زمانی که پسربچهای بیش نبودم، یکی از معمولترین شکایات والدینم درباره من، مربوط به تنبل بودن من بود. به عنوان یک بزرگسال، ذهنیتی که بیشتر مردم درباره من دارند، فردی بسیار سخت کوش است. اکنون برای من کاملاً روشن است که پدر و مادر من در این باره کاملاً اشتباه میکردند.
من فکر میکنم آن چه که واقعاً باعث میشد مرا تنبل بخوانند این بود که من اشتیاق زیادی به کارهایی که فکر میکردند باید انجام دهم نشان نمیدادم. من اکنون به اندازه کافی بالغ هستم که بدانم مسئله و مشکل واقعی آنها چه بوده است، اما به عنوان یک کودک، این موضوع را بسیار مهم تلقی میکردم و خود را فردی تنبل میدانستم. جای تعجب نیست که من در طول زندگی خود این قضاوت والدین خود را جبران کردهام، و هیچ کس نمیتواند امروز مرا به تنبل بودن متهم کند.
من به عنوان یک روان درمانگر، غالباً تعجب میکنم و گاهی حتی از انواع روشهایی که افراد برای انتقاد از خود به وجود میآورند شگفت زده میشوم: من به اندازه کافی باهوش نیستم؛ همه چیز تقصیر من است؛ من در این مورد اصلاً خوب نیستم؛ و غیره. شاید رایجترین داوریای که افراد در مورد خودشان میکنند این است که تنبل هستند.
تنبل بودن یک برچسب خاص شرم آور در فرهنگ ما محسوب میشود. آمریکا سرزمین فرصتهاست. ما کشوری هستیم که از منش اشرافی اروپائیان که در آن جایگاه زندگی فرد محدود به تولد اوست، گریختهایم تا شایسته سالاری را بیابیم. به گونهای که در این کشور هر کسی که به سختی تلاش کند بر هر مانعی غلبه میکند، جایی که هر کسی میتواند یک میلیونر یا حتی رئیس جمهور شود. آمریکاییها سخت تلاش کردن را یک برابر کننده قوی میدانند، و ما صنعت را به دلیل توانایی تحسین میکنیم. اگر در هیچ چیز موفق نیستید، باید به این دلیل باشد که شما به اندازه کافی تلاش نمیکنید (یعنی تنبل بودن).
ما معمولاً زمانی دیگران یا خودمان را به عنوان فردی تنبل قضاوت میکنیم که آنها کاری را که فکر میکنیم باید انجام دهند، انجام نمیدهند؛ مانند پرداخت به موقع مالیاتهایشان، یا کوتاه کردن چمن، شستن ظرفها یا بیرون بردن زبالهها. این موضوع قابل درک است که اگر شما این کارها را انجام ندهید ممکن است از طرف دیگران متهم به تنبل بودن شوید. به هر حال آنها از شما خواستهاند که این کارها را انجام دهید.
ما انسانها موجودات قبیلهای هستیم که هنوز در مکانهای جامعه مانندی میکنیم و زندگی در هر جامعهای زمانی بهتر میشود که مردم آن جامعه مایل به انجام کارهایی باشند که واقعاً نمیخواهد آن ها را انجام دهد، اما این رویه به نفع دیگران خواهد بود. تعداد افراد که از جمع آوری زبالهها یا تمیز کردن فاضلابهای جامعه لذت میبرند زیاد نیست، اما کاری است که جامعه نیاز به انجام آن دارد، بنابراین ما باید نوعی جبران خسارت پیدا کنیم تا کارهایی از این قبیل به اندازه کافی مطلوب باشند تا افرادی مشتاق انجام آنها باشند.
وقتی که جبران خسارت ما برای انجام کارهای نامطلوب به اندازه کافی تاثیرگذار نباشد، ما با خجالت دادن و ایجاد حس شرم در افراد نسبت به انجام کارهایی که نمیخواهند انجام دهند، به مقصور خود میرسیم؛ درست همانند پدر و مادرم که مرا برای فردی کوشا بودن خجل میکردند. همانند روشی که من از طرف والدینم مورد قضاوت قرار میگرفتم و خود را با شرایط سازگار میکردم، ما افراد را با القای حس تنبل بودن نسبت به خودشان زمانی که کاری را که از آنها میخواهیم انجام نمیدهند، وادار به انجام کار مورد نظر خود میکنیم. بهترین قسمت در ارتباط با خجل کردن و شرم این است که حتی زمانی که شما در آن نقطه یا آن زمان حضور ندارید تا کاری را از فردی بخواهید، این مکانیسم وظیفه خود را به نحو احسن انجام میدهد. حتی لازم نیست آن جا حضور داشته باشید تا افراد به دلیل انجام ندادن کاری که از آنها انتظار میرفت، به خود برچسب تنبل بودن را نسبت دهند.
این گزاره رادیکال را در نظر بگیرید که هیچ چیزی به نام تنبل بودن وجود خارجی ندارد. آن چه ما تنبلی مینامیم، به سادگی اعتراض بسیار مشروع دیگران نسبت به شرم آور بودن در انجام کاری است که فردی نمیخواهند انجام دهد. مردم به خواست خود رأی میدهند؛ آنها دقیقاً کاری را که میخواهند انجام دهند انجام میدهند، و کاری را که نمیخواهند انجام دهند انجام نمیدهند.
تنبل بودن زمانی معنی دار میشود که فردی میگوید قصد انجام کاری دارد اما آن را انجام نمیدهد، که این نیز خود به این معنیست که تمایلی به انجام آن کار ندارد. از کجا میتوان به این پی برد؟ چون آن کار را انجام نمیدهد، اگر تمایل به انجام آن داشت، انجام میداد.
وقتی شخصی میگوید که میخواهد وزن خود را کاهش دهد و سپس پرس دوم غذای خود را سفارش میدهد، یعنی هنوز آماده کاهش وزن نیست. آنها با این اعتقاد که باید وزن خود را کم کنند، خود را شرمنده میکنند یا از طرف دیگران شرمنده میشوند؛ اما رفتار آنها کاملاً نشان میدهد که هنوز آمادگی لازم برای انجام این کار را ندارند. مردم دیگران را به تنبل یودن قضاوت میکنند، زیرا فکر میکنند از نظر اجتماعی غیرقابل قبول است که نخواهیم کارهایی را که باید انجام شوند انجام دهیم، بنابراین آنها وانمود میکنند میخواهند کار درست را انجام دهند، سپس عدم انجام آن را به تنبل بودن نسبت میدهند.