Rumi:
مسئولیت شما این نیست که به دنبال عشق باشید، بلکه کار شما صرفا جستجو و پیدا کردن موانع و سدهایی در خودتان میباشد که درمقابله با همین عشق ساختهاید!
یکی از دیدگاههای برجسته در روانشناسی این میباشد که زندگی عاطفی ما با ارزشها و عقاید ما شکل میگیرد. قضاوت کردن احساسات، به ما نشان میدهد که احساسات فراتر از محدودهی کنترل ما نیستند. احساسات فقط در ما ایجاد نمیشوند و این خود ما هستیم که به آنها شکل میدهیم. ناتوانی ما در قبال کنترل این احساسات، به محدودیتهای ما برمیگردد که قادر نیستیم افکار و باورهایمان را کنترل کنیم.
مقالهی مرتبط: تاثیر افکارمان بر کارهای روزانه؛ مثبت بیندیشیم
احساسات معمولا با ارزیابی و تفسیر رویدادهایی که در ارتباط با اهداف ما رخ میدهند شکل میگیرند. به طور معمول تجربهی عاطفی هر فرد، نتیجهی تفسیر ذهنی و درونی او از وقایع میباشد نه فی الواقع وقوع اتفاق به خودی خود! افراد مختلف میتوانند همان رویداد را به طور متفاوتی از هم ارزیابی کنند؛ به عنوان مثال، غم و اندوه ما در مورد مرگ یک شخص به میزان اهمیت آن انسان در نزد خودمان بستگی دارد. وقتی هیچگونه سنجش و ارزیابی در کار نباشد، بالطبع احساسی هم وجود نخواهد داشت!
احساس، نوعی تفکرِ خاص دربارهی شرایطی است که ما از آن استنباط میکنیم. احساسات ما، یک نوع راه شناخت برای قضاوت و دسترسی به هدف را برایمان فراهم میسازد. به عنوان مثال، احساس شادی و خوشحالی بیانگر این مفهوم است که کاری را که ما انجام میدهیم بسیار خوب است. در مقابل، احساس ترس داشتن به ما هشدار وجود یک خطر را نشان میدهد. حس برافروختگی و عصبانیت نیز خبر از تجاوز به حقوق افراد میدهد. گاهی اوقات این احساسات و باورهای ما چندان هم درست نیستند! ممکن است برخی از بیماریهای روانی با ارزیابیهای مکرر و نادرست شخص از رویدادها تشخیص داده شوند؛ به عنوان مثال، افرادی که افسردهاند، معتقدند دیگر هیچگونه قدرتی نسبت به رخدادهای اطرافشان ندارند. با تکرار و تمرین، این باورهای منفی به یک الگوی فکری نسبتا قوی تبدیل میشود که در طول زمان باعث میشود شخص در مواجهه با رویدادهای زندگی دچار تشویش و اضطراب شود.
مقالهی مرتبط: ۵ نوع افسردگی و اضطراب
ما هر آنچه را که دیده یا شنیدهایم با الگو و طرز تفکر همیشگی خودمان و یا براساس تجربیاتی که قبلا داشتهایم میسنجیم. اینها مواردی هستند که ما در زندگی روزمرهی خود تجربه میکنیم. شرح یک بررسی که در ادامه به آن اشاره میکنیم، نحوهی شکلگیری این باور و احساسات را در ما نشان میدهد. محققین از اسکنر مغزی برای بررسی وضعیت احساسی ذهن، به هنگام نوشیدن شراب استفاده کردند. آنها دریافتند، با دادن دو نوع مختلف از شراب قرمز به شرکتکنندگان، افراد بیشتر آن شرابی را برای نوشیدن انتخاب میکنند که قیمت بالاتری دارد و اتفاقا حس دلپذیر بودن نوشیدن شراب را در همین نوعِ گرانقیمت آن تجربه میکنند!
این محققان درنهایت به این نتیجه میرسند که لذت مصرف یک محصول، بستگی به خواص ذاتی آن محصول دارد؛ مثلا در همین مورد، این خواص ذاتی به بو و طعم شراب برمیگردد. جالب است مغز هم بر این اعتقاد که شراب گرانتر حتما کیفیت بالاتری دارد اعتماد میکند! درواقع توانایی ما در مدیریت جریانهای احساسی و فکری به شادی ما کمک میکنند. ما بهشت و جهنم را در ذهن خود ایجاد میکنیم.
به گفتهی شکسپیر:
هیچ چیز خوب یا بد نیست، این شیوهی تفکر ماست که آن را خوب یا بد جلوه میدهد.
مقالهی مرتبط: اساس موفقیت؛ شیوهی تفکر
با عادت دادن تمرین یک نگرش جدید، میتوانیم به احساس جدیدی دست بیابیم و بر احساسات بیماریزایی همچون خشم غلبه کنیم. بنابراین عدم وجود پیشفرضها (تعصبات یا طرز فکرهای دیگر)، ما را به دیدگاه واقعیتری نسبت به جهان سوق میدهد. دستیابی به این دیدگاههای واقعی، بهسادگی انجام یک عمل خاص نیست، گاهی باید برای رسیدن به آنها و ایجاد تغییرات اساسی، سالها زمان صرف کرد.
در اصل هدف از درمان، انتقال آگاهی به بیماران در مورد محرکها، شیوهی قضاوت و احساسات آنها نسبت به این محرکها میباشد؛ فرد یاد میگیرد که افکار خود را از دور بازبینی کند و اعتبار و صحت درستی آنها را مورد پرسش قرار دهد .
به طور خلاصه، ما میتوانیم با ایجاد ظرفیت برای انتخابِ نحوهی تفسیر و ارزیابی وضعیت، خودمان را از احساسات مخربی همچون خشم و ناامیدی آزاد کنیم (مثلا هنگامی عصبانی هستیم، از دیدگاه طرف مقابل نیز به مسئله نگاهی بیاندازیم). با اعمال آزادسازی افکار از برخی دیدگاهها، افراد گزینههای انتخابی خود را گسترش میدهند.