انتشار این مقاله


معرفی کتاب: کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم

زندگی در سایه ی حکومت های کمونیستی چه شکلی به خود می گیرد؟

 

کمونیسم جنبشی اقتصادی-سیاسی است که از قرن نوزدهم مطرح شده است. نظامی که در آن هیچ‌کس بر فرد دیگری برتری ندارد. سلسله مراتب کارگر و کارفرما از بین رفته است و مالکیت، جنبه‌ی فردی خود را از دست می‌دهد. کشورهای زیادی الگوی اجتماعی کمونیسم را قبول کردند. در خیلی از این کشورها تز کمونیسم شکست خورد و به دموکراسی رو آورده‌اند. بعضی‌هایشان اما، هنوز هم با سوسیالیسم کنار می‌آیند.
کتاب‌ها و مقالات زیادی درباره ی کمونیسم نوشته شده و درباره‌ی شکستش و این که چرا ایده‌ای به آن جذابی نتوانست در عمل جواب بدهد. کتاب‌های سنگین در حیطه‌ی سیاست و جامعه‌شناسی، مقالات اقتصادی، و حتی رمان و ادبیات -بله. داریم درباره ی ۱۹۸۴ صحبت می کنیم- که ارزش خواندن را دارند.
اما زاویه ی دید کتاب دراکولیچ با بقیه‌ی این کتاب ها فرقی اساسی دارد؛ دراکولیچ با زنانی که در کشورهای کمونیست مختلف زندگی می‌کنند گفت و گو کرده است. اسلاونکا دراکولیچ که خود روزنامه‌نگاری اهل کرواسی است و زندگی در سایه‌ی کمونیسم را تجربه کرده است، از تجربه‌های مستقیم خودش و زنان دیگر می‌نویسد.

این جنبه‌های پیش‌پاافتاده، مسایل جزیی روزمره، دقیقاً همان چیزی بود که من می‌خواستم ببینم: مثلاً غذای مردم چه بود، چطور لباس می‌پوشیدند، چطور حرف می‌زدند و چه‌جور خانه‌هایی داشتند؟ پودر رخت‌شویی گیرشان می‌آمد؟ چرا خیابان‌ها پر از آشغال بود؟ خلاصه این‌که می‌خواستم جزییات واقعیت جدید و خاطراتی را که از زندگی در کشوری کمونیستی داشتم، مثل دو پاره یک تصویر به هم بچسبانم. اگر در اروپای شرقی بزرگ شده باشید، در همان اوایل جوانی یاد می‌گیرید که سیاست مفهومی انتزاعی نیست، بلکه نیرویی است عظیم که بر زندگی روزمره مردم تأثیری تعیین‌کننده می‌گذارد. این تأثیر قدرت سیاسی بر مسایل پیش‌پاافتاده زندگی روزمره، این زاویه دید، این نگاه از پایین بود که بیش از هر چیز برایم جالب بود. و جز زنان که دست‌شان از قدرت سیاسی از همه کوتاه‌تر بود، چه کسانی را می‌توانستم در آن پایین پیدا کنم؟ زنان بار سنگین اداره امور روزمره را به دوش می‌کشیدند … من سفر کردم تا اين تغييرات بعد از انقلاب را از نزديک خصوصاً در زندگی زنان کشورهای مختلف ببينم. من با زنان در آشپزخانه‌هايشان نشستم و آنها از زندگی‌‌شان، از بچه‌هايشان و از مردانشان برايم حرف زدند و من ديدم طرح کلی زندگی‌هامان تقريباً عين هم است. ما زن‌ها چشم‌انداز مشترکی در زندگی داشتيم که با چشم‌انداز مردها متفاوت بود. ما از پايين به مسائل نگاه می‌کرديم و چشم‌اندازمان ساده و پيش‌پا‌افتاده بود، اما امر سياسی يعنی امر پيش‌پا افتاده.

و همین توجه به امر پیش پاافتاده است که خواندن کتاب را جذاب می‌کند. لمس این موضوع که در حکومتی، سطحی‌ترین مایحتاج مردم هرگز در اولویت نباشند. این که ایدئولوژی چطور بارش روی دوش پایین‌ترین اقشار جامعه می‌گذارد، و این که چطور بلاخره این پایین‌ترین اقشار خسته می‌شوند و کمونیسم می‌رود.
دراکولیچ البته در مقدمه تصریح می‌کند که شاید عنوان “کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم” عنوان صددرصد دقیقی نباشد. چون شاید بتوان حکومتی را از سر کار برداشت و حکومت جدیدی را به جایش نشاند، اما فرهنگی که طی سالها بین مردم جامعه شکل گرفته یک شبه با حکومت جدید از بین نمی‌رود. کمونیسم شاید رفته باشد، اما طول می‌کشد تا قربانیان بتوانند بخندند.

در فیلم شاهد اصلی، اثر کارگردان مجار، پتر باستو، که نمایش آن مدت‌ها ممنوع بود، صحنه ای در یک پارک تفریحاتی هست که در آن، در “تونل وحشت سوسیالیستی” مارکس، انگلس، لنین و استالین از تاریکی بیرون می‌آیند تا بچه‌های کوچک را بترسانند. می‌شود گفت کار ما در اروپای شرقی پیش از انقلاب راحت‌تر بود. فقط کافی بود در آن تونل باشیم تا بتوانیم تقصیر همه چیز را به گردن حزب بیندازیم. شاید هجده ماه پیش که بلاخره از تونل بیرون آمدیم، متوجه شده باشیم که این بیرون همه چیز هم آن جور نیست که خوابش را می‌دیدیم. کم کم متوجه شده‌ایم این خودمان هستیم که باید سرزمین موعودمان را بسازیم. خودمانیم که از این به بعد مسئولیت زندگیمان را به عهده خواهیم داشت، و دیگر عذر موجهی نداریم که با آن وجدان معذبمان را آسوده کنیم. دموکراسی چیزی نیست که خودش بی‌هیچ زحمت و تلاشی از راه برسد. چیزی‌ست که باید برای رسیدن بهش جنگید. و همین است که راه رسیدن به آن را دشوار می‌کند.

دراکولیچ به عمق زندگی‌های شهروندان حکومت‌های کمونیستی -یا بازماندگان این حکومت‌ها- نفوذ می‌کند. به روزمرگی‌های خلال حماسه‌های سیاسی. تصاویری که در عکس‌های خبری مطبوعات دیده نمی‌شوند. دراکولیچ درباره میوه‌هایی می‌نویسد که کالای لوکس محسوب می‌شوند. درباره ی نایاب بودن دستمال توالت، درباره ی رنگ موی زنان. درباره روزنامه‌نگارهایی که خودکشی می‌کنند. و درباره‌ی عروسک‌های خارجی و شنودهای تلفنی.

دراکولیچ وارد بافت این زندگی‌ها می‌شود و از این زاویه، درکی از مسئله به ما می‌دهد که کتاب‌های مرجع جامعه‌شناسی ناتوان از آنند. برای همین هم هست که کتاب گیراست و زمین گذاشتنش مشکل است.

در جامعه‌ای که حکومتش توتالیتر است، آدم ناچار است با قدرت ارتباط مستقیم داشته باشد؛ راه گریزی وجود ندارد. به همین دلیل سیاست هرگز انتزاعی نمی‌شود. به صورت نیرویی خشن، بی‌رحم و آشکار باقی می‌ماند که تمام چند و چون زندگی ما را تعیین می‌کند: چه بخوریم، چه طور زندگی کنیم و کجا کار کنیم.
چنین حکومتی مثل یک مرض طاعون، یک بیماری همه‌گیر، هیچ کس را مستثنی نمی‌کند. تناقض در این‌جاست که این دقیقا همان روشی است که حکومت توتالیتر با آن دشمنانش را می‌پروراند: شهروندان سیاسی شده.
“انقلاب مخملی” فقط حاصل کار سیاستمداران سطح بالا نیست، بیش از آن حاصل آگاهی شهروندان معمولی است که آلوده‌ی سیاست شده‌اند.

مشخصات کتاب

نام: کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم

نویسنده: اسلاونکا دراکولیچ

مترجم رویا رضوانی

نشر گمان

شماره‌ی کتاب‌شناسی ملی: ۳۲۷۱۳۱۹

نمایش دیدگاه ها (0)
دیدگاهتان را بنویسید