Barbara Kingsolver، رمان نویس، به هنگام بحث در مورد علوم شناختی به این جمله اشاره میکند که:
حافظه مفهوم پیچیدهای ست؛ نزدیک به واقعیت اما نه دقیقا خود آن.
شاید تصور کنید خاطراتتان به مانند حک شدن بر روی سنگ ماندگار و غیر قابل تغییر است، اما نتایج تحقیقات انجام شده مغایر با این تفکر است. میتوان خاطرات را به راحتی به کمک چند ترفند ساده دستکاری کرد.
با کمی تخیل به آن خواهید رسید
سالهای ۱۹۹۰ اوقات پر تنشی برای علم روانشناسی محسوب میشود. در این دوران بسیاری از روانشناسان به بیان این نظریه پرداختند که مواجهه با حوادث ناگوار موجب شکلگیری خاطرات سرکوب شده یا repressed memory میشود؛ که تنها میتوان به کمک برخی روشهای درمانی آنها را به خاطر آورد. اما زمانی که بیماران شروع به یادآوری پرخاشها و همچنین افراد دخیل در این رخ داد نمودند با کمال تعجب دریافتند که اکثرا نام والدین و یا کسانی که به آنها عشق میورزند را بر زبان میآورند هچنین به نظر آنان اکثر این اتفاقات ممکن نیست برای آنان رخ داده باشند؛ پس شروع به شکایت از کافی نبودن مهارت روانشناس خود نمودند. در این هنگام محققان روانشناسی مانند Elizabeth Loftus، استاد دانشگاه استنفورد، شروع به بیان نظرات مخالف با این نظریه نمودند و همچنین بیان کردند که هیچ توجیه علمی در این ارتباط در دسترس نیست و در واقع روانشناسان به کمک این روش در حال شکلدهی خاطراتی ساختگی در ذهن بیماران خود هستند.
دکتر Loftus خود به راهبری تحقیقات انجام شده در مورد نحوه شکلدهی خاطرات غلط پرداخت. او به همراه تیم تحقیقاتیاش شروع به تهیه برگههایی کردند که حاوی دو داستان از شرکتکنندگان در این تحقیق بود؛ یک از داستانها در واقع خاطره ی باز گو شده از جانب یکی از بستگان آنها و داستان دیگر خاطرهای غلط از گم شدن فرد در سن ۵ سالگی در یک فروشگاه را توصیف میکرد. در ابتدا از آنها خواسته شد میزان یادآوری هر یک از دو اتفاق ذکر شده را، حتی اگر اصلا نتوانستند آن را به یاد بیاورند، یادداشت کنند.
سپس آنان را به دو گروه follow-up (پیگیری) تقسیم کرده و از آنان خواسته شد تا شروع به بازگویی همان اتفاق بکنند. قریب به یک سوم شرکتکنندگان اذعان داشتند که بعد از خواندن برگهها شروع به یادآوری خاطرهای ساختگی و غیرواقعی کردهاند و یک چهارم شرکتکنندگان در مصاحبههای بعدی نیز به یادآوری همین خاطرات اشتباه ادامه دادند.
محققان دیگر نیز به نتایج مشابهی در این زمینه دست یافتهاند: محققان دانشگاه Western Washington ۲۰% دانشجویان را مجبور به یادآوری جشن تولدی کردند که هرگز وجود نداشت و ۱۸% را نیز به یادآوری پاشیدن نقل بر روی خانواده عروس در یک جشن عروسی وا داشتند؛ منتهی همهی این اتفاقات در دومین مصاحبه بعد از عدم یادآوری خاطره ساختگی در اولین مصاحبه روی داده است. شاید مطالعه آنچه به هنگام وا داشتن افراد برای یادآوری خاطراتی که هرگز وجود نداشتهاند اتفاق میافتد، در این زمینه راهگشاتر باشد. در مطالعهای دیگر از افراد خواسته شد تا خاطرهای از دوران کودکی خود به یادآورند که هرگز رخ نداده بود؛ اما جالب است بدانید زمانی که دو هفته بعد از همین افراد در این ارتباط سوال شد، آنان باور داشتند که در واقعیت نیز چنین تجربه رخ داد چنین اتفاقی را داشتهاند.
مفاهیم در واقعیت
طبق نظر دکتر Loftus:
با وجود سه فاکتور میتوان به راحتی به ساخت و پرداخت یک خاطره ساختگی در ذهن افراد پرداخت؛ فشار و اجبار برای یادآوری خاطره، تشویق برای یادآوری آنچه ممکن بود اتفاق بیافتد، مقاومت و مقابله در برابر پرسیدن حقیقت اتفاق.
تمام این سه فاکتور به هنگام مواجهه با یک وضعیت پرمخاطره مانند بازجویی از تبهکاران و روان درمانی بسیار کارآمد خواهد بود. در این صورت داشتن خاطرات ساختگی میتواند ذهن ما را در برابر آنچه باید نسبت به آن آگاه باشد منحرف میکند. این یکی از دلایلی ست که میتوان برای مخاطرهآمیز بودن انتشار اخبار غلط در نشریهها بر شمرد؛ زیرا در این صورت ذهن شما شروع به پردازش خاطرهای میکند که بعدها پاک کردن آن کار دشواریست. حال چگونه از ذهن ارزشمند خود در برابر این رویدادها محافظت میکنید؟ در مورد همه چیز ذهنی پرسشگر داشته باشید و به یاد داشته باشید که ذهن شما بسیار آسانتر از آنچه فکر میکنید میتواند تحریف شود.