آنچه میخوانید، و خواهید خواند، ترجمهی فصل نهایی کتاب منطق جان استوارت میل، مبانی منطقی علوم اخلاقی، میباشد
اما در علیت، به نظر میرسد ماجرا چیزی بیشتر از رابطهی اراده وعلت آن باشد، ولی علیت چیزی جر یک ترتیب تغییرناپذیر، قطعی و بدون قید و شرط نیست؛ با این حال، بسیاری باور ندارند و تعداد کمی آن را احساس میکنند. تعداد کمی از ماها رابطهی عجیبی مثل رابطهی علت و معلول را صرفاً پایداری یک سلسله از وقایع به مانند یک زنجیر سخت متحد میبینیم.
حتی اگر برهان انکار شود، تصور باقی میماند. احساس نوعی ارتباط آشنا و عجیب یا محدودیتی اسرارآمیز که به سبب علت بر معلول اعمال شده است. اکنون این چیزی که فکر میکنیم بر ارادهی انسان نیز اعمال میشود، با خودآگاهی ما در تعارض بوده و احساساتمان را به آشوب میکشد. ما اطمینان داریم که در مورد ارادهی ما این محدودیت اسرارآمیز دخیل نیست. ما واقفیم که هیچ نیروی مافوقی ما را مجبور به انجام کاری نکرده است. خوب، برای اثبات این که مسحور نگشتهایم، میتوانیم به راحتی مخالف انگیزهی مذکور عمل کنیم (البته پشت این ارادهی جدید علتی دیگر نهفته است)؛ و نه تنها تحقیرآمیز است، بلکه مسئلهی مهمتر این است که اگر برخلاف این باور فکر کنیم، میل به کمالِ ما را فلج خواهد کرد. با این حال، هیچ کدام از مکاتب فلسفی درخور چنین اجبار مافوقی را از طرف علت به معلول قبول ندارند. آنهایی که فکر میکنند علتها معلولها را با رابطهای عرفانی تولید میکنند، درست فکر میکنند که رابطهی بین ارادهی ما و علت آن ذاتی متفاوت دارد، ولی ناچار به تعمیم این رابطه به کل علت و معلولها هستند. اگر این رابطه را در جبر بپذیریم، نمیتوانیم این دکترین را به اعمال انسان تعمیم دهیم؛ در آن صورت حتی تعمیم آن به اشیای بیجان نیز صحیح نیست. صوابتر آن است که بگوییم ماده در بند جبر نیست، بلکه مفلوک در بند، ذهن است.
طرفداران مابعدالطبیعهی ارادهی آزاد، یعنی همانهایی که تحلیل هیوم و براون را از علت و معلول رد میکنند، باید راه خود را در طلب روشنایی همین تحلیل گم کرده باشند، که خوب، دیگر مایهی شگفتی ما نیست. شگفت آن است که هواخواهان جبر که معمولاً این نظریهی فلسفی (دکترین جبر) را قبول دارند، در عمل، به اندازهی گروه قبلی به آن پشت میکنند. دقیقاً همان سوءبرداشتی از فلسفهی جبر که حزب مخالف را از پذیرش حقیقت آن باز میدارد، به عقیدهی من، کم و بیش در ذهن طرفداران آن هم وجود دارد، گرچه شاید در زبان آن را انکار کنند. اگر آنها احساس میکنند جبری که از آن سخن میگویند، چیزی جز یکدستی در ترتیب و قابل پیشبینی بودن نیست، پس اشتباه از من است. ولی احساس آنها این است که در بن قضیه رابطهای قویتر بین اراده و علت وجود دارد؛ مثلاً اگر بگویند که اراده تحت حاکمیت مجموع انگیزههاست، به سادگی به این نکته باور ندارند که هر کسی انگیزهها و تأثیرپذیریهای ما را بدانها بشناسد، میتواند کنش ما را پیشبینی کند، بلکه سعی میکنند روشنتر و منطقیتر! از این حرف بزنند. این طرفداران جبر همان اشتباهی را مرتکب میشوند که از مخالفان آنها در مخالفت با سیستم علمی فلسفه جبر سر میزند. در نتیجه چیزهایی اعلام میدارند که مخالفان به اشتباه آنها را به خود فلسفه جبر نسبت میدهند.