عصر ششم نوامبر ۱۸۳۸، ویلیام بروک اوشاگنسی (William Brooke O’Shaughnessy) یادداشتی فوری از بیمارستانی که استخدام آن بود، دریافت کرد. از او خواسته شده بود هر چه سریعتر به بیمارستان برود. یکی از بیمارانش نشانههایی “بسیار عجیب و مهیب” از خود بروز داده بود. او بدون اتلاف وقت، به بالین بیمار شتافت.
اوشاگنسی، دستیار جراح در مرکز خدمات پزشکی بنگال، متعلق به کمپانی هند شرقی، باید هم نگران میشد. این بیمار، یکی از اولین خوکچههای انسانی در آزمایشهای پیشگامانهی او روی شاهدانه (کانابیس) محسوب میشد. چند ساعت قبل از این که حال بیمار خراب شود، دوز متوسطی از رزین شاهدانهی محلول در الکل به او داده بودند. چه چیز میتوانست درست نباشد؟
برای یک پزشک متمایل به علم در هند، کانابیس (شاهدانهی هندی) کاندیدای خوبی برای تحقیق بود. شاهدانه برای حالت مستی که ایجاد میکند، معروف است، ولی پزشکان به ارزش درمانی آن در طیفی از بیماریها نیز پی برده بودند. سال ۱۸۱۳، یکی از پزشکان سابق کمپانی، حالت سرخوشی کسانی را که به طور مفرط این ماده را استعمال میکردند، گزارش کرده بود. ولی اوشاگنسی بر این باور بود که افزودن کانابیس به پزشکی غربی، مفید واقع میشود؛ بنابراین تصمیم گرفت آن را آزمایش کند.
اوشاگنسی فقط یک دکتر نبود: او در شیمی تجزیه تبحر داشت و با روش تحقیق پزشکی مدرن کاملاً آشنا بود. او با آنالیز دقیق خود روی خون و مدفوع بیماران قربانی وبا در شیوع سال ۱۸۳۱ انگلستان بسیار تأثیرگذار ظاهر شده بود. او نشان داد که بیماران وبا به طور خطرناک آب بدنشان را از دست میدهند و حجامت، که در آن روز درمان استاندار وبا محسوب میشد، بیشتر از این که مفید باشد، بیمار را به سوی مرگ میبرد. دو سال بعد، اوشاگنسی به استخدام کمپانی هند شرقی درآمد و راهی کلکته شد.
هزاران سال است که شاهدانه، از مصر باستان گرفته تا چین و هند، به عنوان دارو استعمال میشود. در اروپا نیز به طور گسترده مصرف میشد ولی از ۱۴۸۴ به این طرف، با تقبیح آن از سوی پاپ هشتم، مصرفش کاهش یافت. در قرن نوزدهم، تقریباً کسی در غرب با شاهدانه آشنا نبود.
اوشاگنسی برای شروع، با گیاه آغاز کرد. به عنوان مادهی مخدر، گیاه شاهدانه برای ایجاد حالت نشئگی، حاضر و آماده بود. برگهای خشک آن را که با نام بنگ میشناسیم، دود میکردند، به نوشیدنیها اضافه مینمودند، و یا برای درست کردن چیزی به اسم معجون، با شیر و شکر میجوشاندند. جوانههای گل آن را با تنباکو مخلوط و استنشاق میکردند. اوشاگنسی همچنین کتابهای قدیمی را خواند و دربارهی استفادههای آن در پزشکی سنتی با پزشکان و دانشگاهیان مشاوره کرد. ولی اگر میخواست آزمایشهای انسانی را شروع کند، اولاً باید ثابت میکرد که بیخطر است، و ثانیاً باید دوز مناسب را پیدا میکرد. بنابراین کار را با سگهای ولگر شروع کرد، و به گربه، بز، ماهی، کرکس و حتی لکلک هم رحم نکرد. بعضی از این حیوانات نشئه شدند، ولی برخی ککشان هم نگزید. اما مهم این بود که هیچ کدام نمردند و حتی آنهایی که دوز بالایی دریافت کرده بودند، بدون آسیب واضحی ریکاوری شدند.
سه مورد اول آزمایش انسانی او، بیماران روماتیسمی بودند که بعد از ششم نوامبر دوزهای خود را دریافت کردند. روی دو تا هیچ اثر واضحی نداشت،
ولی سومی وراج شده بود، با صدای بلند آواز میخواند، غذای بیشتری میخواست و ادعا میکرد که هیچ وقت در زندگیاش به این سالمی نبوده است.
پس از دو ساعت سر و صدا، مثل دوتای دیگری خوابید. همه سالم به نظر میرسیدند که پیغام رسید.
وقتی اوشاگنسی رسید، بیمارش را تقریباً بیحس پیدا کرد. این جا بود که قضیه کمی بغرنج شد. او بازوی مرد را بلند و بعد ول کرد. بازوی او در هوا ماند! اوشاگنسی دست دیگر او را هم بلند کرد. این دهنکجی به گرانش بود. دارو، عارضهی عصبی بسیار نادری به نام کاتالپسی یا خشکی عضلانی را القا کرده بود.
سروصدای بالا سر مرد خشک شده، بیمار دیگر را از خواب بیدار کرد. او بدون وقفه شروع کرد به خندیدن. سومی هنوز هم خواب بود؛ پرس و جوی بیشتر معلوم کرد که این یکی معتاد حرفهای بوده که این گونه شده است. روز بعد، هیچ کدام نه تنها صدمهای از این مادهی مخدر ندیدند، بلکه روماتیسمشان نیز کمی بهبود یافته بود. سه روز بعد، در حالی که نسبتاً شفا پیدا کرده بودند، همگی مرخص شدند.
اوشاگنسی که از نتیجهی کارش راضی بود، این کارآزمایی را به بیماریهایی همچون وبا، کزاز و هاری نیز گسترش داد. او میدانست که نجات بیماری که هاری گرفته، غیرممکن است، ولی حداقل با چند دوز پشت سر هم از این دارو، شاهد وحشتهای مخرب این بیماری نبودیم. در مورد وبا، کانابیس بیماری و اسهال آن را متوقف کرد.
با این حال، دراماتیکترین نتایج در مورد بیماری کزاز بود. کزاز با اسپاسمهای قوی عضلانی که حتی میتواند استخوان را بشکند و باعث حملهی قلبی شود، مشخص میشود. کانابیس عضلات را شل کرد و جلوی اسپاسم را گرفت. مثل معجزه میماند، همهی بیماران بهبود یافتند.
اوشاگنسی دربارهی نتایج نوشت “واضح است که تجویز دوزهای سنگین رزین شاهدانه، میتواند جلوی پیشرفت این بیماری سهمگین را بگیرد”.
کانابیس در سال ۱۸۴۲، به طور ناگهانی وارد دنیای پزشکی غرب شد که پس از انتشار نتایج آزمایشهای اوشاگنسی در ژورنال پزشکی سلطنتی (نام قبلی ژورنال پزشکی بریتانیا) بود. او در آن زمان، با انبارهای پر از شاهدانه در لندن بود. مقالهی او هیجان زیادی به جامعهی پزشکی بریتانیا تزریق کرد. هنگام تدریس و در نشستها، پزشکان بسیار مشتاق بودند تا دربارهی این داروی بالقوه از سؤال بپرسند. برنامهی همیشگی اوشاگنسی، عمیقتر شدن دربارهی تمام پتانسیل گیاه بود؛ به همین دلیل کمپانی را راضی کرد و سال ۱۸۴۴ دوباره به هند بازگشت.
تقریباً بلافاصله، پزشکان، از جمله جان راسل رینولدز، پزشک شخصی ملکه ویکتوریا، آزمایشها را شروع کرده و کارایی آن را در بیماریهایی مثل میگرن و صرع نشان دادند. شاهدانه درد عصب و عضله را تسکین میداد و در درمان اسپاسم و تشنج مؤثر بود.
در ۱۸۵۰، کانابیس در بریتانیا، اروپا و آمریکا داروی گیاهی شناخته میشد. رینولدز در The Lancet نوشت که کانابیس “یکی از باارزشترین داروهایی است که ما در اختیار داریم”. کانابیس همچنین یکی از مواد تشکیلدهندهی داروهای دارای حق انحصاری مثل تونیکها و چسب زخم بود.
نیم قرن ماریجوانا محبوب پزشکان بود. کنار گذاشته شدن آن، بیش از این که به خاطر مسائل اخلاقی باشد، تکنیکی بود. کانابیس در آب حل نمیشود؛ به همین دلیل با سرنگهای زیرپوستی جدید نمیشد آن را تزریق کرد. کنترل کیفیت هم مسألهای بود: ترکیبات فعال باید جدا میشدند و عصارههای گیاه شدیداً گوناگون بودند. آینده ازآن داروهای سنتتیک بود. کانابیس پزشکی خود را تا قرن بیستم حفظ کرد ولی با کمپینهای ضد مواد مخدر و قانونهای سفت و سخت، کمکم از میدان به در شد.
با این حال، تحقیقات اوشاگنسی هیچ وقت پایان نیافت. شناسایی ترکیب فعال کلیدی، تتراهیدروکانابینول، در سال ۱۹۶۴ تحقیقات را ادامه داد تا این که در دههی ۱۹۹۰ محققان متوجه شدند بدن انسان، کانابینوئیدهای خودش را میسازد. اکنون دانشمندان به دنبال ساخت داروهای شبه کانابیس هستند. اگر اوشاگنسی بود، این کار را تأیید میکرد.
خيلي ممنون. جالب بود.