انتشار این مقاله


داستان‌های ناگفته: خودآگاهی ما چقدر شکننده است!

این مشکل باقیست تا ما راه جدیدی برای روش علمی پیدا کنیم. شاید این نگاه دوگانه به جهان برای همیشه با ما خواهد بود.

پایان یک روز طولانی پر از بحث بود، و یک دسته از مردم گوش تا گوش ایستاده بودند تا صحبت‌های سخنران پایانی را بشنوند. به نظر می‌آمد همه از و. اس. راماچاندران سؤال داشتند. راماچاندران نهایت شهرتی را که می‌شود در علوم عصبی کسب کرد، اندوخته. بیشتر افراد می‌خواستند بیشتر درباره‎‌ی عارضه‌های مغزی نادری که او درباره‌ی آن‌ها سخن می‌گفت، بدانند، ولی زنی بود که نیتی شخصی‌تر داشت. این زن با گوش دادن به حرف‌های او، به خودش شک کرد که شاید مغزی بسیار غیر عادی داشته باشد.

راماچاندران بخشی از مطالعات خود را وقف افرادی با مغزهای عجیب می‌کرد و تلاش داشت بفهمد انسان بودن از نظر آن‌ها یعنی چه. شاید معروف‌ترین کار او سندرم اندام فانتوم باشد. در این سندرم افراد حس می‌کنند که در اندام‌های از دست رفته‌شان هنوز حس وجود دارد. با این حال، او حس‌آمیزی، اوتیستیک ساوان و عوارض عجیبی مثل سندرم کوتارد یا خودمرده‌پنداری را نیز مورد مطالعه قرار داده است.

امروزه او درباره‌ی حس‌آمیزی تقویمی صحبت می‌کند. این یکی از نمونه‌هایی است که او چگونگی تعامل مغز و بدن را برای شکل دادن به ذهن مشاهده کرده است. وقتی بیشتر افراد درباره‌ی چیزی که در نوامبر برنامه دارند، فکر می‌کنند، مفهوم مبهمی از این ماه‌ها در نظر می‌گیرند. ولی کسانی که حس‌آمیزی تقویمی دارند می‌توانند واقعاً یک تقویم در پیش روی خود ببینند که اغلب شکل عجیبی دارد؛ برای مثال، به شکل حلقه‌ای رقص‌کنان که در مرکز سینه با آن‌ها تماس پیدا می‌کند.

او گمان دارد که این راه نشان می‌دهد چگونه مغزهای ما با مفهوم غیر دیداری ماه‌ها کنار می‌آیند.

مغز در طول تکامل وقت کافی برای به نمایش درآوردن زمان نداشته؛ چون خیلی انتزاعی است. کاری که تکامل در اکثر موارد انجام می‌دهد، استفاده از سخت‌افزار قبلی و اضافه کردن کابرد جدید به آن می‌باشد. ما به ابزارهایی برای مفهوم‌سازی چیزهایی که دور و برمان هستند، تکامل داده‌ایم. بنابراین شما یک نقشه‌ی فضایی می‌سازید، نقشه‌ی زمانی در فضا، و یک تقویم از آن درمی‌آورید. در حس‌آمیزی، به نظر می‌آید این تقویم در فضا مرئی باشد.

وقتی طرفداران راما (اسمی که همه او را با آن می‌شناسند) سؤال می‌پرسند، با انگیزه و شوخ‌طبعی برخورد می‌کند. ولی وقتی دوریان به او گفت که فکر می‌کند حس‌آمیزی تقویمی داشته باشد، رفتار او عوض شد. راما خم شد و سؤالاتی درباره‌ی تجربه‌ی او پرسید. این زن چگونه دنیا را می‌دید؟ آیا می‌توانست تصویری به او بدهد؟ کاغذی به او داد و همه خودکار برایش تعارف می‌کردند. همه مشتاق، تا ببینند این زن می‌خواهد چه چیزی بکشد. ما واقعاً می‌خواهیم نظری اجمالی به کارکردهای درونی ذهن او داشته باشیم. او یک حلقه کشید با ماه‌هایی که در رفت و آمد بودند. سپس گفت که حس می‌کند در میان آن معلق مانده است.


بیشتر بخوانید:


دیدن چنین افرادی در ملاقات‌های مردمی چیز غیرمعمولی نبود. گا‌هاً هم باعث می‌شوند سخت‌ترین سؤالات درباره‌ی مفهوم انسان بودن جواب داده شود: ذات خودآگاهی (consciousness).

علت دشواری مطالعه‌ی موضوع این است که به طور ارثی ذهنی می‌باشد.

یک شخص منحصر به فرد در دنیای فیزیکی وجود ندارد. او یک روح است. ما به این می‌گوئیم مسئله نقطه تفوق. ولی این باعث نمی‌شود مطالعه‌ی خودآگاهی ناممکن گردد. شما فقط باید راهی پیدا کنید که بفهمید حرف‌های یک نفر درباره‌ی تجربیاتش واقعی است؛ البته من در این مورد متخصص هستم. حس فردیت را به دست آورید و سپس ببینید می‌توانید از لحاظ تجربی چه چیزی بگوئید.

مطالعه‌ی موردی همچنین می‌تواند به آشکار شدن مرز مغشوش بین خود و دنیای بیرون نیز کمک کند. یکی از غیر عادی‌ترین کیس‌های راماچاندران مردی به نام دیوید بود که سندرم کاپگراس داشت. در این سندرم فرد فکر می‌کند کسی که دوستش دارد با یک فرد غریبه عوض شده است. با این تفاوت که کسی که عوض شده بود، خودش بود!

او به انعکاس خود نگاه می‌کرد و می‌گفت، مامان، این دیوید واقعی است. اگر او برگردد، مرا دور می‌اندازی؟

وقتی بررسی‌ها شروع شد، دیوید گفت که تنها راه منطقی می‌تواند این باشد که او یک برادر دوقلوی گمشده داشته که هنگام تولد از او جدا شده است. این راه‌حل مبتکرانه برای دوراهی او بود و پیامی به ما می‌دهد. سؤالاتی درباره‌ی “خود”.

حس ما از خودمان همچنین توسط اطرافیان تحت تأثیر قرار می‌گیرد. برای مثال، وقتی افرادی با حس‌آمیزی تماس-آینه کسی دیگر را می‌بینند که مورد تماس گرفته است، حس می‌کنند که آن‌ها هم لمس شده‌اند. یکی از دانشجویان راماچاندران این حس را داشت:

وقتی کس دیگری لمس می‌شد، او فکر می‌کرد که زیر بغل یا شکم او را هم لمس کرده‌اند و شروع می‌نمود به خندیدن. او ابتدا حرکت ریتمیک را احساس می‌کرد و سپس خوشحال می‌شد.

افرادی که چنین تفاوت‌های آشکاری در درک و تفسیر دارند شاید نادر باشند، ولی امکان دارد حس همه‌ی ما از خودمان تحریف گردد. یک تجربه‌ی ساده می‌تواند نشان دهد چگونه. در یک آینه دو انعکاسه (دو آینه روبه‌روی هم) به خودتان نگاه کنید. بازوی خود را بلند کنید. بازتاب اولی، یک تصویر معمولی در آینه است، ولی دومی معکوس شده که ما عادت به دیدنش نداریم. وقتی دست راستتان را بلند می‌کنید، باز هم دست راستتان بلند می‌شود. انگار یک نفر می‌خواهد ادای شما را دربیاورد. به نگاه کردن ادامه بدهید و یک اتفاق عجیب ممکن است رخ دهد. شاید احساس کنید که در بیرون هستید.

آینه‌ها می‌توانند به آشکار ساختن ذات خودآگاهی ما کمک کنند. Robert Benson
آینه‌ها می‌توانند به آشکار ساختن ذات خودآگاهی ما کمک کنند. Robert Benson

بیشتر از این، اگر به حرکت دستتان در آینه دوم نگاه کنید، شاید متوجه یک تأخیر کوتاه شوید. گویی دست شما در یک مایع غلیظ است. علت دقیق این اتفاق چیزی است که راماچاندران و تیمش روی آن کار می‌کنند. اما ما می‌دانیم که نورون‌ها در مغز شما به دستتان می‌گویند تا چند هزارم ثانیه قبل از این که آگاهانه تصمیم به حرکت داشته باشید، فعال شوند. برای اجتناب از این که احساس عروسک بودن به شما دست دهد، مغز شما همه چیز را آرام‌تر می‌کند تا همه چیز همزمان به نظر برسد. راماچاندران فکر می‌کند وقتی شما کسی را که ادایتان را درمی‌آورد می‌بینید، مغزتان مثل خودتان فکر نمی‌کند؛ به همین دلیل تصحیح انجام نمی‌شود. ذاتاً، شما در حال مشاهده‌ی دستگاه عریان ناخودآگاه مغز می‌باشید.

این دیدگاه‌ها تصویری از خودآگاهی ما ساخته که بسیار سست و بی‌دوارم است. راماچاندران با این نگاه موافق است و می‌گوید “این خیلی سست و بی‌دوام است”. او همچنین نتیجه می‌گیرد که آشکارسازی خودآگاهی با روش او محدودیت دارد.

شما می‌توانید مدار را معلوم کنید و فقط همین، ولی هنوز حس این که این “من” کیست یا تجربیات چیست باقی می‌ماند؛ حال می‌خواهد ارگاسم باشد، یا رنگ قرمز یا مزه ادویه کاری. این مشکل باقیست تا ما راه جدیدی برای روش علمی پیدا کنیم. شاید این نگاه دوگانه به جهان برای همیشه با ما خواهد بود. دیدگاه درونی و دیدگاه بیرونی.

علی تقی‌زاده


نمایش دیدگاه ها (0)
دیدگاهتان را بنویسید