انتشار این مقاله


نیروی قدرتمندی که به همه‌ی تصمیم‌گیری‌های ما شکل می‌دهد چیست؟

بعضی فرهنگ‌ها سخت‌گیرند و تحمل اندکی نسبت به کج‌رفتاری دارند، درحالی‌که فرهنگ‌های اسان‌گیر هنجارهایی ضعیف دارند و بسیار انعطاف‌پذیرند.

پروفسور میشل گلفند می‌پرسد چرا ساعت‌ها اغلب اوقات در برزیل اشتباه هستند اما در المان ساعت‌ها قابل‌اعتمادند؟

چه‌چیزی تفاوت میان نیوزلند – که در آن‌جا روسپی‌گری قانونی است – و سنگاپور -که در آنجا آدامس جویدن مجازات‌های شدید به دنبال دارد – را توضیح می‌دهد؟

گلفند به دنبال تمامی قانون‌گذاران و لغوکننده‌های قانون‌ها و موارد بیشتر رفت تا به یک متغیر رسید: میزان سخت‌گیری یک فرهنگ. او ریشه‌های فرهنگ سخت‌گیر یا آسان‌گیر در کشورها، مناطق، شرکت‌ها و حتی درون خانواده‌ها را توضیح می‌دهد و سپس خوانندگان را به سمت متغیرهای بی‌شماری هدایت می‌کند مانند سیاست تا والدین.

گلفند به پرسش‌های گرت کوک ادیتو نشریه Mind Matters‌ پاسخ می‌دهد.

می‌توانید توضیح بدهید که منظورتان از فرهنگ‌های سخت‌گیر و اسان‌گیر چیست؟

تمامی جمعیت‌ها دارای هنجارهای اجتماعی یا استانداردهای نانوشته هستند که رفتارها را هدایت می‌کند. برای مثال همانند کودکان ما می‌اموزیم که اشیا را از دست دیگران نکشیم، در سمت راست پیاده‌رو راه برویم (یا چپ؛ بسته به محل زندگی‌تان)، و هر روز لباس بپوشیم.

این هنجارهای اجتماعی به منزله چسبی است که ما را در کنار هم نگه می‌دارد، هویت‌مان را به ما می‌بخشد و به بشریت کمک می‌کند تا در چنین مرحله‌ی قابل‌توجهی همکاری کنند.

در این مطالعه ما ۳۳ جامعه را مورد بررسی قرار دادیم و دریافتیم که فرهنگ‌های مختلف در میزان قدرت هنجارهای اجتماعی‌شان، با پیامدهایی عمیق برای دید جهانی‌مان، محیط اطرافمان، و برای ذهن‌هایمان، متفاوتند.

بعضی فرهنگ‌ها سخت‌گیرند و تحمل اندکی نسبت به کج‌رفتاری دارند، درحالی‌که فرهنگ‌های اسان‌گیر هنجارهایی ضعیف دارند و بسیار انعطاف‌پذیرند.

اما این معیارها تنها به ملیت وابسته نیستند. هر کدام از ۵۰ ایالت امریکا (و هر سازمانی) می‌توانند از نظر میزان سخت‌گیری فرهنگشان مود بررسی قرار بگیرند.

مطالعه اخیر ما همچنین نشان می‌دهد که طبقه کارگر سخت‌گیرتر از طبقه اشرافی هستند. حتی شیوه خانه‌داری ما بسته به سخت‌گیری یا انعطاف‌پذیری ما، تغییر می‌کند.

یکسان بودن این الگو در معیارهای متفاوت، قابل‌توجه است.


مقاله مرتبط: فرهنگ ممکن است دلیل اینکه چرا مغزها بزرگتر شده‌اند را توضیح دهد.


چرا این تفاوت‌ها ایجاد می‌شوند؟

این یک سوال عالی است. کشورهای سخت‌گیر و آسان‌گیر کیفیت‌های واضح یکسانی ندارند.

از نظر منطقه این کشورها یکسان نیستند؛ کشورهای سخت‌گیری همچون ژاپن، آلمان، نروژ، سنگاپور، و پاکستان در تمام نقاط سیاره پخش شده‌اند. همچنین کشورهای اسان‌گیری چون هلند، برزیل، یونان و نیوزلند هم همین وضعیت را دارند.

گروه کشورهای سخت‌گیر یا اسان‌گیر زبان یکسانی ندارند. ان‌ها سنت یا دین واحدی ندارند. از نظر سنی نیز یکسان نیستند. بعضی از آن‌ها مانند اسپارو سنگاپور یا نیوزلند و آتن. از نظر سن تفاوتی ۲۰۰۰ ساله دارند.

اما در واقع دلیلی مهم و در عین حال سری برای بوجود امدن این تفاوت‌ها وجود دارد: کشورهایی که تهدیدات زیادی تحمل کرده‌اند، دارای فرهنگ سخت‌گیرتری هستند. این خطرات ممکن است شامل موارد زیر باشد: میزان بالای فاجعه‌های طبیعی و قطحی، کمبود منابع، احتمال مورد تهاجم قرار گرفتن یا تراکم جمعیتی بالا (سنگاپور را با ۲۰۰۰۰ نفر جمعیت در هر مایل مربع با نیوزلند دارای ۵۰ نفر در هر مایل مربع مقایسه کنید!). منطقی است که فرهنگ‌هایی که تحت تهدید قرار دارند، به قوانینی نیاز دارند تا بتوانند با یکدیگر همکاری کنند و بقای خود را حفظ کنند (به این فکر کنید که ژاپنی‌ها در مقابل فجایع طبیعی چقدر عالی همکاری می‌کنند.) فرهنگ‌هایی که آسان‌گیرترند توانایی این را دارند که بیشتر انعطاف‌پذیر باشد.

تهدیدات به تنهایی نشان‌دهنده‌ی سخت‌گیری یک فرهنگ نیستند. جمعیت‌هایی که حرکت بیشتری دارند و برخورد بیشتری با فرهنگ‌های دیگر دارند به احتمال بیشتری آسان‌گیر هستند. برای مثال هلند را تصور کنید. وضعیت ساحلی این کشور موجب ایجاد فرهنگ مسافرت وسیعی در میان شهروندانش شده است و وابستگی بسیاری به تجارت بین‌المللی دارند در نتیجه در طول قرن‌ها هلندی‌ها تجارب بسیاری با فرهنگ‌های دیگر داشته‌اند. به این ترتیب فرهنگ هلند آسان‌گیرتر خواهد بود.

کدام یک بهتر است، سخت‌گیری یا آسان‌گیری؟

هیچ‌کدام! فرهنگ‌های سخت‌گیر نظام بهتری دارند. آن‌ها هماهنگی بیشتری دارند، یکپارچه‌ترند و مردمشان خوددارترند. فرهنگ‎های اسان‌گیر در مقایسه بی‌نظم‌ترند و مردم خودداری کمتری نشان ‌می‌دهند. اما فرهنگ‌های اسان‌گیر انعطاف‌پذیرترند؛ نسبت به عقاید جدید اغوش باز نشان می‌دهند (خلاق‌ترند) و از انسان‌های جدید و از تغییر استقبال می‌کنند (نژادپرستی کمتر است)

این همان چیزی است که من تعامل سخت‌گیری-اسان‌گیری می‌نامم.

یک مشکل – قانون گلدیلاکس سخت‌گیری-اسان‌گیری – این است که جمعیت‌هایی که خیلی بزرگ می‌شوند مشکلاتی برایشان پیش میاید. میزان خودکشی در آن‌ها بیشتر است، میزان شادی کمتر و عدم ثبات بیشتر است. جمعیت‌هایی که به شدت سخت‌گیرند بسیار ناراحت‌کننده‌اند اما در جوامعی که بسیار اسان‌گیرند و راهی وجود ندارد یا احتمالش کم است که انسان‌ها با هم هماهنگ شوند، پدیده‌ای که جامعه‌شناس‌ها آنومی یا بی‌هنجاری کامل می‌نامند، وجود دارد. این مورد تنها به کشورها اختصاص ندارد بلکه سازمان‌‌ها و خانواده‌ها را نیز دربر می‌گیرد. من در واقع در ارتباط با فرزندانم، در مورد قوانینی که لازم است سخت‌گیرانه اعمال شوند و یا قوانینی که می‌توانند انعطاف‌پذیرتر باشند، بسیار صریحانه رفتار می‌کنم.


مقاله مرتبط: جامعه‌شناسی با طعم فرگشت: جایگاه فرهنگ و ادیان کجاست؟


این موضوع را چگونه در مورد قسمت‌های مختلف آمریکا تفسیر می‌کنید؟

ایالات شمالی و بخش‌هایی از غرب میانی سخت‌گیر قابل‌تغییرند و ایالات ساحلی اسان‌گیر قابل‌تغییرند. همانند کشورها، ایالات سخت‌گیر تهدیدات بیشتری نسبت به آسان‌گیرها تجربه کرده‌اند (همانند فجایع طبیعی، کمبود غذا، پاتوژن‌ها). در ایالات سخت‌گیر انسان‌ها پیروی بیشتری از وجدان دارند و و دارای نظم و ادب اجتماعی بیشتری هستند، اما تبعیض بیشتری قائل می‌شوند و خلاقیت کمتری دارند. ایالات اسان‌گیر گستاخ‌ترند و نظم کمتری دارند، ما ان‌ها دارای مردمانی انعطاف‌پذیرترند و سازگاری بیشتری دارند و خلاقترند. این مسئله همان تعامل سخت‌گیر-اسان‌گیر است.

سخت‌گیر-اسان‌گیر با وجه تمایز قرمز-ابی همپوشانی دارند اما درکی عمیقتر از چگونگی و چرایی تفاوت ایالات، جدای از نوع رفتارشان در رای‌گیری در اختیار قرار می‌دهد.

چه شواهدی فکر می‌کنید این چارچوب برای این زمان‌های پردردسر سیاسی در دست قرار می‌دهد؟

سخت‌گیری چارچوبی مهم برای درک بالا آمدن ترامپ و رهبرانی دیگر در لهستان، مجارستان، ایتالیا و … است. وقتی مردم احساس خطر می‌کنند، چه واقعی باشد و چه خیالی، به دنبال قواعد قوی و رهبرانی استبدادی می‌روند تا به بقای آنان کمک کنند. مطالعه من نشان داده است که حتی تهدیدات خیالی می‌تواند به روانی شدیدا سخت‌گیر منجر شود. در عرض چند دقیقه پس از اینکه به شرکت‌کنندگان در این مطالعه اطلاعاتی نادرست در مورد وقایع تروریستی، افزایش جمعیت، بروز پاتوژن‌ها، فجایع طبیعی داده شد، ذهن‌ آن‌ها بسته‌تر شد. آن‌ها قوانینی سرسخت‌تر خواستند، نژاد خود را برتر شمردند و در مقابل افراد خارجی تحمل کمتری نشان دادند.

ما در مطالعاتی در مورد ترامپ و له‌پن نیز به این نتایج دست یافتیم. در این مطالعه افرادی که احساس خطر کردند احساس کردند آمریکا بسیار اسان‌گیر بود و به قوانینی سرسخت‌تری نیاز داشت و این موارد حمایت آن‌ها از ترامپ را موجب شد.

به نظر می‌رسد ترامپ این روان‌شناسی تهدید را درک می‌کند. او متناوبا می‌گوید که جوامع غربی با “تهدیداتی وحشتناک” روبرویند، یا “کشور ما در خطری جدی قرار دارد” یا “چیزی خطرناک در حال وقوع است”. هدف چیست؟ بوجود اوردن ترس، سخت‌گیر کردن جوامع، و شناخته شدن به عنوان تنها فردی که می‌تواند امنیت ایجاد کند. استراتژی ترامپ به شدت موفق بوده‌است زیرا به سمت نظامی عمیق و انقلابی که به کشورها توان بقا برای میلیون‌ها سال داده است، هدایت می‌کند. وقتی انسان‌ها فکر می‌کنند فرهنگ آن‌ها “در مرز فاجعه” قرار دارد، پاسخ فوری آن‌ها پذیرفتن قوانینی سخت‌گیرانه و رهبرانی سخت‌گیر خواهد بود.

سخت‌گیری اجتماعی در پاسخ به تهدیدات واقعی سازگارپذیر است، اما سخت‌گیری در پاسخ به تهدیداتی اغراق شده یا مصنوعی می‌تواند مخرب باشد. امروز ما با مشکلاتی واقعی روبه‌رو هستیم، اما ما با سطوح بی‌سابقه‌ای از تهدیدات مصنوعی، اغراق شده و بی‌بنیان مواجه‌ایم که می‌تواند کشور ما را به سمت سطوح غیرضروری سخت‌گیری بکشاند.

ما به همان اندازه همیشه، نیاز به همکاری داریم تا تهدیدات غیرواقعی را از تهدیدات واقعی تشخیص دهیم.

آیسان اخگری


نمایش دیدگاه ها (0)
دیدگاهتان را بنویسید