انتشار این مقاله


داستان‌های ناگفته: سرمایه‌داری که کل طبیعت را خرید

اگر شما هم به اندازه‌ی لیونل والتر روتشیلد، ثروتمند و عاشق بود، شاید از این کارهای نامتعارف انجام می‌دادید.

مردی چاق و چله، کلاهی لبه‌دار به سر، سوار بر کالسکه، در خیابان‌های کثیف لندن خودنمایی می‌کند. کالسکه‌ی او را شش گورخر می‌کشند که راه‌راهِ سیاه و سفیدشان در مه سیاه لندن واضح است. سال ۱۸۹۸ است و او راه خود را کشیده و به سمت کاخ باکینگهام حرکت می‌کند تا به ملکه ویکتوریای همیشه حوصله سر رفته، ثابت کند که گورخرها را هم می‌توان مثل اسب‌ها اهلی کرد. با این وجود، او با اضطراب شاهزاده الکساندرا را تماشا می‌کند که سعی دارد گورخر را نوازش کند. و قصه به همین شیوه ادامه می‌یابد.

این کار کمی دیوانه‌وار جلوه می‌کند، ولی اگر شما هم به اندازه‌ی لیونل والتر روتشیلد، بارون دوم روتشیلد، و یکی از وارثان امپراتوری بانکداری روتشیلد و پسران، ثروتمند بود، شاید از این کارهای نامتعارف انجام می‌دادید.

این نامتعارفی، به ظاهر او هم رسیده بود. با پاهایی کوچک و –مخصوصاً در سال‌های آخر- گردی بدنش، بعضی‌ها می‌گفتند روتشیلد شبیه یک پیانوی چرخدار بود. یک دهه قبل‌تر، خجالتی بودن و نداشتن علاقه در انباشت پول، باعث شده بود او تمایلی برای ورود به تجارت خانوادگی نداشته باشد. به جای آن، تمام فکر و ذکرش طبیعت بود. با این حال، در سال ۱۸۸۹ و در سن ۲۱ سالگی، او برای کار در شرکت خانواده راهی لندن شد. ولی از آن کار نفرت داشت و حواسش پپش کلکسیون تاریخ طبیعی‌اش بود. او بیشتر از این که از پول درآوردن لذت ببرد، عاشق یک پروانه‌ی نادر در پرو یا مثلاً یک کک طبقه‌بندی نشده بود. به همین دلیل چند سال بعد، پدرش برای او کاری کرد که همه‌ی والدین دلسوز برای لذت بردن فرزندان‌شان از علائق خود انجام می‌دهند: او برای پسرش یک موزه‌ی جانورشناسی در ترینگ، تقریباً در ۵۰ کیلومتری لندن ساخت.

اعتبار تصویر متعلق به معاونان موزه تاریخ طبیعی لندن است. ۲۰۱۷

وقتی لیونل در سال ۱۹۰۸ از بانکداری بازنشسته شد، وقتش و البته کوه پول‌هایش را وقف کلکسیونری کرد. او به موزه‌اش عقب‌نشینی کرد؛ موزه‌ای که هم‌اکنون بزرگ‌ترین کلکسیون تاریخ طبیعی خصوصی در جهان است.


بیشتر بخوانید:


روتشیلد در زمانه‌ای که مسافرت خارجی دشوار، پرهزینه و خطرناک بود، نمونه‌های زیست‌شناسی را از اقصا نقاط جهان جمع کرد؛ کاری که بارون کم‌جرئت ما خوشحال بود به پیمانکاران بسپارد. او به هر گوشه جهان دانشمند می‌فرستاد که شامل متخصصان مشهوری مثل کارل جردن حشره‌شناس و پرنده‌شناس، ارنست هارترت می‌شود. سال ۱۹۲۸، روتشیلد، ارنست مایر، ستاره‌ی سال‌های بعد تکامل زیستی را به اولین سفر علمی‌اش فرستاد. مایر در جستجوی پرندگان بهشتی به گینه نو رفت؛ جزیره‌ای که قبیله‌های آدمخوار در آن ساکن بودند. می‌توان گفت مایر اولین سفیدپوستی بود که وارد گینه نو شد.

مرگ در جنّت

مایر از سفر جان سالم به در برد ولی عاقبت همه‌ی کلکسیونرهای روتشیلد این گونه نبود. ویلیام دوهرتی، حشره‌شناس، سال ۱۹۰۱ در نایروبی به دلیل اسهال خونی جان خود را از دست داد. ۱۹۰۶، جورج اوکندن بر اثر تیفوئید در پرو مرد. نوئل ون سومرن پرنده‌شناس در ۱۹۲۱ توسط یک بوفالو کشته شد. پلنگ هندی بازوی استوارت بیکر را درید. بعضی از محقق‌ها به راحتی آب خوردن ناپدید شدند. جمع‌آوری نمونه‌های زیستی تجارت خطرناکی بود.

روتشیلد خودش فقط یک بار به سفر طولانی مدت رفت. او در سال ۱۹۱۳ راهی سفری شش ماهه به مقصد شمال آفریقا و بیابان بزرگ صحرا  شد. او می‌نویسد که:

تعداد زیادی بید هنگام عصر با لامپ استیلن گیر می‌افتادند، بعضی وقت‌ها به اندازه‌ی صدها عدد در سه ساعت.

اشتهای روتشیلد برای این نمونه‌ها بسیار حریصانه بود. مجموعه‌ی او سریعاً گسترش یافت؛ ۳۰۰ هزار پوست پرنده، ۲۰۰ هزار تخم پرنده، حول و حوش ۳۰۰ هزار سوسک. دارایی‌های لپیدوپترای او تقریباً به اندازه‌ی کل مجموعه‌ی موزه‌ی بریتانیا در لندن می‌شد: بیش از دو میلیون پروانه و بید که متعلق به ۱۰۰ هزار گونه بود. او پستاندارانی از گینه نو، گوریل‌هایی از آفریقا و خزنده‌هایی از هند و جزایر گالاپاگوس جمع کرده بود. دوزیست، ماهی و خلاصه هر چیزی که در کل طبیعت پیدا می‌شد!

او نمایشگاهی از جانوران زنده نیز داشت. روتشیلد عاشق شترمرغ کلاه‌خوددار (cassowaries) بود و می‌گویند ۶۰ تا از آن‌ها را داشت. کانگوروها و شترمرغ‌ها در زمین‌های او پرسه می‌زدند. پنگولین‌ها از سر و کله درخت‌هایش بالا می‌رفتند. از ۱۴۴ لاک‌پشت غول‌پیکر در چمنزارها نیز نمی‌توان گذشت. روتشیلد هم با کلاه لبه‌دار و سبیل دسته موتوری چرب خودش، در عکس با پیشنهاد کاهو یکی از آن‌ها را ترغیب به حرکت می‌کند. او همچنین موش زمستان‌خواب خوراکی را به انگلستان آورد که بعضی‌هایشان فرار کردند و هم‌اکنون نیز بیشترین جمعیت آن‌ها در کشور، حوالی ترینگ است.

مجموعه‌ی روتشیلد چیزی بیشتر از مشغولیت‌های یک آدم بیکار است. این کلکسیون منبع علمی عالی ما بود که باعث شد فهم‌مان از تنوع زیستی جهان افزایش یابد. در سال‌های پس از انتشار “خاستگاه گونه‌ها”ی داروین، این مجموعه به ابزاری حیاتی به منظور مطالعه‌ی تکامل و گونه‌زایی تبدیل شد. در سال ۱۸۶۲، داروین پس از مطالعه‌ی یکی از گونه‌های ارکیده‌ی ماداگاسکاری، این طور استنباط کرد که باید بیدی با طول خرطوم باورنکردنی ۲۸ سانتی‌متری وجود داشته باشد، که در محل رشد این ارکیده زندگی می‌کند. این می‌توانست تنها راه توجیه گرده‌افشانی گیاه باشد. سال ۱۹۰۳، روتشیلد و حشره‌شناس او، کارل جردن این بید را یافتند: Xanthopan morganii praedicta

همین زمان، روتشیلد از لحاظ علمی هم تأثیرگذار ظاهر شد. او به همراه همکارانش هزاران گونه‌ی جدید را نامگذاری کرد. پس از او، بقیه فقط بیش از صد تا را ناگذاری کرده‌اند. بسیاری از نمونه‌های مجموعه‌ی هولوتایپ هستند؛ یعنی تنها نمونه‌ی توصیف‌کننده‌ی کل گونه اند.

برای ۴۰ سال، روتشیلد امپراتوری تاریخ طبیعی خود را از ترینگ اداره کرد. ولی در نهایت همه چیز رمبید و خود روتشیلد هم به نوعی فروریخت. در ۱۹۳۱ او خود را در موقعیت عجیبی یافت. ظاهراً خجالتی بودن روتشیلد در مورد خانم‌ها صدق نمی‌کرد. برای چند دهه، او روابط دوره‌ای با حداقل سه خدمتکار داشت. برای دو تا از آن‌ها خانه خریده بود و ماهیانه می‌داد. ولی سومی که هویتش نیز نامشخص می‌باشد، اقدام به اخاذی از او کرد. روتشیلد قبول کرد ولی سریعاً به مقدار زیادی پول نیاز داشت.

او با این موقعیت ناآشنا بود. موزه و خدمتکاران هزینه‌ی زیادی برای او داشتند و خانواده‎ی بزرگش هم در حالتی نبود که به او کمک مالی ارائه دهد. بنابراین او تصمیم گرفت بخشی از با ارزش‌ترین مجموعه‌هایش را بفروشد. روتشیلد مجموعه‌ی عالی پوست پرندگان را به موزه‌ی تاریخ طبیعی آمریکا در نیویورک فروخت. آن هم با قیمت ۲۲۵ هزار دلار که شاید یک دهم ارزش واقعی آن هم نبود. او مشروط کرد که فوراً به ۲۵ هزار دلار از آن پول نیاز دارد. نمونه‌های درخشان و رنگارنگی که جان چند نفر برایشان فدا شده بود، برای همیشه ترینگ را ترک کردند.

پرنده‌ها برای او معنی داشتند و احتمالاً این معامله، قلب او را شکست. جانوران باغ وحش شخصی او یکی پس از دیگری مردند؛ پانگولین‌ها، شترمرغ‌ها و گرگ‌ها. کوسوواری‌های او پشت سر هم مردند و تبدیل به مجسمه شدند.

سال ۱۹۳۷ خود روتشیلد هم از دنیا رفت ولی او را تاکسیدرمی نکردند! روتشیلد رفت، ولی فراموش نشد. خوشبختانه مجموعه‌ی بانکدار، بزرگ‌تر از این‌ها بود که کاملاً از بین برود و تدریجاً از لحاظ فرهنگی و علمی مهم شد. مجموعه‌ی پرندگان او در نیویورک باقی است. بقیه‌ی جانوران هم اکنون جزوی از موزه‌ی تاریخ طبیعی لندن هستند. موزه‌ی شخصی او در ترینگ هنوز هم میزبان بخش مهمی از مجموعه است که مثل خود روتشیلد، دلربایی می‌کند.

علی تقی‌زاده


نمایش دیدگاه ها (0)
دیدگاهتان را بنویسید