ماتریکس (The Matrix) فیلم خوبی بود. ولی توصیفی از واقعیت … ما که میگوییم کوتاه بیایید! ولی تعدادی از اندیشمندان برجستۀ عرصۀ علم و فناوری نظر دیگری دارند. به عقیدۀ بعضی، ما واقعاً در حال زندگی در یک برنامۀ کامپیوتری هستیم.
مدعای اول
فرضیۀ زندگی در برنامۀ کامپیوتری، طرفداران دوآتشۀ خود را دارد. ایلان ماسک (Elon Musk) در ژوئن ۲۰۱۶ ادعا نمود که احتمال این که ما در واقعیت محض زندگی کنیم، یک به میلیارد است. ری کرزویل (Ray Kurzweil)، متخصص هوش مصنوعی از گوگل، نیز نظری مشابه دارد. از دیدگاه وی، جهان ما ممکن است پروژۀ علمی یک دانشجوی سال سوم دبیرستان باشد که در دنیای دیگری زندگی میکند.
BBC
واقعا؟ ولی با چه مدرکی؟ البته فرضیۀ فوق صرفاً در بین تکنولوژیستها مطرح نیست.
مدعای دوم
اَلن گاث (Alan Guth)، کیهانشناس، از MIT نیز نظر مشابهی مطرح نموده است. از دید وی، جهان ما واقعی به نظر میرسد، ولی باز هم احتمال دارد صرفاً یک آزمایش باشد. بر اساس این فرضیه، جهان ما توسط نوعی ابرهوش طراحی شده است. مشابه کشت کلنیهای باکتریایی که در آزمایشگاه صورت میگیرد.
حال چرا باید اصلاً این چنین بیندیشیم؟ خب، وقتی ما خود میتوانیم برنامههای کامپیوتری طراحی کنیم، چه مانعی دارد که جزوی از یک برنامۀ بزرگتر نباشیم؟
مدعای سوم
چه کسی میتواند ادعا کند که ما قادر به ساخت عوامل کامپیوتری هوشمند نیستیم؟ پیشرفتهای صورتگرفته در درک و نقشهبرداری از مغز، به همراه پتانسیل محاسباتی عظیم رایانههای کوانتومی، خبر از چیز دیگری میدهد …
آیا ممکن نیست که هوشی دیگر در جایی دیگر از این دنیا، همین الان نیز به این نقطه رسیده باشد؟
ولی این عوامل کامپیوتری، اشخاص منحصربهفردی برای خود نیستند. آنها حتی نمیتوانند فکر کنند. ولی ما هستیم و میاندیشیم. پذیرش این ایده به معنی رد واقعیت گوشتوخونی این جهان، و انکار تمام شواهد موجود در آن به قیمت پیروی از یک فانتزی آیندهگرایانه است.
ولی چرا باید از چنین ایدههایی استقبال کنیم؟ میتوان گفت که …
مدعای چهارم
عدهای از دانشمندان میگویند که دلایل کافی برای شبیهسازیشده بودن این دنیا وجود دارد. یکی از این دلایل این است که جهان ما ساختاری نظاممند دارد که گویی از پیش طراحی شده است.
به نظر میرسد مقادیر ثابت موجود در طبیعت، نظیر قوۀ نیروهای پایهای، این چنین تنظیم شدهاند که حیات ممکن شود. حتی کوچکترین تغییراتی میتواند به ناپایداری اتم و عدم شکلگیری ستارگان بینجامد. این قضیه، یکی از مرموزترین معماهای کیهان است.
آخآخ! ولی مشکلی وجود دارد. هنگامی که طرفداران طراحی هوشمند حیات، به این مطلب اشاره میکنند که جهان و حیات جاری در آن، با در نظرگیری خالق هوشمند به جای نیروهای تصادفی، توجیهپذیرتر است؛ انگ “غیرعلمی بودن” به ایشان زده میشود.
برای مثال، استفن میر (Stephen Meyer) در کتاب Signature in the Cell چنین آورده:
مدعای پنجم
بر خلاف بحثهای پیشین در زمینۀ طراحی هوشمند، این کتاب با ارایۀ دیدگاهی رادیکالی و جامع، نه شواهد تماماً متشکل از خصیصههای جزئی پیچیدگی زیستی، بلکه گواهی از شالودۀ اساسی این جهان عرضه مینماید؛ اطلاعات.
خندهدار است، نه؟
دوباره برمیگردیم سروقت BBC:
مدعای ششم
جهان را میتوان به یک رایانۀ کوانتومی غولپیکر تشبیه نمود. اگر کسی به زیرساخت این رایانه توجه کند، ساختار ماده را کوچکترین مقیاس برای آن خواهد یافت. این زیرساخت متشکل از بیتهایی است که [مداوماً] تحت تأثیر عملکردهای دیجیتالی قرار میگیرد.
Seth Llyod, Ph.D, MIT
اصل مطلب نیز همین است. اگر واقعیت همان اطلاعات باشد، در این صورت شبیهسازیشده بودن این دنیا، تأثیر چندانی در حقیقی بودن ما نخواهد داشت. در هر حالت، اطلاعات تنها چیزی است که ما میتوانیم باشیم.
خب، پس چرا “فرضیۀ هویت” به باد تمسخر گرفته میشود، ولی این ملغمۀ غیرقابل آزمون این چنین تحسین و احترام به خود میبیند؟ به نظر میرسد پذیرش سناریوی ماتریکس و وجود هزاران دنیای موازی به طرفداران خود این اجازه را میدهد که با خیال راحت به مادهگرا بودن خود ادامه دهند. شگفتا که باورها چقدر میتوانند برای برخی اقلیتها حیاتی باشند.