فصل دهم از کتاب How life works | اثر Andrew Matthews
دنیا آیینهی شماست!
آیا متوجه شدهاید که وقتی اداره را ترک میکنید و عصبانی هستید، مردم در مترو حق شما را ضایع میکنند؟ برعکس این قضیه هم درست است. وقتی که عاشق میشویم دنیا چقدر متفاوت میشود!
دنیا آیینه است. آنچه شما از درون احساس میکنید از بیرون دریافت میکنید. این درواقع همان علتی است که شما نمیتوانید زندگی را با کار کردن بر روی محیط بیرون درست کنید. اگر مردم در خیابان بداخلاقی میکنند عوض کردن افراد خیابان کمکی نمیکند اگر هیچکس به شما در محل کارتان احترام نمیگذارد، تغییر شغل این موضوع را حل نمیکند.
بیشتر ما چیزها را از درون به بیرون یاد گرفتهایم. ما یاد گرفتیم اگر شغل خود را دوست نداریم آن را عوض کنیم، اگر همسر خود را دوست نداریم طلاق بگیریم. گاهی عوض کردن شغل و یا طلاق کار صحیحی است اما اگر روش تفکر خود را عوض نکنید شما خود را برای موارد مشابه بیشتر آماده میکنید.
به عنوان مثال: همسر کارول هیچ کمکی به او نمیکند. آنها هر دو از ساعت ۹ تا ۵ کار میکنند اما با باب هیچ کمکی به او در رابطه با کارِخانه و یا بچهها نمیکند. شبها به خوشگذرانی میرود، آخر هفته گلف بازی میکند. کارل احساس میکند که خدمتکار است و از شوهرش رنجیده و متنفر است.
اما این مربوط به باب نیست این مربوط به کارل است! تا زمانی که او خودش را مانند یک خدمتکار احساس کند با او مانند یک خدمتکار رفتار میشود. برای عوض کردن زندگی، کارل باید به خودش ارزش دهد. هر لحظه که او احساس شایستگی، توجه و دوست داشتن کند حمایت خواهد شد یا از طرف باب و یا از طرف هر کسی دیگری!
این چیزها همیشه به خودمان برمیگردد
اگر شما عاشق خودتان باشید مردم هم عاشق شما خواهند شد!
به عنوان مثال: دوستان و فامیل همیشه بر روی شما اعمال نفوذ میکنند. هرزمان که کسی بخواهد خانهاش را عوض کند از شما میخواهند که وسایل را بسته بندی کرده و ببرید. هر بار که میخواهند کسی آنها را ساعت ۴ صبح به فرودگاه ببرد به شما زنگ میزنند. از خود میپرسید: “چرا آنها برای وقت من ارزش قائل نیستند؟!” شما برای وقت خود ارزش قائل نیستید. آنها زمانی تغییر میکنند که شما تغییر کنید.
این موضوع ربطی به آنها ندارد
بسیاری از مردم هرگز متوجه این قضیه نمیشوند. آنها عمری را سپری میکنند و افراد دیگر را مقصر میدانند اما این مربوط به دیگران نمیشود.
- اگر احساس کنید که شایستگی دریافت ندارید، کارفرمایی پیدا خواهید کرد که هیچ چیز به شما نمیدهد!
- اگر احساسات خود را انکار کنید شغلی پیدا خواهید کرد که در آن شغل، افراد احساسات شما را انکار میکنند. ممکن است وارد ارتش شوید؛ جایی که بر سر شما فریاد بزنند. این مربوط به آنها نمیشود، این مربوط به رابطهی شما با خودتان است!
- اگر از فرم بدنتان متنفر باشید ،دوستی پیدا خواهید کرد که همیشه به اندام شما بخندد. زمانی که اندام خود را قبول کنید در تیجه یا دوست خود را عوض میکنید یا میفهمید که دوست قدیمی شما رفتار جدیدی دارد. ربطی به دوست شما ندارد این موضوع همیشه در رابطه با رفتار شما نسبت به خودتان بوده است!
- اگر رئیس از شما بازده بیشتری مطلبد، اگر همسرتان از شما انتظارات بیشتری دارد به این علت است که شما در قلب خود از خودتان بیشتر میخواهید.
- حتی تعصب نژادی و تعصب دینی مربوط به آنها نمیشود. وقتی شما خودتان را بپذیرید مردم هم شما را میپذیرند.
- اگر شما خودتان را دوست بدارید مردم هم عاشق شما خواهند شد.
در خلاصه
شما خودتان دنیای خودتان را میسازید. نیازی نیست که دیگران را متقاعد کنید. فقط کافیست تا احساس متفاوتی داشته باشید.
یک شب عالی
زندگی همیشه آنچه را که ما احساس میکنیم به ما منعکس میکند. به عنوان مثال شما تصمیم میگیرید تا دوستان خود را به یک شب عالی در رستوران مورد علاقه خودتان مهمان کنید. به رستوران زنگ میزنید تا یک میز رزرو کنید. در پاسخ میشنوید:
“متاسفانه ظرفیت تکمیل است.”
“منظورتان چیست که ظرفیت تکمیل است؟! من مشتری همیشگی هستم یک جا برای من باز کنید!”
“متاسفم”
گوشی تلفن را میکوبید. “لعنتی این میتونست یک شب عالی بشه.” عصبانی هستید. یک رستوران دیگر انتخاب میکنید، غذا چرب است .صدف ها بوی بدی میدهند. تمام راه تا خانه را با همسرتان جرو بحث میکنید و فردای آن شب را با مسمومیت غذایی از خواب بیدار میشوید.
و یا…
مسئولان رستوران به شما میگویند: “ظرفیت ما تکمیل است!”
شما با خودتان میگویید: “خب باشه ما قبلا ۲۰ بار به این رستوران رفتهایم! بهتر است جای دیگری را امتحان کنیم.” به رئیس خود که بهترین رستورا ها را میشناسد زنگ میزنید. او به شما رستوران جدیدی را پیشنهاد میکند که اتفاقا نزدیکتر هم هست.
مزهی غذا فراموش نشدنی است. با زوجی که در میز کناری شما هستند صحبت میکنید و می فهمید آنها همسایهی شما هستند. دوستان جدیدی پیدا میکنید و هفتهی آینده همه با هم به رستوران قبلی میروید.
آیا این همان راهی نیست که زندگی را بهتر میکند؟
اگر معتقدید که زندگی برضد شما است، بر ضد شما می شود. راه دیگری برای زندگی وجود دارد:
باور داشته باشید که دنیا طرح شاد کردن شما را ترسیم میکند.
در خلاصه
هماهنگی که شما به دنبال آن هستید با افراد دیگر نیست، این هماهنگی با خود شما شکل میگیرد.
از هرچیزی بترسیم آن را جذب میکنیم!
تولد ده سالگیام، پدربزرگم به من یک ساعت هدیه داد. در دههی ۱۹۶۰ ساعت ارزان نبود. من بسیار افتخار میکردم و کمی هم نگران بودم. فکر کردم خوب است که آن را خراب نکنم. آن شب وقتی که دوش گرفتم ساعت جدید را بر روی وان کنار پیژامه گذاشتم. به حمام رفتم و بعد وقتی که پیژامهام را برمیداشتم، آستینم به کادوی زیبای تولدم خورد و ساعت به زمین افتاد و شکست. من نیز شکستم!
اولین ساعت من؛ ساعت ۶:۳۰ آن را هدیه گرفتم و ساعت ۸:۱۵ آن ساعت شکست. من مدام گریه میکردم. زندگی چقدر میتواند بیرحم باشد؟!
گاهی اوقات چیز جدیدی میخریم و در عرض یک ساعت خراب میشود. چه وقت ترس ما قویتر است؟ وقتی که چیزی نو باشد.
ماه گذشته یکی از دوستانم مزدا خرید و ظرف ۴۸ ساعت یک خرابکار تمام سمت چپ ماشین را با کلید خط انداخت. همان هفته دوست دیگرم یک هیوندا خرید. ظرف ۲۴ ساعت خانمی در پارکینگ مرکز تجاری از پشت به ماشین او زد.
گاهی خود را در شرایطی میبینید که اصلاً فکرش را هم نمیکردید؟ با خود گفتهاید: “اگر فقط یک چیز باشد که من آن را نخواهم؟”… “اگر فقط یک سوال باشد که نخواهم از من بپرسند؟!”… “اگر فقط یک اشتباه باشد که نخواهم آن را تکرار کنم” و… حدس بزنید که چه میشود؟
از هر چیزی بترسیم آن را جذب میکنیم.
جهنم در بزرگراه
آیا تا به حال این تجربه را داشتهاید؟ ۵ سال است که هر روز تا محل کار بدون هیچ اتفاقی رانندگی میکنید. یک روز صبح با بیدقتی از جلوی یک اتوبوس در میآیید و باعث یک تصادف م شوید. شوکه شدهاید. به سختی نفس میکشید. احساس حماقت میکنید. به خود میگویید: “این جاده خطرناک است” و به رانندگی ادامه میدهید.
پنج دقیقه بعد کامیونی به سمت شما منحرف میشود. بلافاصله از آن دوری میکنید. عرق سردی بر روی شما نشسته است. ده دقیقه بعد در همین مسیر یک بچه با دوچرخه به گلگیر ماشین شما میزند. شما در طی ۵ سال گذشته هیچ تصادفی نداشتهاید اما حالا که در عرض ۲۰ دقیقه سه تصادف داشتهاید!
هرچیزی را که تجربه میکنید به این علت اتفاق میافتد که شما احساس راحتی، نگرانی، آسیبپذیری، نقص، هیجان، عشق میکنید. شما واقعیت خود را میسازید.
تصادفی وجود ندارد. این ما هستیم که آن را میسازیم. فکر کردن به اینکه “من یک مجرم هستم” ، “من از این متنفرم” ، “این خطرناک است”و بعد از یک روز بوووووم!
آیا این موضوع به نظر خشن صریح و ترسناک است؟ این قانون فیزیک است به همراه خبرهای خوب. آیا ترجیح میدهید که باور کنید علیرغم هرآنچه که فکر و احساس میکنید هیچ محافظتی از بیماری و هیچ دفاعی در برابر تصادف ندارید؟!
شما بیش از یک جسم فیزیکی با یک مغز هستید. شما یک جذب کننده هستید .یک فرستنده هستید. وقتی که شاد، خوشحال و سپاسگزار هستید به نوعی با افراد و تجربههای دیگری مرتبط میشوید که با انرژی شما متناسباند. این مسئله هنگامی که احساس ترس، آسیبپذیری میکنید نیز همین طور است.
خودتان را محافظت شده ببینید
افراد زیادی هستند که دوست دارند خودشان را تحت حفاظت الهی تصور کنند. آنها این را تبدیل به یک عادت میکنند. وقتی که به یک محلهی ناجور میروند و یا در بزرگراه رانندگی میکنند، آنها خود را با یک هالهی سفید محافظ که پیرامون آنها را فراگرفته تصور میکنند.
وقتی که اولین بار در رابطه با این شنیدم بسیار تعجب کردم. این هاله چطور میتواند در برابر آسیب و یا گریز از کامیون کمک کند؟ حالا میفهمم ارزش تصویرسازی و تجسم کردن هاله و نور سفیدِ محافظ این است که احساس شما را عوض میکند. وقتی که احساس آرامش با محفوظ بودن میکنید، محفوظ میمانید.
در انجیل آمده که: “در برابر چیزهای بد مقاومت کنید.” این یعنی بر روی چیزهای بد متمرکز نشوید و تمام عمر خود را با فکر کردن به بیماری و تصادف ماشین سپری نکنید، بلکه فکر خود را با افکار شادی و سلامتی پر کنید.
برخی واعظها به شما میگویند : ” از خدا بترسید!” این جمله میتواند دستورالعمل مصیبت باشد!
در خلاصه
اگر به آنچه میخواهید فکر کنید، آن را جذب میکنید. اگر به آنچه نمیخواهید فکر کنید، آن را جذب میکنید!