپورث می‌خواست جلوی سوءاستفاده‌ی آن‌ها را از این قدرت بگیرد. HERITAGE IMAGES/GETTY

آیا می‌توان از این تحقیقات به نام علم دفاع کرد؟ پپورث شک داشت. “تقریباً همه‌ی آزمایش‌های آسیب‌رسان زمان برده و توسط محققان مختلفی انجام شده بود”. این‌ها فراتر از حدود علم بودند.

بسیاری از انتشاراتی‌ها از چاپ کتاب او سر باز زدند. در بخش مکاتبات کتابخانه‌ی Wellcome Trust در لندن می‌توان نامه‌ای پیدا کرد که متعلق به مایکل روبینستینِ وکیل است. “در این کتاب مورد پزشکی کمی می‌توان یافت که موجب بدنامی پزشکان و بیمارستان‌های نام برده در آن‌ها نشود”. پپورث فقط یک بار کوتاه آمد. او ذکر کرده بود که به آئورت هشت فرد که زخم معده داشتند، سوزن‌های بزرگی فرو بردند و سه تن از آن‌ها در نتیجه‌ی مستقیم این عمل، مردند. روبینستین گفت که گفتن این ماجرا می‌تواند آن پزشکان را متهم به قتل نفس کند. از بین همه‌ی آن پزشکان و بیمارستان‌هایی که پپورث نام برده بود، هیچ کدام از او شکایت نکردند.

شاید بدترین چیزی که پپورث فهمیده بود این باشد که او می‌دانست این‌ها فقط نوک کوه یخ هستند. او فقط چند ژورنال را از بین صدها ژورنال پزشکی بررسی کرده بود. و در هر موردی می‌نویسد که “بدترین آزمایش‎ها ثبت نشده بودند”.


بیشتر بخوانید: داستان‌های ناگفته: پزشک ویکتوریایی که پزشکی را با ماری‌جوانا آشنا کرد


حتی بدتر از همه‌ی این‌ها، او مشغول نوشتن بود که معلوم شد وزارت بهداشت آمریکا گروه بزرگی از بیماران سیاهپوست سیفلیسی را از درمان استاندارد که پنی‌سیلین باشد، محروم کرده تا بیشتر آن‌ها را مطالعه کند. یا یک مورد دیگر: بیمارستان‌های آمریکا آزمایشی را باید برای آزمایشگاه هسته‌ای لس آلاموس انجام می‌دادند که شامل تزریق پلوتونیوم به بدن بیماران سرطانی می‌شد. این کار برای رسیدن به دوز پرتوتابی بی‌خطر، برای کارکنان در پروسه‌ی ساخت بمب اتمی بود.

پپورث در این راه کاملاً تنها نبود. او همکاران و معتمدانی داشت که یکی از آن‌ها متخصص بی‌هوشی مدرسه‌ی پزشکی هاروارد، هنری بیچر (Henry Beecher) بود. بیچر خودش ادعاهای مشابهی را، هر چند به زبانی نرم‌تر و بدون نام بردن از اشخاص، در آمریکا منتشر کرده بود. درست است که کار او با بی‌اعتنایی روبه‌رو شد، ولی اکنون، مخصوصاً در آمریکا، شناخته شده تر است.

این جرئت پپورث بود که در هر دو سوی اطلس جنجال به پا کرد. و در نهایت به طور قاطعانه بازی را برد. پس از خواسته‌های پیاپی مبنی بر محدود کردن آزادی‌های پزشکی، بیمارستان‌های تحقیقاتی در انگلستان و جاهای دیگر برای نظارت به کار محققان، کمیته‌های اخلاق تشکیل دادند. تصور این که سیستم سلامت امروز بدون کارهای پپورث چنین قوانین سختگیرانه‌ی اخلاقی نداشت، هم سخت و هم مایه‌ی شگفتی است.

ولی با ظهور استانداردهای جدید در غرب، تحقیقاتی که ممنوع اعلام شده بودند، راه خود را به کشورهای فقیرتر گشودند. جاهایی که اعمال قانون کمتر صورت می‌پذیرد و مردم آسیب‌پذیرترند. در دهه‌های گذشته، سوءاستفاده‌های اخلاقی، مخصوصاً به دست شرکت‌های دارویی در قسمت‌هایی از آفریقا و هند از شمار خارج شده‌اند. دنیا به پپورث‌های بیشتری نیاز دارد ولی کسی از آن‌ها تقدیر نخواهد کرد.

سیستم پزشکی به رفتار غرض‌ورزانه‌ی خود با پپورث ادامه داد. سال‌ها گذشت تا این که در ۱۹۹۳، یعنی ۵۷ سال پس از زمانی که پپورث واقعاً حقش بود، عضو کالج سلطنتی پزشکان شد. دخترش نقل می‌کند که در مراسم تقدیر، حتی کف مرتبی هم نزدند! این لحظه‌ها برای “دردسر محض” باید تلخ و شیرینی خاصی داشته باشد.

علی تقی‌زاده


نمایش دیدگاه ها (0)
دیدگاهتان را بنویسید