در فیلم انتقامجویان؛ دوران اولتران، دکتر هلن چو دسترسی به فناوریای دارد که توسط آن سلولهای بدن را بازسازی میکند. قهرمانان فیلم از این تکنولوژی برای ترمیم زخمهایشان استفاده میکنند، اما بعدتر آنتاگونیست فیلم برای نیل به اهداف شومش از آن استفاده میکند. قدرت بالای ترمیم سلولها در علوم پزشکی بحث جدیدی نیست، همین الان در آزمایشگاههای متعددی در جهان دانشمندان در حال پژوهش دربارهی سلولهای بنیادی هستند. دانشمندان اعضای مصنوعی بدن، با سلولهای زنده میسازند و امیدوارند روزی در حیطهی پیوند اعضا بتوانند از این ارگانها استفاده کنند.
بیشتر ابرقهرمانهای فیلمها و کمیکها هم حاصل همین دستکاریهای دانشمندان هستند. هالک در اثر تابش گاما به وجود آمدهاست. کاپیتان آمریکا نیروهایش را مدیون تزریق یک سرم(!) مخصوص است. در ادبیات کلاسیک هم ردپای این دستکاریها هست، حتی با کمی بدبینیِ به جا: فرانکنشتاین، مخلوقِ دکتری به همین نام است. دکتر جکیل معجون خودش را مینوشد و تبدیل به هیولای هاید میشود.
شاید همهی اینها تخیلی و صرفا سرگرم کننده به نظر بیایند، اما در واقع فاصلهی چندانی با به حقیقت پیوستن خیلی از این رویاها نداریم. تا به حال چند فیلم دربارهی شبیهسازی انسان دیدهاید؟ شبیهسازی انسان همین امروز ممکن است. و یکی از پژوهشهای غیرقانونیای است که کمتر کسی دربارهی اخلاقی یا غیر اخلاقی بودنش تردید دارد.
مهندسی ژنتیک علمی است که سرعت پیشرفتی باورنکردنی دارد. ما امروز فناوریهایی مثل کریسپر را در اختیار داریم. ما امروز قادریم مستقیما خود ژنها را تغییر بدهیم. این با درمانِ سنتی تفاوت زیادی دارد. برای مثال فرض کنید فردی از بیماریای ناشی از فقدان یک پروتئین خاص رنج میبرد. ما دارویی را به او میدهیم که چرخههایی را در سلول فعال میکند که باعث ساخت این پروتئین، و درمان فرد میشوند. در ژندرمانی ما ژنی که مسئول تولید این پروتئین است وارد سلول میکنیم. فرد پس از این ،بدون نیاز به هیچ دارویی، قادر به ساخت این پروتئین خواهد بود.
آیندهی درمانی که ژندرمانی نویدش را میدهد خیلی روشن است. با ژندرمانی حتی قادر خواهیم بود که بیماریهایی مثل سرطان و ایدز را درمان کنیم.
پس چرا میترسیم؟ اگر دستکاری ژنتیکی اینقدر خوب است، چرا از لحاظ اخلاقی با بدبینی وارسیاش میکنیم؟
دستکاری ژنتیکی محدود به حیطهی درمان باقی نمیماند. ممکن است بتوانیم انسانهایی قویتر بسازیم، انسانهایی قدبلندتر. یا بتوانیم هوش فرزندانمان را انتخاب کنیم. بتوانیم دربارهی جنسیت و ویژگیهای رفتاریشان انتخاب کنیم.
این تغییرات تا کجا مجاز است؟ ما هر روز میخواهیم باهوشتر شویم. قویتر و سریعتر شویم. انسانِ بینقصی که به دنبالش میگردیم، کِی محقق میشود؟ چرا چیزی در این تصویر هست که آزارمان میدهد؟
اگر مهندسی ژنتیک اجازهی دستکاری در حیطهای فراتر از درمان را به ما بدهد، آیا اخلاقا قادر به استفاده از این مزیتها هستیم؟
مایکل سندل در کتاب انسان بینقص، دربارهی مسائل اخلاقی مهندسی ژنتیک بحث میکند. سندل دورنمایی از آنچه متخصصان اخلاقِ زیستی نگرانش هستند برایمان ترسیم میکند.
کتاب انسان بی نقص، شامل پنج فصل و یک موخره است. موضوعات اصلی مورد بحث حول محور استفاده از مهندسی ژنتیک در حیطهی ورزش، کودکان طراحی شده توسط والدین، اصلاح نژادی جمعیتها، دستکاری مهارتها و استعدادهاست. در موخره هم به مسائل اخلاقی مربوط به جنین، و سلولهای بنیادی پرداخته شدهاست.
بیشتر مردم دست کم از برخی اشکال مهندسی ژنتیک نگران میشوند، ولی بیان علت این نگرانی ساده نیست. واژههای آشنای گفتار اخلاقی و سیاسی سبب میشود که نتوانیم به راحتی بگوییم مهندسی مجدد سرشت ما چه مشکلی دارد.
مشخصات کتاب
نام: انسان بینقص
نویسنده: مایکل سندل
مترجم: افشین خاکباز
نشر نو
شمارهی کتابشناسی ملی: ۳۸۲۱۸۱