انتشار این مقاله


دیدن جهان از طریق موسیقی

گوش دادن به موسیقی می‌تواند به تصور بصری ما از جهان شکل، دهد. والاس استیونز در اکتشاف شعری خود از ادراک انسان، ” the idea of Order at Key West”، دو نفر را به تصویر می‌کشد که در حال گوش دادن به آواز خوانی یک زن در ساحل هستند. مسخ شده توسط آهنگ، راوی به […]

گوش دادن به موسیقی می‌تواند به تصور بصری ما از جهان شکل، دهد.

والاس استیونز در اکتشاف شعری خود از ادراک انسان، ” the idea of Order at Key West”، دو نفر را به تصویر می‌کشد که در حال گوش دادن به آواز خوانی یک زن در ساحل هستند. مسخ شده توسط آهنگ، راوی به وسیله این آهنگ، توانایی ظاهری خواننده برای تحمیل نظم به جهان اطرافش را نشان می‌دهد. هنگامی که آواز به پایان می‌رسد و زمانی که دو همراه به سمت شهر برمی‌گردند، او می‌گوید که جهان به نظرش متفاوت‌تر از چیزی است که قبل از گوش دادن به آهنگ بود:

Why, when the singing ended and we turned
Toward the town, tell why the glassy lights,
The lights in the fishing boats at anchor there,
As night descended, tilting in the air,
Mastered the night and portioned out the sea,
Fixing emblazoned zones and fiery poles,
Arranging, deepening, enchanting night.

شنیدن الگوهای شنوایی ملودی خواننده، روشی را که ذهن صحنه را پردازش می‌کند، تغییر داده است. مطالعه اخیر در اسپانیا از تصویرسازی استیونز که ادراک انسان را نشان می‌دهد، پشتیبانی می‌کند. نشان می‌دهد که گوش دادن به الگوهای صدای ریتمیک (به عنوان مثال ملودی‌ها) می‌تواند در واقع بر نحوه پردازش اطلاعات بصری اثر بگذارد.

اکثر فرهنگ‌های جهان از اصطلاحات واضحی برای توصیف پدیده کاملا شنوایی، اوج موسیقی استفاده می‌کنند و به تنهایی به “اوج” یا “فرود” نسبت به سایر آهنگ‌های موسیقی اشاره می‌کنند. کارلوس رومرو-ریواس و همکاران به دنبال کشف این هستند که آیا این کنوانسیون متقابل که به شدت استعاری است مضر است یا شاید یک مبنای ادبی برای توصیف تصویری وجود داشته باشد. به طور خاص، آن‌ها بررسی کردند که آیا گوش دادن منفعلانه ملودی‌ها توجه منفعل را نسبت به موقعیت‌های فضایی اوج و فرود جبران می‌کند. “

در این پژوهش، به ۱۹ نفر از شرکت کنندگان بدون آموزش موسیقی مجموعه‌ای از ملودی‌های ۱۱ نتی قابل پیش بینی و غیر قابل پیش بینی ارائه دادند. به طور همزمان آن‌ها یک کار تصویری را انجام دادند که به آن‌ها گفته می‌شد رنگ دایره‌ای که بالا یا پایین نقطه‌ای که آن به آن‌ها دستور داده شده بود به آن خیره شوند، تعیین کنند. در واقع، این کار برای اندازه گیری تاثیر الگوهای موسیقی بر روی پیش بینی‌های مربوط به مکان یک محرک بصری بود.

حلقه‌ها بر روی صفحه نمایش در پایان نت ۱۱ ام به جای نت ۱۲ ام فرضی ظاهر شد. جریان‌های شنیداری یا پیش بینی شده بودند (تکرار الگوهای تکراری بالا و پایین که منطقا با یک نت بالا یا پایین ۱۲، در صورت پخش) یا الگوهای غیر قابل پیش بینی بودند. هنگامی که حلقه‌های رنگی بر روی صفحه به جای نت ۱۲ ظاهر شدند، آن‌ها در بالای یا پایین صلیب ثابت فضای دید قرار داشتند که شرکت کنندگان به آن خیره شده بودند. برای الگوهای شنیداری پیش بینی شده، قرار دادن نقاط یا همپوشانی (“اوج” یا “فرود”، براساس سطح پیش بینی شده در نت ۱۲) یا عدم انطباق (قرار دادن در برابر حد انتظار). البته برای الگوهای پیش بینی نشده، توجه به همبستگی بی اهمیت بود.

از آنجایی که شرکت کنندگان به منظور تعیین تنها رنگ محرک‌های بصری، بدون اشاره به موقعیت مکانی، به طور آگاهانه از رابطه معناداری بین جریان نت۱۱ و قرار دادن محرک‌های بصری که بلافاصله پس از آن‌ها صرف نظر از بی توجهی ظاهری ملودی‌ها به وظیفه اختصاصی خود، با این حال، زمان واکنش شرکت کنندگان نسبت به محرک‌های بصری (نسبت به غیرمنتظره و پیش بینی نشده)، در آزمایش‌های نهایی آزمایش به طور قابل توجهی سریع تر از آنچه که در آزمایشات پیشین بود، انجام می‌گرفت. به عبارت دیگر، شنیدن ملودی‌های نت۱۱ که از نت ۱۲ یا فراز یا فرود قابل پیش بینی را ایجاد می‌کردند و سپس یک محرک تصویری را از بالا یا پایین خط آنها به چشم نگاه کرد (بسته به اینکه آیا نت پیش بینی شده اوج یا فرود بود) موقعیتی در فضای بصری که مطابق با محور یک محرک شنوایی بود.

پاسخ الکتروانسفالوگرافی شرکت کنندگان به محرک‌های بصری نتیجه گیری‌هایی را که از شواهد رفتاری حاصل شده است، پشتیبانی می‌کند. اندازه گیری‌های پتانسیل مربوط به رویداد پاسخ واضحی را نسبت به محرک‌های بصری نامتقارن نشان دادند که حتی بدون آگاهی از آن‌ها شرکت کنندگان انتظار داشتند که نقاط رنگی در موقعیت پیش بینی شده توسط ملودی ۱۱ تایی پیش بینی شوند.

این مطالعه نشان می‌دهد که، همانگونه که شعر استیونز نشان می‌دهد، گوش دادن به ملودی‌های پیش بینی شده به طور خود به خود توجه متفاوتی را مد نظر قرار می‌دهد و بر نحوه پردازش اطلاعات فضایی تمرکز می‌کند و اثر می‌گذارد. شنیدن ملودی می‌تواند در واقع بر نحوه نمایش محرک‌های بصری در محيط ما تأثير بگذارد و حتی ما را در درک الگوهایي که از قبل محيط زيست را درک نکرده‌اند، درک کنيم. این که آیا این تحریک‌ها اتفاق می افتد که چراغ های منعکس شده از قایق‌های ماهیگیری در اقیانوس، نقاط رنگی روی صفحه نمایش کامپیوتر و یا شاید حتی رنگدانه‌ها بر روی یک بوم یا نقاط بر روی ورق کاغذ گراف، آنچه که ما می‌شنویم تأثیر عمیقی روی آنچه ما می‌بینیم وقتی به آن‌ها نگاه می‌کنیم، دارد.

زهرا اکبرزاده


نمایش دیدگاه ها (0)
دیدگاهتان را بنویسید