در تحقیقی که در سال ۱۹۹۰ با عنوان تاثیر تلویزیون بر قدرت قصهپردازی و تخیل کودکان انجام گرفت، پژوهشگران متوجه شدند بسیاری از کودکان ۱۰ تا ۱۲ سالی که در مدارس مختلف مشغول به تحصیل بودند، در قصههای خود، تخیل فراوانی بهکار نبرده بودند. سالها بعد، تاثیرات تلویزیون بر قوهی تخیل کودکان آشکار شد.
همچنین بررسیهایی که روی برخی حرفههای خاص که نیازمند خلاقیت فراوان هستند انجام شدهاست، نشان میدهد بیشتر افراد شاغل در این حرفهها، در زمان کودکی خود به فعالیتهایی مشغول بودهاند که نیازمند فکرکردن و خیالبافی بودهاند. برخی از این افراد به فعالیتهای متنوعی که عامل اصلی آنها بیحوصله شدن آنها بوده است، اشاره کردند؛ مانند یادگرفتن چگونگی پختن کیک از پیرزن همسایه (!) یا نگهداشتن یک دفترچهی خاطرات. همچنین، عصبشناس سوزان گرینفیلد، اشاره میکند که در زمان کودکی کار زیادی برای انجامدادن نداشته و بیشتر زمان خود را به نقاشیکردن و نوشتن داستانهای کوتاه میپرداختهاست.
ورزشکردن، موسیقی یا سایر فعالیتهای سازماندهی شده، میتوانند بر رشد فیزیکی، شناختی، فرهنگی و اجتماعی کودکان تاثیر فراوانی داشته باشد اما کودکان به زمانی برای خود نیاز دارند تا بتوانند در زمان آزاد خود، فکرهای خود را دنبال کرده و به علاقهمندیهای خود پی ببرند.
درواقع، استعداد یا یک توانایی ذهنی خاص برای بهرهبرداری از اوقات فراغت وجود ندارد. نکتهی مهم دادن آزادی به ذهن برای فکرکردن به موضوعات مختلف است چرا که احتمال خطور فکرهای خلاقانه به ذهن زمانی که درحالت آزاد است بسیار بیشتر از زمانهای درگیری است.
لازم بهذکراست رشد کودکان بدون فشار و استرس یا انتظارهای بالای اطرافیان برای استفادهی لزوما مفید از زمان آزاد از مسائل بسیار مهم در روانشناسی کودکان است.