انتشار این مقاله


اسوتریکا (۱): معمایی از یک معماواره

اگر شما هم به معماهای عجیب و مسائل غریب علاقمند هستید، وارد شوید.

Ink (مرکب) از ریشۀ لاتین incaustum مشتق شده، و در لغت به معنی “سوزانیده شدن” می‌باشد. در قرون وسطا تصور بر این بود که مرکب، پوستینه‌ای که رویش نگاریده می‌شود را می‌سوزاند؛ چرا که مرکب آهن مازو هنگام قرارگرفتن روی صفحه رنگی روشن داشت که کم‌کم به تیرگی می‌گرایید. این قضیه با این که حقیقت ندارد، حداقل از دیدگاه فیزیک، اما تشبیه بلیغی است: نسخه‌ای خطی از قرون وسطا، که به دست بشر نگاشته شده، اساساً اصیل است؛ حتا اگر گرته‌برداری محضی از چیز دیگر باشد. و فراتر از مرز نابودی نیز نمی‌توان چیزی را متعارف‌سازی نمود.


۱۴ و چند؟

قرن پانزدهم میلادی از جهاتی دارای اهمیت فراوان است و بزنگاه تاریخی مهمی نیز محسوب می‌شود. آتش رنسانس (که از قرن پیش افروخته شده بود) فلسفه، علم و هنر را عمیقا متأثر نمود، عصر اکتشافات آغاز گشت، انگلیسی مدرن از خاکسترهای جد وسطایی خود سر برآورد و کریستف کلمب نیز برای اولین بار (؟) از دنیای شناخته، ناشناخته‌ی آمریکایی را کشف نمود. عجب آن که یوهانس گوتنبرگ۱ هم تماما در این قرن مهم زیسته است.

ولی فارغ از تمام دانشمندان و هنرمندان و شاهان و شهیران و مخترعان و مکتشفانی که از قرن پانزدهم، قرن پانزدهم ساختند، در خطه‌ای خوش‌آب‌وهوا (شاید هم بد بوده) در شمال ایتالیا، بین سال‌های ۱۴۰۴ تا ۱۴۳۸ ذهن خلاقی می‌زیسته است که به جای اختراع ماشین چاپ و گشودن گرهی از مشکلات خلق، گرهی بسیار پیچ‌درپیچ – و صدالبته جذاب و کاریزماتیک – بر تمام این گره‌ها افزود. ما نمی‌دانیم او کیست. شاید طبیبی یهودی از ایتالیا بوده و یا فردی غیرعالم – ولی باهوش – که می‌خواسته ما را فریب دهد؛ ولی هر که بوده، خالق این دست‌نوشته‌ی مرموز حداقل برای یک قرن است که ذهن آدمی۲ را با معمایی بزرگ به چالش کشیده است!
ولی بگذارید باهم رو راست باشیم، شاید همین مجهول و مرموز بودن باشد که یک دست‌نوشتۀ ۶۰۰ ساله را این‌چنین جذاب و پرابهت ساخته است؛ که اگر محتوای آن برای ما شناخته‌شده بود احتمالاً برچسب “هنرمندانه و ارزشمند” می‌خورد و در “کتاب‌خانۀ کتب و نسخ خطی کمیاب بینکه۳” به حال خود رها می‌شد. چه سناریوی غم‌انگیزی! ولی ما خوش‌حال هستیم که در حال حاضر با سه برچسب “هنرمندانه”، “ارزشمند” و “مجهول” در کتاب‌خانۀ کتب و نسخ خطی کمیاب بینکه و در لای پر قو نگه‌داری می‌شود. در هر حال کتاب‌خانۀ کتب و نسخ خطی کمیاب بینکه‌اش در دو حالت یکی است. اصولاً دانشگاه ییل همواره زیاده‌خواه بوده است. آنجلا باست، ادروارد نورتون، سیگورنی ویور، جنیفر کانلی، جودی فاستر و مریل استریپ کبیر، به انضمام تعداد عدیده‌ای چهرۀ شاخص علمی و سیاسی – از جمله زوج کلینتون – همگی از فارغ‌التحصیلین این دانشگاه هستند. پس چه دلیلی وجود دارد که پاسخ معمای ما در کتاب‌خانۀ این دانشگاه نگه‌داری نشود؟


 Arcostics؟!

در زمان‌های نسبتاً دور که تلفن‌های همراه و سایر ابزارهای الکترونیکی قابل حمل این‌چنین محبوب و گسترده نبودند۴، “جدول” یکی از سرگرمی‌های پرطرفدار و اسم‌ورسم‌دار به شمار می‌رفت. انواع جدول‌ها از اقسام انتشارات، همه‌روزه در دکه‌های روزنامه‌فروشی عرضه می‌شد و از حق نگذریم فروش خوبی هم داشتند. اما این جدول‌ها خود به چندین نوع تقسیم می‌شدند؛ جدول کلاسیک (کلمات متقاطع)، شرح در متن، زنجیرۀ واژگان و … . اما جدول مورد علاقۀ من طراحی بسیار ساده‌تری داشت. ستونی طویل با ردیف‌های متعدد که هر کدام شامل ۷ خانه بود و حاشیۀ خانه‌های شمارۀ چهارم (وسط ستون) پررنگ‌تر بود، چرا که قرار بود پس از حل جدول، رمز پنهان آن در این ستون تک‌خانه‌ای نمایان شود.

بـردی دل من، من از تو آن می‌طلبم
وز گم‌شدۀ خویش نشان می‌طلبم
سـر مصرع هر کلام حرفی دارد
هـر چیز که شد من از تو آن می‌طلبم

ایده‌ی فوق خیلی پیش از آن که در نشریه‌های ماهانه ظاهر شود، توسط ادیبان و شعرا به کار گرفته و برای خود صنعتی محسوب می‌شد، چنان‌که آن را “موشح” می‌نامیدند. در غرب نیز آن را Acrostic می‌خوانند. Acrostic بنا به تعریف علمی در پارسی یکی از آرایه‌های ادبی در شعر است که اگر حروف اول هر بیت یا مصرع به‌دنبال یکدیگر قرار گیرند نام یا لقب کسی یا واژه‌ای و یا بیت و جمله‌ای دیگر تشکیل شود. Arcostic ولی متأسفانه هیچ‌گونه معنایی ندارد و صرفاً از تغییر مکان دو حرف “c” و “r” حاصل شده است. شاید آرکاستیک اَکراستیکی است که ترتیبش به هم خورده باشد!

ولی می‌دانید جذاب‌تر چیست؟! جدولی که تعداد کلمه با تعداد حروف یک‌سان در اختیار فرد قرار داده و از او بخواهد که با انتخاب فقط یک حرف از داخل هر کلمه و ترکیب آن‌ها، رمز جدول را پیدا کند.


۱۹۱۲

در حدود ۱۵۲ سال قبل پسربچه‌ای کوچک به نام ویلفرید در شهری بسیار کوچک‌تر به اسم تلشیای۵ در خانواده‌ای نجیب (می‌دانم! ولی چندان مذهبی نبودند) لهستانی-لیتوانیایی چشم به جهان گشود. پدرش کارمند دولت بود. از مادرش خبری ندارم.

ویلفرید هم مثل اکثر پسربچه‌های دیگر درس خواند و بزرگ شد و احتمالاً زندگی پرفراز و نشیبی را گذرانده بوده است. صرف‌نظر از چاله‎چوله‌های زندگی یک نوجوان لهستانی قرن نوزدهمی، ویلفرید پسرک باهوشی بود؛ و البته کمی هم دنبال دردسر. هنگامی که فقط ۲۰ سالش بود به عضویت سازمانی انقلابی، تحت عنوان Poletriat، درآمد؛ ولی به دو سال نکشید که دستگیر و برای بیگاری به کاتورگا (سیبری) فرستاده شد.
پس از گذشت کم‌تر از ۳ سال موفق شد از اسارت بگریزد. ولی از آن‌جایی که باهوش بود توانست در همین مدت با ۱۸ زبان مختلف آشنایی پیدا کند؛ نمی‌گویم تسلط، ولی می‌توانست مقصود خود را برساند.

البته انتظارش را نداشته باشید که پس از این‌همه مقدمه‌چینی به این‌جا برسیم که ویلفرید جراح بزرگی شد و جان انسان‌های بسیاری را در جنگ جهانی اول نجات داد. ویلفرید ووینچ یک عتیقه‌فروش بود، و در ۱۹۱۲ توانست به نحوی به نسخۀ خطی قدیمی و اسرارآمیزی دست پیدا کند؛ دست‌نوشته‌ای ۵۰۰ ساله که توانست آخرین مالک خصوصی خود را به شهرتی جهانی برساند.


 Anagrams

 بیایید نگاه دقیق‌تری به کتاب سری ووینیچ بیندازیم.

اگر فقط برای چند ثانیه آن را در دست گرفته و ورق بزنید، خواهید دید که با نوع بسیار خاصی از اورجینال طرف هستید. پیش از این هم گفته بودیم که اساساً اصیل است، و در حقیقت اصالت بخش لایفنک این ۲۴۰ صفحۀ نقاشی‌شده است. ولی این اصالت از کجا ناشی می‌شود؟

صفحات به نوشتاری بسیار منظم، خاص، ظریف و چشم‌نواز با جوهر قهوه‌ای آراسته شده، و این نوشتار تقریباً هیچ‌گاه خالی از تصاویر گیاهان و اشکال عجیب‌وغریب هندسی نیست، و دو عنصر یادشده توأمان با یک‌دیگر ملغمه‌ای بی‌نهایت خیال‌انگیز از کتابت و هنر ایجاد کرده است.
ولی هیجان‌انگیزترین بخش ماجرا نامفهوم بودن دستگاه نوشتاری به کار رفته در این اثر می‌باشد. حروف این زبان مرموز – که احتمالاً زاییدۀ ذهن خالق کتاب است – از منحنی‌های خوش‌فرم و ظریفی تشکیل شده که حس خوبی را به تماشاگر منتقل می‌کند. این زبان امروزه – به افتخار نام خود کتاب – Voynichese یا “ووینیچیایی” خوانده می‌شود. این زبان اسرارآمیز مفتخر است که کسی تاکنون نتوانسته آن را رمزگشایی کند، هر چند طی سال‌های مطالعات زیادی روی آن صورت گرفته است.
برای مثال، استفن بکس (Stephen Bax)، استاد زبان‌شناسی کاربردی از دانشگاه بدفوردشایر انگلستان، در سال ۲۰۱۴ اعلام نمود که ۱۴ تا از حروف متن اصلی را رمزگشایی کرده و می‌تواند بعضی از کلمات آن را بخواند. بنا بر اظهارات وی، معادل‌های گشنیز، خربق سفید و سرو کوهی در کنار اشکال مربوط به گیاهان آورده شده است. هنگامی که اطلاعات فوق در کنار تصاویر متعدد برگ‌ها و گیاهان ترسیم‌شده در ووینیچ قرار می‌گیرد، فرضیه‌های مربوط به بخش‌بندی‌شده بودن کتاب را تقویت می‌کند، چرا که به نظر می‌رسد بخش گیاه‌شناسی (عطاری) واقعاً در آن وجود داشته باشد. گزارشی هم که در سال ۲۰۱۳ در ژورنال PLoS One منتشر شد، تبعیت زبان ووینیچیایی از قوانین منطقی زبان را تأیید می‌کند.

مطالعات صورت گرفته بر روی نمونه اصل و نسخۀ چاپ‌شدۀ دانشگاه ییل، وجود بخش‌های دیگری را نیز – علاوه بر بخش گیاهی – پیشنهاد کرده است. برای نمونه، بخش دیگری از کتاب حاوی اشکال هندسی دایره‌وار و منظم است که مشابه‌اش عمدتا در کتب زودیاکی قرون وسطا دیده می‌شود؛ از همین رو این قسمت را بخش “ستاره‌شناسی” در نظر می‌گیرند. صرف‌نظر از اشکال فلکی، شاید عجیب‌ترین قسمت این دست‌نوشته بخش به اصطلاح “آب‌درمانی” (Balneological) است. در این بخش تصاویر زنان برهنه‌ای ترسیم شده که به صورت دسته‌جمعی در استخرهایی سبزرنگ شناور هستند و این استخرها به واسطۀ تأسیسات لوله‌ای شکل عجیبی با یک‌دیگر مرتبط‌اند. این ساختارهای لوله‌‌مانند گاهی از یک صفحه تا صفحۀ مجاور نیز امتداد پیدا می‌کنند.
به نظر می‌رسد همین بخش مرموز و عجیب آب‌درمانی بتواند سرنخ‌هایی در ارتباط با هویت خالق این اثر در اختیارمان قرار دهد. به عقیدۀ استفن اسکینر (Stephen Skinner)، محقق و نویسندۀ استرالیایی، یک یهودی ایتالیایی برای اولین این دست‌نوشته را تألیف کرده است؛ چرا که بخش “آب‌درمانی” در حقیقت از مراسم تطهیرسازی یهودی الهام گرفته است.


۱۹۶۹

ووینیچ (Voynich) کلمه‌ای نیست که بتوان در داخل متن اصلی آن را جست‌و‌جو کرد. همان‌طور که پیش‌تر نیز اشاره، ویلفرید مایکل ووینیچ (Wilfrid Michael Voynich)، عتیقه‌فروشی لهستانی بود که برای اولین بار – بنا به گفتۀ خود – در سال ۱۹۱۲ توانست به این دست‌نوشته دست پیدا کند. بنابراین مانند نام شمار قابل توجهی از بیماری‌ها و حتی عناصر، این نیز صرفاً یک نام‌گذاری افتخاری است.
خود شخص ووینیچ با این‌که هیچ‌گاه نتوانست اثر هم‌نام خود را رمزگشایی کند (اگر فرض کنیم که اصلاً رمزی در کار باشد)، ولی با این وجود علاقۀ عجیبی به این کتاب داشت و تا موعد وفاتش – در سال ۱۹۳۰ –  آن را همراه خود نگه داشت. او حتی در رابطه با این دفترچۀ نقاشی ۵۰۰ ساله (الان دیگر ۶۰۰ ساله است) به روزنامۀ تایمز گفته بود:

زمانش که برسد به دنیا ثابت خواهم کرد که جادوی سیاه قرون وسطا شامل کشفیاتی می‌شد که خیلی پیشرفته‌تر از علم قرن بیستم است.

“دست‌نوشته‌های ووینیچ” پس از آن که توانست شهرتی برای خود دست‌و‌پا کند، گرفتار سرنوشت پرفراز و نشیبی شد و مورد حملۀ بی‌امان رمزگشایان مطرح قرار گرفت. از جمله مطرح‌ترین اقدامات صورت‌گرفته در تاریخ برای کدگشایی این کتاب، تلاش ۴۰ سالۀ ویلیام اف. فریدمن (William F. Friedman)، رمزگشای ارتش، و همسرش، الیزابت، است. ویلیام به اتفاق همسرش در دوران جنگ جهانی دوم موفق به شکستن قفل ماشین سایفری ژاپن – با اسم رمز بنفش – شده بود؛ و به پاس این خدمت (و خدمات دیگر) به عنوان تحلیل‌گر رمز ارشد SIS در دهۀ ۴۰ و ۵۰ فعالیت می‌کرد.

فریدمن تقریباً از هیچ تلاشی فروگذار نکرد. او حتی با همکاران خود، گروهی حرفه‌ای تحت عنوان “گروه مطالعاتی دست‌نوشته‌های ووینیچ” راه‌اندازی نمود. با این حال نه فریدمن، نه همسرش و نه حتی گروهش نتوانستند کاری از پیش ببرند. زوج فریدمن در سال ۱۹۵۹ مقاله‌ای معماآمیز تحت عنوان “Acrostics, Anagrams, and Chaucer” با محوریت این اثر ضدرمزگشا (!) منتشر نمودند.

دست‌نوشتۀ ۲۲۵ در ۱۶۰ میلی‌متری ووینیچ از سال ۱۹۶۹ است که در Beinecke Rare Book & Manuscript Library گذران عمر می‌کند.


Chaucer

جفری چاسر (Geoffrey Chaucer)، پدر ادبیات انگلیسی، شاعر پرآوازۀ قرون وسطاست که از سال ۱۳۴۳ تا ۱۴۰۰ می‌زیسته است. از او آثار زیادی برجای مانده، ولی احتمالاً شناخته‌شده‌ترین اثر وی “حکایت‌های کنتربری” می‌باشد. نمی‌خوام وارد زندگی‌نامه بشوم. چرا باید نام وی در عنوان مقالۀ فریدمن به چشم بخورد؟ آیا چاسر فریدمن، چاسر دیگری است؟ و چه ارتباطی بین او و این دست‌نوشته ممکن است وجود داشته باشد؟ نظر شما چیست؟


پی‌نوشت

۱. راستش را بخواهید گوتنبرگ را بیشتر به خاطر حضور پررنگش در جدول‌های حروف متقاطع به یاد دارم، تا اختراع ماشین چاپ و این بحث‌ها.
۲. خودم هم دیگر از “آدمی” و “بشر” و امثال آن خسته شده‌ام. ولی خب متن رسمی مستلزم کلیشه است!
۳. کتاب‌خانه‌ایست با معماری جالب توجه که آرشیو کتب کمیاب دانشگاه ییل محسوب می‌شود. بنای آن در سال ۱۹۶۳ تکمیل گشت. و ۶ سال بعد نیز به منزلگاه ووینیچ تبدیل شد.
۴. سر کی را شیره می‌مالیم؟ موبایل از همان اولش هم محبوب بود! فقط گستردگی کمی داشت.
۵. Telšiai، شهری بسیار کوچک در لیتوانی امروزی به مساحت ۱۷ کیلومتر مربع و ۲۵ هزار نفر جمعیت.

میلاد شیرولیلو


نمایش دیدگاه ها (0)
دیدگاهتان را بنویسید