انتشار این مقاله


اثر کاپا چیست؟ با چند نمونه معروف از توهم زمانی آشنا شوید

آیا کندی زمان حقیقت دارد؟

توهم زمانی جزو مفاهیمی است که نیازی به تعریف ندارد. همه‌ی ما آن را به خوبی می‌شناسیم و بارها تجربه‌اش کرده‌ایم. این پدیده هنگامی روی می‌دهد که شخص در درک گذر زمان دچار خطا شود. برای مثال ممکن است فردی احساس کند زمان سریع‌تر از حالت عادی در حال سپری شدن است. و یا شخص دیگری بگوید که: «زمان برای من در سر کلاس به کندی می‌گذرد».

گذر سریع زمان یکی از معمول‌ترین احساساتی است که می‌تواند به یک فرد دست بدهد. این نوع از توهم زمانی معمولاً هنگامی درک می‌شود که باید کاری را در زمان مقرر شده انجام بدهیم. در چنین مواقعی اغلب احساس می‌کنیم که زمان به سرعت در حال سپری شدن است تا ما را به ضرب‌العجل تعیین شده نزدیک کند.

حال فرض کنید پروژه‌ی تعیین شده را انجام داده‌اید، و باید آن را همین فردا در یک جلسه‌ی رسمی ارائه کنید. آن‌جاست که متوجه پدیده‌ای کاملاً متناقض می‌شوید. زمانی که تا همین دیروز مثل باد در حرکت بود، به یک‌باره از تک‌وتا می‌افتد. هر چقدر به ساعت‌تان نگاه می‌کنید، احساس می‌کنید عقربه‌ها به سختی جابه‌جا می‌شوند.

پیشنهاد نویسنده: درک گذر زمان توسط مغز

توهم زمانی تنها به حرکت کند و تند زمان محدود نیست. در پاره‌ای از موارد احساس توقف کامل زمان به افراد دست می‌دهد. گاهی اوقات حتا ممکن است زمان به صورت معکوس یا عقب‌گرد توصیف شود. اما همان‌طور که می‌دانیم، این تنها یک خطا در درک طبیعی ما از زمان است. در این مطلب قصد داریم با چند نمونه‌ی به خصوص از توهم زمانی آشنا شویم، که می‌تواند برای‌تان جذاب باشد.

اثر کاپا چیست؟

اثر کاپا یک نمونه‌ی واقعی از توهم زمانی است، چرا که به راحتی می‌توان آن را در آزمایشگاه مطالعه و اثبات کرد. این پدیده هنگامی روی می‌دهد که دوره‌ی زمانی ثابت بین چندین محرک متوالی، به اشتباه، بلندتر و یا کوتاه‌تر از حالت عادی توصیف شود. به بیان دیگر، چندین دوره‌ی زمانی با مدت یک‌سان به فرد عرضه می‌شود، اما او آن‌ها را یک‌سان درک نمی‌کند. اثر کاپا به دلیل جدایی فضایی بین چند محرک روی می‌دهد، که به واسطه‌ی زمان به یک‌دیگر ارتباط پیدا کرده‌اند.

برای درک بهتر اثر کاپا بیایید یک مثال معروف را با هم مرور کنیم.

فرض کنید در یک اتاق تاریک نشسته‌اید. سه منبع نور یکسان در مقابل شما قرار دارد. با این حال، فاصله‌ی بین این سه منبع یک‌سان نیست، به طوری که دو تا از چراغ‌ها به یک‌دیگر نزدیک‌ترند. حال کسی از بیرون این سه چراغ را به نوبت و پشت سر هم روشن می‌کند. او در فواصل زمانی منظم و یکسان این کار را انجام می‌دهد. اما شما که در داخل اتاق نشسته‌اید، احساس می‌کنید چراغ آخری (که از دوتای دیگر فاصله‌ی بیش‌تری داشته) با تأخیر روشن می‌شود. در حالی که فواصل زمانی بین روشن کردن چراغ‌ها کاملاً یکسان بوده است.

مثال بالا یک نمونه‌ی بسیار خوب از اثر کاپا به شمار می‌رود، که در آزمایشگاه ارزیابی شده است. از آن‌جایی که ما قرار نیست وارد اتاقی تاریک با سه چراغ شویم، بیایید به بررسی یک موقعیت ملموس‌تر بپردازیم. فرض کنید قرار است از شهر A به شهر B بروید، و پس از رسیدن به شهر B آن‌جا را به مقصد شهر C ترک کنید. فاصله‌ی شهر A از B تقریباً دو برابر مسافت بین B تا C است.

فرض کنید سفر شما از A به B دو ساعت به طول می‌انجامد. اما مسیر B به C آن‌قدر پرپیچ‌وخم است که شما مجبورید با نصف سرعت قبلی‌تان حرکت کنید. این مسئله باعث می‌شود سفر دوم‌تان از شهر B به C، مشابه با سفر قبلی، دو ساعت به درازا بکشد.

می‌دانیم که فاصله‌ی بین دو شهر A و B بیش‌تر است. اما هر دو سفر به یک اندازه از شما زمان گرفته‌اند. در این حالت، علی‌رغم نزدیک‌تر بودن شهرهای B و C به یک‌دیگر، احساس می‌کنید که این سفر طولانی‌تر از سفر قبلی‌تان بین A و B بوده است. این یکی را احتمالاً در زندگی واقعی تجربه کرده‌اید. این سه شهر درست مشابه همان سه چراغ در مثال قبلی‌اند که فاصله‌ی زمانی یک‌سان، ولی فاصله‌ی فضایی متفاوت دارند.

اثر کاپا چه علتی دارد؟

نظریه‌های گوناگونی برای توجیه اثر کاپا پیشنهاد شده است، که تقریباً همگی به انتظار قبلی مغز از سرعت عرضه‌ی محرک‌ها اشاره دارد. به نظر می‌رسد مغز ما به گونه‌ای برنامه‌ریزی شده که فواصل زمانی یک‌سان برای فاصله‌های فضایی مشابه در نظر بگیرد. به عبارت دیگر، مغز انتظار مشاهده‌ی فاصله‌ی زمانی یکسان بین چندین نقطه‌ی دور و نزدیک را ندارد. یعنی هرچقدر فاصله بیش‌تر شود، الزماً زمان بیش‌تری برای طی کردن آن نیاز خواهد بود؛ در حالی که همواره این چنین نیست.

«اثر تاو» نوعی توهم فضایی است، که به اثر کاپا (توهم زمانی) ارتباط پیدا می‌کند. اثر تاو هنگامی درک می‎شود که بین محرک‌های متوالی، فاصله‌ی فضایی یکسان، ولی فاصله‌ی زمانی متفاوت وجود داشته باشد. در این حالت، سه چراغ مطرح شده در مثال قبلی فاصله‌ی یکسان دارند، اما با اختلاف زمانی متفاوت روشن می‌‎شوند. علی‌رغم تفاوت بین زمان روشن شدن چراغ‌ها، فرد احساس می‌کند که فاصله‌ی زمانی یک‌سانی بین تابش نور از هر سه منبع وجود دارد؛ چرا که فاصله‌ی بین هر سه منبع نور مساوی است. مغز انتظار دارد فواصل مکانی مساوی، با فواصل زمانی یک‌سان از یک‌دیگر جدا شوند.

کرونوستاز یا توقف زمانی چیست؟

کرونوستاز شکل بسیار رایجی از توهم زمانی است، که بیش‌تر به «توهم ساعت از کار افتاده» شهرت دارد. این حالت هنگامی تجربه می‌شود که فرد به اشتباه زمان بین دو محرک را بیش‌تر از مقدار واقعی آن تخمین بزند.

بهترین مثال آن، هنگامی است که دو بار متوالی به ساعت نگاه می‌کنیم، و در فاصله‌ی زمانی بین آن نیز حواس‌مان به چیز دیگری معطوف است. برای مثال، فرض کنید سر آخرین کلاس درس چهارشنبه نشسته‌اید. نگاهی به ساعت می‌اندازید، و پس از آن به تخته و یا کتاب‌تان نگاه می‌کنید. سپس نگاه‌تان را دوباره به ساعت برمی‌گردانید و می‌بینید که عقربه‌ی دقیقه‌شمار اصلاً از جای خود تکان نخورده است! در حالی که انتظار داشتید چند دقیقه‌ای بین آن دو برخورد زمان صرف شده باشد.

اگر بخواهم خودمانی‌تر بگوییم، کرونوستاز نوعی از توهم زمانی است که در آن زمان بین دفعاتی که فرد به ساعت نگاه می‌اندازد، کِش پیدا می‌کند. این توهم روی ساعت‌هایی بهتر درک می‌شود که عقربه‌ی ثانیه‌شمار نداشته باشند.

کرونوستاز چه علتی دارد؟

منطقی‌ترین علت مطرح شده برای این پدیده، قطع ارتباط بین حس بینایی و درک زمان است. کرونوستاز اغلب به دنبال حرکات سریع چشمی یا «حرکات ساکادی» بروز پیدا می‌کند. این نوع از حرکات چشم باعث توقف لحظه‌ای در مسیر حرکت اطلاعات ورودی به مغز می‌شود. البته، علت اصلی بروز این نوع از توهم زمانی هم‌چنان به طور دقیق شناخته نشده است.

شاید با کمی ارفاق بتوان گفت که کرونوستاز شکل اغراق‌آمیزی از «اثر آدبال» است. نتایج آزمون‌های روان‌شناسی حاکی از این بوده که برخلاف پاسخ‌دهی بسیار سریع مغز به محرک‌های متوالی، این اندام به زمان نسبتاً بیش‌تری برای پاسخ دادن به محرک‌های دیداری یا شنیداری جدید دارد. یعنی مغز نگاه‌های متوالی به ساعت را سریعاً درک کرده و به آن پاسخ می‌دهد، اما اگر لابه‌لای این نگاه‌های پی‌درپی در معرض اطلاعات جدید قرار بگیریم (به جای دیگری نگاه کنیم، یا به صحبت‌های معلم گوش دهیم)، زمان بیش‌تری برای تفسیر این اطلاعات جدید صرف خواهد شد.

مقاله‌ی مرتبط: آیا سفر در زمان امکان‌پذیر است؟

تنبلی مغز در پاسخ به محرک‌های جدید به درک کندتر زمان، و یا همان «کش پیدا کردن زمان» می‌انجامد. شاید علت کند بودن عملکرد مغز، تلاش این اندام جهت سازگاری با سطوح افزایش‌یافته از فعالیت خود باشد.

اثر آدبال چیست؟

آدبال یا «Oddball» به معنی «عجیب‌وغریب» است. اثر آدبال نوعی توهم زمانی است که به دنبال تشخیص هرگونه رویدادِ خلاف عادت، تجربه می‌شود. در چنین وضعیتی، مغز سعی می‌کند بخش بیش‌تری از توجه و زمان خود را صرف پردازش این رویداد نامعمول کرده، و تا جایی که می‌تواند اطلاعات مرتبط با آن را از محیط دریافت کند. این مسئله باعث احساس کندی در گذر زمان می‌شود.

پدیده‌ی فوق معمولاً هنگامی تجربه می‌شود که مغز نوعی محرک حسی تنش‌زا از محیط دریافت کند؛ به طوری که این محرک، مخاطره‌آمیز تفسیر شود. برای مثال، فعالیت‌هایی مانند چتربازی و پرش بانجی با کندی محسوسی در درک زمان همراه‌اند. مهم‌تر از آن، هنگامی است که فرد به ناگاه احساس کند یک تهدید بالقوه در محیط حضور دارد؛ مثلاً یک حیوان درنده در حال نزدیک شدن است. در این وضعیت، گذر زمان به کندی احساس می‌شود.

اثر آدبال ارتباط تنگاتنگی با حس ترس دارد. برای بروز این پدیده نیازی به تجربه‌ی ترس واقعی نیست. تماشای فیلم ترسناک به طور مصنوعی (ساختگی) حس ترس را در مخاطب برمی‌انگیزد. اگر به تماشای دو فیلم اکشن و ترسناک ۹۰ دقیقه‌ای بپردازید، معمولاً احساس خواهید کرد که فیلم ترسناک طولانی‌تر بوده است. احتمالاً تغییر در میزان رهاسازی نوراپی‌نفرین یا آدرنالین از پایانه‌های سیناپسی باعث می‌شود احساس کندی زمان به فرد دست بدهد.

توهم زمانی از نوع تکاملی

اثر آدبال بیش‌تر از آن که عجیب‌وغریب باشد، برای حفظ بقای ما مفید است. این پدیده علی‌رغم نام خنده‌داری که دارد، با کش دادن به زمان باعث می‌شود ما از نظر روانی، زمان بیش‌تری جهت تصمیم‌گیری برای مرگ و زندگی داشته باشیم. موقعیت‌های «ستیز و گریز» نهایتاً دو راه را پیش پای فرد می‌گذارند؛ مبارزه یا فرار. در چنین وضعیتی اگر زمان بیش‌تری در اختیار داشته باشیم، شاید بتوانیم تصمیم عاقلانه‌تری بگیریم. باید تأکید کنیم که زمان قراردادی یا زمان ساعتی، تحت هر شرایطی با سرعت ثابت خود حرکت می‌کند. این ساعت درونی بدن است که گاهی اوقات کندتر جابه‌جا می‌شود.

هنگامی که دو خودرو به یک‌دیگر برخورد می‌کنند؛ از دیدگاه ناظری که در کنار خیابان ایستاده، زمان با سرعت طبیعی سیر می‌کند. (به جز در مواردی که این تصادف ممکن است جان ناظر را نیز به خطر بیندازد) اما برای سرنشینان خودرو ماجرا کمی متفاوت است. آن‌ها گذر زمان را کندتر از فرد ناظر احساس می‌کنند. به طریق مشابه، احساس کندی زمان در چنین حوادثی باعث می‌شود افرادی که در معرض خطر قرار دارند، بتوانند راحت‌تر فکر کرده و تصمیم بگیرند.

شاید زمان واقعاً یک مفهوم کش‌سان است، و نمی‌توان آن را به پشت شیشه‌ی ساعت محدود کرد. نتایج مطالعات «دیوید ایگلمن» بر آن‌چه که تا کنون اشاره کردیم صحه می‌گذارد. مطابق با یافته‌های وی، مغز در موقعیت‌های ستیز و گریز قادر است اطلاعات را با سرعت بسیار بیش‌تری پردازش کند. این مسئله موجب می‌شود گذر زمان به کندی حس گردد.

زمان؛ کش‌سان یا ثابت؟

هنوز هم که هنوز است، به طور قطع نمی‌دانیم که آیا زمان واقعاً می‌تواند به آرامی حرکت کند، یا این ما هستیم که در ذهن‌مان دچار توهم زمانی شده‌ایم. بهتر است فعلاً ادعای اول را کنار بگذاریم، چون اثبات آن کار آسانی نیست. با این حال می‌توانیم با اطمینان بالا ادعا کنیم که زمان حداقل می‌تواند در داخل چارچوب مغز به کندی حرکت کند.

مقاله‌ی مرتبط: سلول‌های مغزی حس گذر زمان را به واسطه تجارب و حافظه خود بیان می‌کنند

در موقعیت‌های تهدیدکننده‌ی حیات، مغز همه‌ی نیروی خود را به کار می‌گیرد تا بتواند بیش‌ترین حجم از اطلاعات خارجی را ثبت کند. این اطلاعات از ارزش بسیار بالایی در رویارویی با موقعیت‌های مشابه در آینده برخوردار است. هر چقدر حجم اطلاعات دریافتی زیاد باشد، زمان بیش‌تری هم برای پردازش و ذخیره‌سازی آن لازم خواهد بود.

شاید هنگامی که احساس می‌کنیم زمان به کندی پیش می‌رود، این مغز ما است که به تحسین خود برخاسته! مغز می‌خواهد به ما بگوید که پردازش این حجم از اطلاعات به زمان زیادی نیاز دارد، اما «من این کار را در کسری از ثانیه انجام دادم، و تو الآن باید تعجب کنی که چرا زمان زیادی سپری نشده»!


منبع مورد استفاده برای نگارش این مطلب

میلاد شیرولیلو


نمایش دیدگاه ها (0)
دیدگاهتان را بنویسید