آیا تا به حال مجبور به انجام کارهای ناخواسته شدهاید درحالی که میلی به انجام آنها نداشتهاید؟ مثلا شاید زمانی که میخواهید در خانه با خانواده شام بخورید، مجبور شوید تا دیر وقت کار کنید. یا شاید، زمانی که بهترین دوستتان فقط سعی در ارائه نصیحت دوستانه به شما داشت، به او پرخاش کنید و احساسات او را برنجانید. شما نمیخواهید تا دیر وقت کار کنید یا پرخاش کنید، اما به هر حال این اتفاق برای شما میافتد.
قسمت جالب ماجرا این است که، شاید این موضوع عصبانی کننده و به طرز احمقانهای ساده بنظر برسد، اما ما نمیتوانیم کاری را بدون اینکه بخواهیم انجام دهیم. با من همراه باشید تا ببینم آیا میتوانم توضیح بدهم:
اساسا، خواستن انجام کار طبیعت ما است. ما میخواهیم بدن ما درجه حرارت مناسب داشته باشد، مقدار مناسب اکسیژن را در خونمان میخواهیم، تعداد کافی دوستان و روابط نزدیک را میخواهیم، و هینطور به دنبال سطح مناسبی از موفقیتها هستیم و مواردی از این قبیل.
در پایان روز، ما نمادی از خواستههایمان هستیم. تمام کارهای ما به خواستههایمان مرتبط است. گاهی اوقات چیزهایی را میخواهیم که به دنبال خواستن آنها نیستیم.
آن چه که در اطراف ما اتفاق میافتد، واضحا در کارهایی که انجام میدهیم نقش دارد. اگر رئیس شما کاری را در ساعت ۴.۴۳ بعد از ظهر به شما محول نمیکرد، شما مجبور نمیشدید تا ساعت ۶.۳۷ بعد از ظهر در دفتر بمانید. و اگر دوست شما نظرات خود را در مورد اینکه چه انتخابی باید انجام دهید ابراز نمیکرد، شما هرگز به او پرخاش نمیکردید.
با این که تاثیر آن چه که در اطراف ما اتفاق میافتد غیرقابل انکار است، وقایع خاصی که تقریبا همیشه رخ میدهد و بر ما تاثیر میگذارند، توسط خواستههایی که در درون ما پرورانده شده تعیین میشود. من در حالی که در سالن فرودگاه نشسته بودم، روی این پست کار میکردم، و در هر سو اتفاقات زیادی درحال انجام بود. با این وجود، هیچکدام از اینها وقتی که من به دنبال تایپ بهترین کلمات برای صحبت درباره ایده هایی که درحال توسعه آنها هستم بر من تأثیر نمیگذارند.
دوباره تکرار میکنم: تمام کارهایی که انجام میدهیم به خواستههایمان مرتبط است.
درک اهمیت خواستهها- یا اهداف، انتظارات، رویاها، ارزشها، اشتیاق، جاه طلبیها، قصد، اشتیاق، مقصود، آماج، آرزوها، نیتها، عطش، امیال، رسالت، الگوها، امیدها، اهداف، نقشهها، معیارها، گرایشها، نیازمندیها- به شما کمک میکند تا بیشتر از آن چه که میخواهید یا بیشتر از آن چه برای آن تلاش میکنید بدست آورید. همچنین به شما کمک خواهد کرد که زمانهای سردرگمی خود را بیابید، زیرا شما کاری را انجام دادهاید که مطمئن بودید نمیخواستید آن را انجام دهید.
تلاش برای درک رفتار بدون درنظر گرفتن نقش خواستهها میتواند گیج کننده باشد. مثلا رانندگی را در نظر بگیرید:
اگر میخواهید ماشین خود را در جاده در مسیر درست هدایت کنید، باید گاهی فرمان را به سمت راست و گاهی به سمت چپ بچرخانید. به این ترتیب، بسته به شرایط، ما میتوانیم کارهای متفاوتی برای به هدف ثابت انجام دهیم.
نکته مهمی که باید درمورد خواستهها در نظر گرفت نتایج آن است نه اعمالی که انجام میشود. بنابراین، اگر میخواهید درک کنید که چرا شما به نحوهای خاص عمل کردید، در مورد نتیجه فکر کنید، نه رفتار. در حالی که شما اصلا مابل نیستید تا دیر وقت کار کنید، اما میخواهید رئیستان فکر کند که شما وظیفه شناس و قابل اعتماد هستید، و میخواهید رئیستان شما را برای ارتقای شغلی ماه آینده در نظر بگیرید. شما نمیخواهید به احساسات دوستتان آسیب برسانید، اما میخواهید خود تصمیماتی را دربارهی زندگیتان بگیرید، و همچنین نیاز به کمی آرامش و سکوت دارید تا درباره این وضعیت پیچیده فکر کنید.
شما نمیخواهید که واقعا بنا به میل خود یک بسته دیگر سیگار بخرید، اما دوباره این کار را انجام میدهید، در راه برگشت به خانه از سر کار به مغازه میروید، پول را تحویل میدهید، و منتظرید تا به محض باز کردن بسته بندی، سیگار را به لبهایتان برسانید. شما واقعا به دنبال تایید دیگران نیستید، اما برای چندمین بار، در مقابل یک گروه میایستید و حرفهایی میگویید که واقعا نمیخواهید، و به دنبال سر تکان دادنها و لبخندهای دیگران که برای تائید سخنان شما است، نیستید.
ما خواستههای زیادی داریم. همه ما لزوما، نمادی از خواستههای خود هستیم. الگوهای خواستههای هر کس متفاوت است. همه ما یک سری خواستهها و یک سری کارهای ناخواسته داریم. و حتی کارهایی وجود دارد که ما خواستن و تمایل انجام دادن آنها را نمیخواهیم.
اما خواستهها به اینکه شما آنها را دوست دارید یا نه توجه ندارند. هنگامی که وارد آشیانهی آرزوها، تمایلات، اهداف و انتظارات شما شدند، به دنبال فرمان دادن درباره نتایجی که انتظار دارند، هستند(از دیدگاه منحصر به فرد خودشان).
گاهی اوقات توصیف آنچه میخواهیم و یا اینکه چرا به آن روش عمل کردیم، سخت است. اما وجود خواسته به توانایی شما در توصیف آن یا صحبت در مورد آن بستگی ندارد. مردم پیش از آن که صحبت کردن را بیاموزند، خواستههایی دارند، حتی اگر شما نتوانید توضیح دهید که چرا کاری را انجام دادید، هنوز هم یک تیم متشکل از خواستهها مشغول تلاش برای به دست آوردن نتایجی که بدنبال آن هستند، میباشند.
بنابراین حتی اگر در ظاهر نیز تجربه انجام کارهای ناخواسته را داشتید در مورد نتیجهی عمل خود فکر کنید. گاهی اوقات میتواند بخشی از ذهن شما را به خود مشغول کند اما به محض آن که متوجه این موضوع شدید آن را پیدا میکنید. حتی مهمترین خواسته شما نیز میتواند جنبهای از وجودتان باشد که به طور کلی نمیخواهید آن را بپذیرید. شاید بعضی اوقات بدون توجه به خواسته دیگران میخواهید که کارها به شیوه شما انجام شود. یا شاید بخش کوچکی از وجود شما میخواهد که آشوبگر، قانون شکن یا برخلاف انتظاراتی که میدانید مردم از شما دارند، باشد.
چه آنها را دوست داشته باشید یا نه، چه از آنها آگاه باشید یا نه، خواستهها بخش زیاد نیازهای همیشگی شما هستند. شما میتوانید برای مدت کوتاهی آنها را نادیده بگیرید یا از آنها جلوگیری کنید، نه برای همیشه.
اختصاص دادن زمان برای شناخت هر چه بیشتر خواستهها و نتایجی که در پی دارد میتواند جذاب و حتی جالب باشد. بیشتر خواستهها به نتایج آن بستگی دارد چون آنها نقشی در نتایج خواستههای دیگر، که در رده بالاتری از زنجیر فرماندهی هستند، دارد. یا حتی شبیه تکههای پازل هستند که برای تکمیل تصویر بزرگتر نیاز میباشند. شما همان تصویر بزرگ هستید.
هر چه از زنجیره فرمان دهی بالاتر میروید یا تکههای بیشتری از پازل را پیدا میکنید بیشتر در مورد خودتان و سفری که در پیش رو دارید یاد میگیرید. این مسیری است که تنها خود باید آن را طی کنید.
ادامه دهید! میدانید که تمایل به این کار دارید.