فصل هفتم از کتاب How life works | اثر Andrew Matthews
قانون جذب
ذهن شما همانند یک کوه یخ شناور است و قدرت در بخشی از آن قرار دارد که شما نمیبینید. تمام افکار و احساساتی که تا به اکنون داشتهاید در ضمیر ناخودآگاه شما قرار میگیرد. این افکار زندگی شما را هدایت میکند.
پس این سوال مطرح است که: من چگونه ضمیر ناخوآاگاهم را برنامهریزی کنم تا آنچه را میخواهم جذب کرده و یا آن را خلق کنم؟
پاسخش را عدهی کمی از مردم میدانند و این کتابی است که احساسات و ضمیر ناخودآگاه شما را دوباره برنامهریزی میکند. Neville Goddard، مدرس، سخنران و مولف قرن بیستم در کتاب خود توضیح میدهد که احساسات همان قانون جذب هستند.
ایدهها از طریق احساس تحت تاثیر زمینه ناخودآگاه قرار میگیرند. هیچ ایدهای نمیتواند در ضمیر ناخودآگاه جای گیرد مگر اینکه از قبل احساس شود. ضمیر ناخودآگاه محل پرورش و خلق است. هرگز ایدهی دریافتی را تغییر نمیدهد بلکه به آن شکل میدهد.
شما ضمیر ناخودآگاه خود را با احساس آنچه که میخواهید باشید تحت تاثیر قرار میدهید. شما ابتدا باید احساس ثروتمند بودن، موفق بودن و دوست داشته شدن کنید. برای به دست آوردن اینها باید احساسشان کنید! هر تغییری را که میخواهید در زندگی ایجاد کنید باید احساس کنید. همانطور که گاندی میگوید: ” ما باید تغییری باشیم که میخواهیم ببینیم.”
در خلاصه
همه چیز از درون آغاز میشود.
حدود ۲۶۰۰ سال پیش بودا چنین گفته است: شما جزئی از این دنیا نیستید بلکه این دنیاست که در درون شما قرار دارد.
هرچیزی ارتعاش منحصر به فرد خود را دارد
میگویید: “گفتهی بودا خوب است اما من یک توجیه علمی و منطقی در این زمینه میخواهم. چطور احساسات من میتوانند جذب کنند؟”
بیایید تا نگاه دقیقتری به این ارتعاش داشته باشیم.
حتی برای غارنشینان نیز مبرهن بود که صدا یک ارتعاش است. ما در قرن هفدهم فهمیدیم که درواقع نور هم یک ارتعاش است. در قرن بیستم، پس از اینکه دانشمندان اتم را به ذرات کوچکتر شکافتند د نهایت فهمیدیم ماده نیز یک ارتعاش دارد. همه چیز صاحب ارتعاشند. این ارتعاش همان انرژی است.
بادام زمینی، بادام زمینی است. فقط به این دلیل که انرژی آن دارای ارتعاش و یا فرکانس خاصی است. این موضوع در مورد الماس، پر و یک سیبزمینی سرخ شده نیز صدق میکند.
برای این که قانون جذب عمل کند و ما آن را با جدیت بیشتری در پیش گیریم باید بدانیم که هر ذره از ماده در کائنات نیاز به این دارد که فرکانس متفاوتی از ذرات دیگر داشته باشد. بادام زمینی نیاز دارد تا ارتعاش متفاوتی نسبت به بادام زمینی دیگر داشته باشد. باکتری، بلیط لاتاری و لامبورگینی امضای خاص خودشان یا همان بارکد کیهانی خود را میخواهند تا بتوانند در این انبارِ کالای کائنات پدیدار گردند.
نکته: اگر علاقهی زیادی به علم ندارید ممکن است ترجیح دهید که به چند پاراگراف بعدی نگاهی بیندازید و به من در قسمت واکنشهای زنجیرهای بپوندید.
برای تمام آنچه که در دنیا وجود دارد یک ارتعاش خاصی وجود دارد اما آیا این شدنی است؟
با توجه به فیزیک کوانتوم و گفتههای پروفسور Wolfgang Pauli، بله! کاملا هم امکانپذیر است. پرفسور برندهی جایزه نوبل و مورد تحسین آلبرت انیشتین بود. ایدهی او امروزه برای سهمی که در کشف قانون جدید کائنات داشته با عنوان “اصل ممنوعیت پائولی” شناخته میشود. در فیزیک یاد گرفتهایم که تمام الکترونها سه ویژگی دارند:
الف) سطح انرژی
ب) چرخش
ج) حرکت دایره وار
فیزیکدانان سطح انرژی، چرخش و حرکت دایرهای را چند برابر کردهاند تا بتواند عدد کوانتومی یک الکترون را محاسبه کنند. پائولی کشف کرد که هیچ دو الکترونی در دنیا وجود ندارد که عدد کوانتومی مشابه و یکسانی با یکدیگر داشته باشد.
این به چه معناست؟
برای بررسی کردن این قانون سیبی را برمیداریم و از بیلیونها الکترون موجود در آن یکی را انتخاب میکنیم و آن را اریک الکترون مینامیم. عدد کوانتومی این الکترون به طور غیر ممکنی بسیار طولانی خواهد بود اما به منظور سادهتر کردن بیایید فرض کنیم که عددش ۲۳ است.
پائولی اثبات کرد که در هیچ جای دنیا، حتی نه در ستارهای در دوردست، نه در سبیل یک موش قطبی هیچ الکترون دیگری نمیتواند وجود داشته باشد که عدد کوانتومی آن ۲۳ باشد. مانند این است که هر الکترونی در دنیا، متعلق به یک تیم فوتبال است و اجازه ندارد در گروه دیگر حاضر باشد.
اگر ما سیبی را برق بیندازیم چه اتفاقی خواهد افتاد؟ سایش و اصطکاک ایجاد شده سبب تولید انرژی میگردد. انرژی عدد کوانتومی اریک را افزایش میدهد و ناگهان عدد کوانتومی به ۲۶ میرسد. در همان لحظه که عدد کوانتومی الکترون به ۲۶ پرش میکند، یک الکترون در تمام کائنات با عدد کوانتومی ۲۶، خواه فراتر از کهکشان راه شیری و یا خواه در فرنی شما! عددش تغییر میکند.
واکنشهای زنجیرهای
هنگامی که سیبی را برق میاندازید، هنگامی که دوست خود را در آغوش میکشید، هنگامی که به همسایهی خود ناسزا میگویید، هنگامی که برادر خود را میبخشید، وقتی پشت خود را میخارانید، شما واکنشهای زنجیرهای را به سرتاسر کائنات فرستادهاید! هر بار که یکی از هفت بیلیون انسان روی کرهی زمین یک فکر زودگذر داشته باشد، الکترونها در سرتاسر کائنات تنظیم میشوند. در واقع هر بار که شما فکری داشته باشید، الکترونها در سرتاسر کائنات تنظیم میشوند.
دنیای ما هر میلی ثانیه از زمان، خود را باز یافته و به تعادل میرسد. پروفسور پائولی این امر را ثابت کرده است. این موضوع حتی لبهی برندهی علم نیز محسوب نمیشود! پائولی در سال ۱۹۴۵ موفق به دریافت جایزهی نوبل شد.
ما فقط به عنوان چرخ دندهی ماشین عظیم الجثه نیستیم؛ درواقع ما در یک زندگی بزرگ و غول پیکر محبوس نشدهایم. بعضی از افراد این حس را حس آگاهی و هشیاری مینامند.
درصورتیکه هر الکترون ارتعاش مختص خودش را داشته باشد، علم، اصول و آموزههای بودا، ارسطو و عیسی مسیح را اثبات میکند:
- همه چیز در این دنیا به هم متصل است.
- افکار تنها بر روی ماده تاثیر نمیگذارند؛ افکار ماده هستند.
چیز جدیدی نیست!
خبر خوبی وجود دارد. هرآنچه شما در حال حاضر در زندگی خود دارید آن را خود جذب کردهاید. این بدین معنیست هنگامی که احساس خود را تغییر میدهید، میتوانید هرآنچه به وجود میآید تغییر دهید.
شما میگویید: “چگونه میتوانیم ارتعاش خود را تغییر دهیم؟” وقتی راهی پیدا کنیم که:
- هر روز منتظر چیزهای خوب باشیم.
- سرزنش و انتقاد از دیگران را متوقف کنیم.
- سرزنش و انتقاد از خودمان را متوقف کنیم.
- نگران نباشیم.
- بهترینها را در مردم ببینیم.
ممکن است متوجه برخی مسائل بوده باشید. این همان چیزی است که اساتید معنوی و دینی همیشه به ما آموزش دادهاند: سپاسگزار باشید، مردم را ببخشید، بیشتر دوست داشته باشید، کمتر انتقاد و سرزنش کنید و اعتقاد داشته باشید که همه چیز خوب خواهد شد. بدین ترتیب شما تبدیل به جاذب هرآنچه که میخواهید میشوید.
در خلاصه
هرآنچه که از توصیههای معنوی و روحانی طی سالها شنیدهایم، به نظر میرسید که برای تنبیه ما طراحی شده بودند اما درواقع همینها بودهاند که ما را قویتر میساختند.
افراد دانا در این زمینه چه نظری دارند؟
ممکن است بگویید: “این ایده که همهی ما به هم وصل هستیم و افکارمان واقعیت زندگیمان را شکل میدهد خیلی نوپا و جدید به نظر میرسد! خب پس افراد صاحب نظر در این رابطه چه نظری دارند؟”
بیایید با صنعتگران آغاز کنیم؛ اندرو کارنگی! او از درک و فهم ضمیر ناخودآگاه خود استفاده کرد و توانست ثروتمندترین مرد در دنیا شود! کارنگی در نهایت تصمیم گرفت تا روشهای موفقیت خود را به اشتراک بگذارد. از اینرو یک روزنامه نگار جوان، ناپلئون هیل را مامور کرد که در کنار او کار کند و کتابی بنویسد و اسرار او را شرح دهد.
کارنگی هیل را به دهها موسس شرکت معرفی کرد. از جملهی آنها هنری فورد بود. فورد هم از قدرت ضمیرناخودآگاه خود استفاده میکرد. بدین طریق به ثروتمندان زمان خود تبدیل شده بود.
کتاب هیل تحت عنوان ۱۶ درس در رابطه با قانون موفقیت با نام فکر کنید و ثروتمند شوید چاپ شد و همچنان تا ۸۰ سال بعد، یک کتاب پرفروش بین المللی باقی ماند!
پیام اصلی این کتاب:
هرآنچه که ذهن بشر بتواند درک و باور کند، قابل دستیابی است.
شما تبدیل به چیزی میشوید که غالب اوقات به آن فکر میکنید. با این حال میلیونها نفری که کتاب را خواندهاند هرگز به تمام اهداف خود دست نیافتهاند! مفاهیمی در این کتاب وجود دارد که به توضیحات بیشتری نیاز دارد. برای مثال؛ چه زمانهایی قانون جذب درست کار نمیکند؟!