آنتروپی در روابط انسانها
Kamlesh D.Patel چگونگی اثر قانون دوم ترمودینامیک را در روابطمان توضیح میدهد، که به از هم پاشیدن و سقوط یک رابطه میانجامد و راهنماییهای لازم برای شکست آنتروپی و ایجاد پایداری و هارمونی در رابطهمان را با ما درمیان میگذارد.
دانش معنویت
آنتروپی در روابط انسانی
آنتروپی چیست؟
بیایید در عمل آنرا بفهمیم. شما کتابی را از کتابخانه به خانهتان میآورید، و سپس پدرتان کتاب دیگری را به عنوان هدیه به شما میدهد. دوستدخترتان هم مجلاتی به شما میدهد و خودتان هم سیدیهای موسیقی دارید. همهی آنها روی میز کوچکی در اتاقتان انباشته میشوند، پس اکنون شلوغی و درهمآمیختگی زیادی روی میزتان است. بقیهی اتاقتان هم نامرتب است: لباسهایتان اینجا هستند، جورابهایتان آنجا و حولهتان هم در جای دیگری افتاده است. این یک سیستم نامنظم و ازهمپاشیده است؛ سیستم نابهسامان شدهاست.
شما با دیدن این شلوغی مستأصل میشوید و همهچیز را مرتب میکنید. شما هر کتاب را در جایی که تعلق دارد قرار میدهید، لباسهایتان را میشویید و تختخوابتان را مرتب میسازید. حالا اتاق مرتبتر از قبل به نظر میرسد، تازمانیکه شما دوباره شروع به آوردن کتابها و وسایل میکنید، و سیستم دوباره ازهممیپاشد و نامنظم میگردد. نظمدادن به وسایل نیازمند صرف انرژی مداوم است.
ما برای پایدارکردن هرنوع رابطهای ما به انرژی نیاز داریم، برای برطرفکردن چینوچروکها یا تفاوتها، تا مسائل را برای همیشه جمع و ذخیره نکنیم.
پس آنتروپی یک درجه از اختلال و تصادف در هر سیستمی است. قانون دوم ترمودینامیک میگوید آنتروپی در طی زمان افزایش مییابد. آن بیثباتی یک سیستم را طی گذر زمان، در صورتیکه عاملی برای پایدارسازی آن نباشد، توضیح میدهد.
در روابط انسانی، ما هرروز تعاملهایی را داریم و این روابط نیز آشفته و درهمبرهم میشوند. ما اجازه میدهیم مسائل در اتاقکهای درونمان ساختهشوند. زمانیکه ما بیشتر و بیشتر ذخیره کنیم، این اتاقکهای درونی بیشتر و بیشتر نامنظم میگردند، درست همانند کتابها و لباسها در اتاقمان. ما به جمعآوری مسائل ادامه میدهیم، تا زمانیکه چارهای در مورد آن بیاندیشیم! ما برای پایدارکردن هرنوع رابطهای به انرژی نیاز داریم، برای برطرفکردن چینوچروکها یا تفاوتها، تا مسائل را برای همیشه جمع و ذخیره نکنیم.
ولی ایا ما مجبور هستیم که هر زمان اشتباهی را مرتکب میشویم این کار را بکنیم؟ آیا ما همیشه برای آرام کردن فرد دیگر باید بستنی یا آبنبات به آنها پیشنهاد دهیم؟ این به معنای سرمایهگذاری دایمی برای حفظ یک رابطه است.
وقتی سرمایهگذاری دایمی لازم است هربار که با یک دوست یا عضوی از خانواده بحث یا دعوایی پیش بیاید، هربار نیاز به سرمایهگذاری قویتری خواهیدداشت. حتی شاید مجبور شوید روزی برایشان مرسدس بخرید اگر توان خریدنش را داشتهباشید! درعینحال این کار ماست که یکدیگر را دوست داشتهباشیم، به هر قیمتی که شده. بدونشک شما در این پروسه آزرده خواهید شد و از طرف شما مصرف انرژی زیادی خواهد شد، ولی اگر آمادهی آن هستید رابطه پیشرفت و بهبود خواهدیافت.
در یک خانواده اگر شما مجبور به تحمل کردن یکدیگر شوید، به سرمایه دایمی نیازمند خواهیدبود. در شرایطی جایی که شما مجبور به سرمایهگذاری دایمی عاطفی هستید، یک خانوادهی شکسته و ازهمپاشیده است حتی اگر با هم باشید.
نتیجهگیری این است که عشقی که در قلبتان دارید همان سرمایهای است که روابط را پایدار میکند.
در عوض زمانیکه عشق میان همه وجود دارد و وقتی پذیرش هم هست، پس شما نیازی به ادامهدادن به پیشنهاد بستنی دادن یا رفتن به یک جای بهشتگونه برای تعطیلات ندارید. این که شما یکدیگر را با عشق میپذیرید کاملا مقبول است. نتیجهگیری این است که این عشق درون قلب شماست که همان سرمایهایست که باعث پایداری روابط میگردد. همهچیز خوب است. پس یک سطح قویتری از پذیرش وجود دارد.
من درمورد تحمل صحبت نمیکنم. تحمل شاید یک پرهیزکاری بزرگ محسوب شود، ولی وقتی شما احساس کنید که دیگر نمیتوانید اشتباهات این فرد را تحمل کنید، عشق همهچیز را بر طرف خواهدکرد، پس این خوب است. این عشق از کجا میآید؟ از یک قلب پاک؛ از یک قلب صادق و خالص.
بیاعتمادی یک رابطه را میکشد، ولی در خانوادهها جایی که ما را به دوست داشتن، فداکاری کردن، قبول کردن و پاک و خالص باقی ماندن، یاد دادهاند، ما میتوانیم هرچیزی را رها و فراموش کنیم. ما میتوانیم ناسازگاری را با فهمیدن این قانون آنتروپی حذف کنیم.
وقتی هیچ تلاش و سرمایهای لازم نیست، به این معنی است که آن پایدارترین رابطه، پایدارترین خانواده است، جایی که من نیازی به توضیح دادن خود ندارم…
جایی که عشق وجود دارد، نیازی به توضیح نیست.
وقتی حالت بودن همیشگی من عشق است، پس نیاز به سرمایه و انرژیگذاری همیشگی ازبین میرود. وقتی هیچ تلاش و سرمایهای لازم نیست، به این معنی است که آن پایدارترین رابطه، پایدارترین خانواده است، جایی که من نیازی به توضیح دادن خود ندارم. نیازی به ” من اینکار را کردم چون….”,”من نمیخواستم اینکار را بکنم چون…” نیست. جایی که عشق هست، نیازی به توضیح وجود ندارد.
غلط املایی تو پاراگراف سوم خط اول ، کلمه «مستأصل»