هنگامی که شخصی را به عنوان فرد درونگرا توصیف میکنید، به احتمال زیاد به رفتارهایی اشاره میکنید که به نظر میرسند ساکت، آرام، کمرو، کم حرف و در خود فرورفته هستند. فکر میکنیم که افراد درونگرا خجالتی و غیراجتماعی هستند و تنهایی یا بودن با یک یا دو نفر را به مهمانی و شلوغی ترجیح میدهند. در سوی دیگر، افراد برونگرا به نظر میرسد که اجتماعی، اهل رفت و آمد، پرسر و صدا و به دنبال مهمانی باشند. با توجه به این باورها درمورد افراد درونگرا و برونگرا، تصورات غلط زیادی وجود دارد.
اصطلاحات درونگرایی و برونگرایی اولین بار توسط روانپزشک Carl Jung در دهه ۱۹۲۰ مطرح شده و در طول سالها با رفتارها و صفات خاصی هممعنی شدهاند. درونگرایی در ذهن بیشتر افراد به این معناست که شخص بودن با گروه خودی را به گروههای دیگر ترجیح میدهد و به رویدادهای اجتماعی و دوستان علاقهمند نیست، در حالی که برونگراها عکس این بوده و همیشه حرف میزنند، به دنبال مهمانی هستند و دوستان زیادی دارند.
اما حقیقت این است که هیچکدام از این ویژگیها کاملا منصفانه و درست نیستند. افراد درونگرا و برونگرا بسیار پیچیدهتر از این توصیفات ساده هستند.
افراد درونگرا
درست است که افراد درونگرا زمان خود را بیشتر با فعالیتهای انفرادی میگذارند تا موقعیتهای گروهی. اما این همیشه به این دلیل نیست که آنها مردم یا اجتماعی بودن را دوست ندارند. بلکه افراد درونگرا از فعالیتهای اجتماعی به طور متفاوت، به دلایل مختلف و با مقدار زمان متفاوتی از افراد برونگرا لذت میبرند.
درونگرایی اغلب به خجالتی بودن اشاره دارد، اما حقیقت این است که خجالتی بودن و درونگرایی کاملا متفاوت هستند. افراد خجالتی در کنار دیگران عصبی و معذب هستند، در حالی که افراد درونگرا لزوما همیشه معذب نیستند. بسیاری از افرادی که به طور ذاتی درونگرا هستند، واقعا از بودن و برخورد با گروههای دیگر لذت میبرند. تفاوت درونگرایی و برونگرایی بیشتر مربوط به این است که هر فرد چگونه انرژی میگیرد و چگونه نیاز دارد که دوباره انرژی بگیرد.
افراد درونگرا نسبت به برونگراها در دوزهای کوچکتری از فعالیتهای اجتماعی لذت میبرند. بودن با دیگران و مشغول شدن با فعالیتهای اجتماعی انرژی بیشتری برای درونگراها صرف میکند و درنتیجه اغلب زود خسته میشوند. فعالیتهای انفرادی هستند که اجازه میدهند دوباره شارژ شوند. آرامش افکارشان امکان تصمیمگیری درست و مدیریت موقعیتها را به آنها میدهد.
همچنین، افراد درونگرا آمادهسازی و برنامهریزی کردن را دوست دارند. با فعالیتهای اجتماعی بیمقدمه احساس راحتی نمیکنند، تا اینکه وقت داشته باشند درمورد افراد و چگونگی مشارکت با آنها فکر کنند. اما هیچکدام از اینها بدین معنی نیست که درونگرایان افراد غیراجتماعی هستند. در واقع برخی افراد درونگرای بسیار شناخته شده هستند که نه تنها قابل تشخیص اند بلکه به طور اجتماعی فعال نیز هستند. به طور مثال، بیل گیتس، باراک اوباما و استیون اسپیلبرگ همگی درونگرا هستند، اما هیچ یک به عنوان افراد غیراجتماعی یا خجالتی شناخته نمیشوند.
افراد برونگرا
برونگرایان اغلب به عنوان رهبر، پرسروصدا و بیش از حد پرحرف شناخته میشوند. این صفات اغراقآمیز هستند. همانطور که درونگرایان لزوما خجالتی نیستند، برونگرایان میتوانند خجالتی باشند. بسیاری بر این باورند که برونگرایی و صفاتی مانند خجالتی و آرام بودن متقابلا منحصر به فرد هستند.
در حالی که افراد درونگرا با تنها ماندن انرژی بدست میآورند، افراد برونگرا زمانی که به مدت طولانی تنها بمانند سطح انرژیشان پایین میآید. حضور دیگران و فعالیتهای اجتماعی است که به آنها کمک میکند فکر و تمرکز کنند. همچنین، برونگرایان سر و صدا در محیط اطراف را به سکوت ترجیح میدهند. ممکن است برای برخی عجیب باشد، اما فرد برونگرا سکوت را حواسپرتی میداند.
چون در محیطی که تعامل زیادی با دیگران وجود دارد رشد و پیشرفت کردهاند، بسیاری از افراد برونگرا بزرگترین شادیها و موفقیتها را در حرفههایی مانند آموزش، سخنرانی عمومی، بازاریابی و صنعت هتلداری مییابند. نمونهای از برونگرایان موفق شامل بیل کلینتون، اپرا وینفری و استیو وزنیاک میباشد.
ذات یا تربیت؟
بحثهای زیادی درمورد اینکه چه چیزی باعث درونگرایی یا برونگرایی فرد میشود وجود دارد. در حالی که هیچ پاسخ قطعی وجود ندارد، اما نشانهها اشاره دارند که ترکیبی از عوامل بیولوژی و محیطی میباشد. اولین تعاملات ما با دیگران قطعا به شکلگیری رفتارهای اجتماعی و راحتیمان کمک میکند. این یکی از دلایل مهم بودن کمک به کودکان برای اجتماعی شدن است. نه تنها چگونگی تعامل با دیگران را به آنها میآموزید، بلکه این تعامل میتواند پاداش نیز داشته باشد. این به آنها کمک میکند تا یاد بگیرند چه چیزی برای انرژی گرفتن و جوانسازی خود نیاز دارند تا انجام دهند.
همچنین، تحقیقات به عوامل ژنتیکی احتمالی اشاره کردند که منجر به درونگرایی و برونگرایی میشوند. این امکان وجود دارد که نه تنها ژنها، بلکه الگوی جریان خون در مغز نیز به گرایش فرد به یک نوع شخصیت یا نوع دیگر کمک کند.
حقیقت این است که درونگرا یا برونگرا بودن مطلق نیست. اکثر مردم بر اساس مقیاسی عمل میکنند که نشان میدهد هر دو ویژگی به زمان و شرایط بستگی دارند. درک رفتارها و انگیزههای هر نوع شخصیت میتواند در بودن کنار دیگران، توسعه مهارتهای ارتباطی خوب و احترام به تفاوتهای دیگران سودمند باشد. همچنین به شما کمک خواهد کرد که اطمینان حاصل کنید که آنچه را که برای شما بهترین است در حال انجام هستید.