این که چرا مردم به تناسخ علاقهمند هستند، میتواند دلایل گوناگونی داشته باشد؛ اما حداقل دو مورد از این دلایل به معنادار بودن زندگی ارتباط پیدا میکند. اول این که، بیعدالتی در همهجای دنیا به چشم میخورد. خیلی از آدمهای خوب گرفتار مشکلات میشوند، و آنهایی که به نظر بد میآیند، روز به روز پیشرفت میکنند. با توجه به این وضعیت، زندگی هنگامی معنا پیدا میکند که مجالی برای شکوفایی به این انسانهای درستکار داده شود، و آدم بدها نیز به تقاص کار خود برسند. دوم این که، باور به این مسئله که مرگ پایان کار همهی موجودات است و پس از آن دیگر هیچ چیزی وجود نخواهد داشت، آدمی را در ناامیدی کامل فرو میبرد؛ چرا که در این صورت زندگی از ابتدا تا انتهای خود بیمعنی خواهد بود. همه میخواهیم که زندگی تا ابد ادامه داشته باشد.
پیشنهاد نویسنده: آیا جهان برای زندگی ساخته شده است؟
تناسخ (reincarnation)، رستاخیز (resurrection) و بهشت و جهنم همگی میتوانند پاسخی به میل ابدی انسان برای زندگی باشند. بحثهای فلسفی فراوانی پیرامون صحت و سقم این باورها مطرح شده است. ما در این مقاله صرفاً در مورد تناسخ صحبت خواهیم کرد. چه مقدار شواهد تجربی و از چه نوعی لازم است تا حقیقت داشتن تناسخ را بپذیریم؟ تعدادی از فلاسفه نظر خود را در این باره مطرح کردهاند.
مثال زن ژاپنی از درک پارفیت
تاکنون، عدهی پرشماری از فلاسفه ایدهآل خود را از شواهد مورد نیاز برای پذیرش تناسخ اعلام کردهاند. در میان این بزرگان، درک پارفیت (Derek Parfit) را داریم که مثال جالبی را به عنوان مدرک مورد نیاز برای پذیرش تناسخ ارائه کرده است.
فرض کنید یک زن ژاپنی در حال حاضر، ادعا میکند که خاطراتی از زندگی خود به عنوان یک جنگجوی سلتی را در عصر برنز به یاد میآورد. او میگوید که هنگامی که یک جنگجوی سلتی بوده، دستبندی با شکل و اندازهی معین را در کنار فلان تختهسنگ با فلان مشخصات دفن کرده است. باستانشناسان این تختهسنگ را شناسایی کرده و پس از حفاری در پای آن، دستبند توصیف شده را پیدا میکنند. مطالعات آنها نشان میدهد که این محل از ۲ هزار سال قبل دستنخورده باقی مانده است. سایر ادعاهای این زن ژاپنی نیز به همین ترتیب اثبات میشود.
توجه کنید که پارفیت هرگز ادعا نمیکند که چنین اتفاقی واقعاً روی داده است. او این مثال را به عنوان یکی از شواهد تجربی مورد نیاز برای مورد پذیرش قرار دادن تناسخ مطرح میسازد. پیدا کردن این نوع از شواهد بسیار دشوارتر از مواردی است که در آن یک پسربچه ادعا میکند که میدانسته پدربزرگ متوفایش چه سیگاری را بیشتر دوست داشته. و این در حالی است که او هرگز پدربزرگ خود را ندیده بوده، و کسی هم در این باره چیزی به وی نگفته بوده است. پارفیت مثال زن ژاپنی را به عنوان یک مدرک محکم معرفی میکند، که در صورت مشاهده شدن، میتواند تأییدکنندهی حقانیت تناسخ باشد. اما او هرگز نمیگوید که ما موفق به پیدا کردن چنین مدرکی شدهایم.
حتا مثال زن ژاپنی نیز برای اثبات تناسخ کافی نیست
اگر نگاهی به کارهای استیون هیلز (Steven Hales) داشته باشیم، به این نتیجه خواهیم رسید که حتا مثال زن ژاپنی درک پارفیت نیز به عنوان یک مدرک فرضی برای اثبات تناسخ کافی نیست.
موردی مانند مثال زن ژاپنی از این نظر کافی نیست که دانش فعلی ما را زیر سؤال میبرد. ما نمیتوانیم چنین رویدادهایی را با دانشی که هماکنون در اختیار داریم، توجیه کنیم.
هیلز میگوید که ما مجبور نیستیم تناسخ را بر اساس آن چه اتفاق افتاده است بپذیریم. مثال زن ژاپنی میتواند به شکل دیگری نیز توضیح داده شود. برای نمونه، ممکن است چنین رویدادی توسط یک تمدن فرازمینی قدرتمند با فناوری بسیار پیشرفته پیریزی شده باشد، که تصمیم گرفته تعدادی خاطرهنما (quasi-memory) در ذهن این زن بکارد.
از دیدگاه هیلز، مثال تمدن فرازمینی برای توضیح دادن ماجرای زن ژاپنی، غیرمحتمل و ناشدنی است. اما او به این نکته نیز اشاره میکند که حقیقت داشتن تناسخ نیز به اندازهی همین توجیه فانتزی و بعید، غیرمحتمل است. او اصلاً اعتقاد دارد که توجیه تناسخ با تمدن فرازمینی عقلانیتر از پذیرش بیچون و چرای تناسخ بر اساس یک شاهد تجربی است (اما ما وارد این بحث نخواهیم شد).
رویدادهایی مانند مثال زن ژاپنی تنها میتوانند به ما نشان بدهند که دانش کنونی برای توجیه کردنشان کافی نیست. شاید ما هرگز نتوانیم چینی وقایعی را به کمک علم توضیح دهیم. اما همین مسئله نیز به اندازهی کافی برای عدم پذیرش تناسخ کفایت میکند! چرا که این شاهد تجربی قابلیت توجیهپذیری ندارد.
حتا اگر تمام سناریوهای فرعی در مورد زن ژاپنی رد شده، و مشخص گردد که او واقعاً در ۲ هزار سال قبل یک جنگجوی سلتی بوده، و پس از مرگ در هیبت این زن پا به دنیا گذاشته است؛ باز هم نمیتوان با قطعیت ادعا کرد که چنین رویدادی برای معنیدار کردن زندگی همه ما کافی است. مثال زن ژاپنی و سایر مثالهایی از این دست، تنها به ما نشان میدهد که تناسخ برای عدهی قلیلی از افراد روی داده است؛ اما لزوماً قرار نیست برای ما هم روی بدهد. چنین مثالی حتا وجود داشتن پاداش و جزا را در چرخهی زندگی اثبات نمیکند؛ چرا که هیچ اطلاعاتی در مورد خوب یا بد بودن این زن در زندگی قبلی خود ارائه نمیکند.
شاید بتوان گفت که مثال زن ژاپنی به خودی خود نمیتواند زندگی ما را زیر و رو کند. ما باید برای معنیدار کردن زندگی خود به دنبال چیزهای واقعیتر باشیم.