از خودروهای آلودهکنندهی هوا گرفته تا تخریب لایهی ازون؛ استعدا توماس میدگلی در اختراع با عدم محظوریت اخلاقی او، ترکیبی کشنده بود!
وقتی در سال ۱۹۴۴ از دنیا رفت، جهان یکی از بهترین مخترعان قرن بیستم را از دست داده بود. از داخل خودروها گرفته تا آشپزخانهها؛ اختراعات او را همه جا میشد دید. او از قراضههای فورد، کادیلاکهای رؤیایی ساخت؛ مادهای جادویی به بنزین آنها اضافه کرد. او بود که یخچالها و کولرها را برای خانهها قابل استفاده نمود.
میراث او رشکبرانگیز است. فقط یک اشکال دارد؛ محصولات نبوغ میدگلی به طور وحشتناکی آسیب زننده هستند. افزودنی سرب دار او به بنزینها، به مغز میلیونها کودک در حال رشد آسیب رسانده است. همچنین فرئون، اولین CFC، تقریباً لایهی ازون را به تنهایی سوراخ کرد. اکنون میتوان لقب بدترین مخترع جهان را به او داد.
میدگلی متولد ۱۸۸۹ است. به ادعای خودش، اولین چیزی که اختراع کرد در زمان دبیرستان بود. او روشی برای انحنا دادن به پرتابهای بیسبال، با مالش آنها با پوست درخت نارون قرمز ابداع کرده بود؛ چیزی که به طور گستردهای توسط پرتاپکنندهها مورد استفاده قرار گرفت. بعداً، وقتی در شرکت تولید تایر پدرش کار میکرد، چارلز کترینگ، مخترع موتو استارتر الکتریکی خودروها، زیر بال و پرش را گرفت. در سال ۱۹۱۶، کترینگ، میدگلی ۲۷ ساله را به حل مشکل کوبش موتور گماشت.
کوبش موتور (knock)، به احتراق بیموقع سوخت گفته میشود که هم صدا ایجاد میکند، و هم استفاده از سوختهای با اکتان بالا را محدود میسازد. شاید صفت اتوموبیلهای قدیمی (old bangers) هم از این پدیده ناشی شده باشد. میدگلی چیزی در حدود ۱۴۳ ترکیب را برای حل این مشکل امتحان کرد. ترکیبی که پیشنهاد شده بود، اتیل الکل نام داشت. ولی میدگلی برای کترینگ و سرمایهگذاران جنرال موتورز چیز دیگری در چنته داشت: تترا اتیل سرب (TEL)؛ ترکیبی که برای اولین بار در دههی ۱۸۵۰ شناسایی شد و بسیار سمی بود.
پس چرا انتخاب شد؟ میدگلی همواره بر آن بود که تترا اتیل سرب عملیترین راه است. ارزان بود، و در مقایسه با ۱۰ درصد اتیل الکل، چند گرم از آن برای یک گالن بنزین کافی بود که از کوبش موتور جلوگیری کند. البته تفاوت کلیدی دیگری نیز وجود داشت: او میتوانست حق اختراع تترا اتیل سرب را ثبت کند. میدگلی محاسبه کرد که جنرال موتورز میتواند در هر گالن سوخت سرب دار، سه سنت سود داشته باشد. در آن روزها، مقررات سلامتی در حداقل توجه بود و ۱۵ ماه بعد از اعلام خبر، اولین سوخت جادویی ضد کوبش موتور در جایگاههای سوخت عرضه شد.
از همان ابتدا، محققان پزشکی هشدار دادند که این ماده میتواند کل کشور را مسموم کند. در اوایل ۱۹۲۳، ویلیام کلارک از وزارت بهداشت آمریکا پیشبینی کرد که غبار اکسید سرب در جادههای شلوغ انباشته میشود. همان سال، یاندل هندرسون از دانشگاه ییل، با حالت پیشگویی هشدار داد که
توسعهی مسمومیت با سرب آن چنان به تدریج گسترده خواهد شد که همهی دنیا را بگیرد… قبل از این که جوامع و دولتها از موقعیت آگاه باشند.
میدگلی هیچ کدام از این هشدارها را جدی نگرفت. حتی وقتی در ۱۹۲۴ چند کارگر به خاطر قرار گرفتن در معرض تترا اتیل سرب جان خود را از دست دادند نیز، متنبه نشد. چندین نفر دیگر هم با پارانویای شدید با ژاکت آستین بلند مخصوص دیوانگان راهی تیمارستان شدند. میدگلی فروشندهی عاقلی بود؛ او اصرار داشت که محصول آنها “اتیل” میباشد و در آن هیچ اشارهای به سرب نشده است. او ادعا کرد که هیچ جایگزین بهتری نداشته است؛ در حالی که هیچ کس بهتر از او نمیدانست جایگزینها چقدر زیادند. ژورنالیستها از او دربارهی مرگ کارگرها میپرسیدند و او با نمایشی فریبنده، تترا اتیل سرب را به دستهایش میمالید، بطری آن را بو میکشید و ادعا میکرد که امکان ندارد این ماده سمی باشد. ولی میدانست که این دروغ است. در اوایل سال ۱۹۲۳، قبل از این که جنرال موتوز او را به سمت معاونت شرکت اتیل منصوب کند، میدگلی چند هفته مرخصی بود؛
چون بعد از تقریباً یک سال کار با سرب ارگانیک، فهمیدم که روی ریههایم اثر گذاشته است.
کشنده یا هر چه؛ تترا اتیل سرب موتورسازی را متحول کرد. موتورها میتوانستند با فشار بسیار بالاتری در سیلندرها کار کنند و قدرت بیشتری تولید نمایند. به زودی در سراسر ایالات متحده، همهی آن آهن قراضههای پر سر و صدا به کادیلاکهای آرام و قدرتمند جنرال موتورز تبدیل شدند. رؤیای آمریکا در حال تحقق بود.
تا سال ۱۹۴۵ طول کشید تا کل جهان با سوختها سربی پر شود. علم هم گروگان انکارکنندگانی بود که از همین شرکتها پول میگرفتند. از سال ۱۹۲۵، به مدت چهار دهه، تقریباً همهی تحقیقات دربارهی اثرات احتمالی تترا اتیل سرب بر سلامتی توسط مسئولان و پیمانکاران شرکت اتیل قبضه شده بود. با این شرایط، جای تعجب نخواهد بود که تحقیقات ۴۰ ساله هیچ مضراتی پیدا نکردند.
در این میان، میدگلی به آزمایشگاه برگشته بود. در سال ۱۹۳۰، او این بار مأمور شد تا مشکل شرکت تابعهی فرعی جنرال موتورز، Frigidaire را حل کند. بیشتر یخچالهای آن زمان در بخشهای صنعتی استفاده میشدند؛ این بخچالها مایعاتی مثل متیل کلرید، سولفور دیاکسید و آمونیاک داشتند که هم سمی بودند و هم امکان احتراقشان وجود داشت. اینها برای شرکت Frigidaire که میخواست هر خانهای یک یخچال و هر ادارهای یک کولر داشته باشد، اصلاً قابل قبول نبود. میدگلی این بار هم ترکیب جایگزین را یافت: دیکلرودیفلورومتان که نام برندش شد فرئون. این اولین CFC جهان بود؛ پایدار، آرام و بدون هیچ ضرری برای انسانها یا جانوران. مثل تترا اتیل سرب، فرئون هم ثبت اختراع شد. شرکت Frigidaire آوریل ۱۹۳۰ تبلیغات آن را شروع کرد. یخچالهای خانگی بسیار موفق ظاهر شدند.
در طول جنگ جهانی دوم، فرئون به پیشرانهی محبوب حشرهکشهایی مثل ددت در جنگهای جنگلی تبدیل شد. این استفاده به اسپریهای خانگی مثل ضد عرقها هم رسید. تا دههی ۱۹۷۰، میزان فرئون آزاد شده در یک سال به یک میلیون تن میرسید.
میدگلی بین شیمیدانان آمریکایی به یک قهرمان تبدیل شده بود؛ دانشمندی که بر روی صدها پتنت سایه انداخته بود. او در سال ۱۹۴۰ فلج اطفال گرفت و عملاً دیگر نتوانست فعالیتی داشته باشد. میگویند او برای انتقال خودش از بستر به روی ویلچر سیستمی از طناب و قرقره اختراع کرده بود.
بیماری پیشرفت کرده بود و چند سال که گذشت، میدگلی فهمید که وقتش فرارسیده است. به عنوان رئیس انجمن شیمی آمریکا، در پایان یکی از تدریسهایش در سال ۱۹۴۴ این شعر را خواند:
وقتی رفته باشم، از هیچ چیز پشیمان نخواهم بود… روی سنگ قبرم بنویسید، این یکی در مدتی کوتاه، کلی زندگی کرد”. یک ماه بعد، در نوامبر ۱۹۴۴، بالای تختش، توسط اختراعی که کرده بود، خفه شد.
آگهیهای تسلیت و زندگینامهای که اخیراً نوهاش دربارهی او نوشته است، همگی مرگ او را تصادفی با بدشانسی توصیف کردهاند. رسانهها هم گفتند مردی که با اختراعات این چنین آسیبرسان بود، در نهایت با دست نبوغ خودش کشته شد. با این حال، یکی از همکارانش که در صحنه بود، گفت هیچ تصادفی در کار نبوده است؛ در گواهی فوت نیز “خودکشی” دلیل مرگ قید شده است.
ارباب مخترعان، قبل از این که اختراعاتش جلوهی خود را از دست بدهند، از دنیا رفت. کسی تا دههی ۱۹۷۰ نمیدانست که فرئون نابودکنندهی اوزن است. به مقدار ۷۵ تریلیون لیتر هم بنزین سرب دار سوزانده شد تا این که علم از بیحسی درآمد و مضرات آن را برای سلامتی اثبات کرد. نقطهی عطف هم مطالعاتی بود که دکتر هربرت نیدلمن در دانشگاه پیتزبورگ دربارهی اختلال رشد کودکان انجام داد؛ جایی که چند مایل با خانهی کودکی میدگلی فاصله داشت.
دنیایی که میدگلی ساخته بود عقبنشینی کرد. سطوح سرب در خون کودکان آمریکا و بسیاری از شهرهای دیگر جهان، از زمان منع گستردهی توزیع بنزین سرب دار تا دو سوم کاهش یافت. در حال حاضر، تعداد کشورهای مصرفکنندهی این نوع بنزین از تعداد انگشتهای دست کمتر است. پروتکل مونترال در ۱۹۸۷ هم، پایانی بود بر فرئون. امروزه لایهی اوزون در حال بازیابی است و این را میتوان از کاهش آمار سرطان پوست استنباط کرد.
با این میراث بر باد رفته، تاریخنگار محیط زیست، جان مکنیل، عجب چیزی گفته است: “میدگلی بیشتر از هر موجود زندهی دیگری در تاریخ زمین روی اتمسفر تأثیر گذاشته است”. زیاد هم رشکبرانگیز نیست!
بله درسته همه تاثیرات هم رشک برانگیز نیست. خیلی خوب بود.