قربانی بودن معمولاً امری ناپسند و اذیت کننده تلقی میشود. زمانی که از دیگران میشنیدم که میگفتند دیگر قربانی نیستند، متوجه منظور آنها نمیشدم. در واقع، قربانی به عنوان فردی تعریف میشود که ضربه خورده و آسیب میبیند که این میتواند ناشی از احساسات یا جاهلیت خود فرد یا اتفاقات ناخوشایند باشد، یا این که شخصی دیگر فرد را بفریبد، به او خیانت کند، به او آسیب برساند یا او را به قتل برساند.
یک زمانی من نیز واقعاً یک قربانی بودم. در رابطهای بودم که به طور گستردهای سوءاستفاده عاطفی را تجربه میکردم، اما به دلیل ناآگاهی و جهالت خود از این حالت اطلاعی نداشتم. بسیاری از افراد، به ویژه، افراد وابسته، با افرادی معتاد یا سوءاستفاده گر درگیر روابط عاطفی هستند، از جمله روابط با شرکا یا والدینی که از یک بیماری روانی مانند اختلال خلقی دو قطبی یا اختلال مرزی، اختلالات شخصیتی ضد اجتماعی یا خودشیفتگی رنج میبرند. آنها از حملات مکرر و غالباً مخرب کلامی و گاه بدنی، خیانت، دست درازی و سایر موارد سوء استفاده در عذاب هستند؛ که این خود میتواند درک، تصویر از خود و توانایی محافظت از خود را در این افراد تغییر دهد. بسیاری از قربانیان در روابط ناهنجار، از رابطه خود بدین گونه یاد نمیکنند، زیرا این روابط یادآور شرم، غفلت یا بدرفتاریهایی است که در خانوادههای قبلی خود تجربه کردهند. آنها به عنوان كودکانی قربانی و محافظت نشده بودند. از این رو، به اندازهی کافی ارزش و احترام لازم را دریافت نکرده و چگونه در مقابل سوءاستفاده ایستادن را فرا نگرفتهاند.
جملهای در گروههای حمایت خانوادگی Al-Anon وجود دارد: هیچ قربانی وجود ندارد، افراد تنها داوطلب هستند. به این معنی که وقتی رفتار غیرقابل قبول را تحمل میکنید، در واقع داوطلب آن رفتار میشوید. دانستن این که من مورد آزار و اذیت کلامی قرار گرفتهام، سرآغاز روشنگری من بود. قبل از آن، من با توجیه کردن و به حداقل رساندن وقایعی که تجربه میکردم سعی در انکار واقعیت تلخ موجود داشتم. به این امر انکار گفته میشود. هنگامی که در یک کلاس کسب جرئت با حقیقت رو به رو شدم، با حقیقت روبرو شدم ، کلمات و شجاعت را پیدا کردم تا اسم سوءاستفاده را ذکر کنم و بگویم که چگونه در مورد آن احساس کردم. در کمال تعجب من، سوء استفاده کلامی متوقف شد، و فقط گاهی لغزشهایی کلامی انجام میشد. من آموختهام که پیش از تشدید شرایط از حمله احتمالی فاصله بگیرم. من در حال قدرت گرفتن بودم و دیگر مانند یک قربانی رفتار نمیکردم. البته که این روند زمان بر بود.
راههای دیگری نیز برای بازی کردن نقش قربانی وجود دارد. مانند مقصر دانستن شرایط کاری برای ناراحتیهای خود یا شرایط فیزیکی و روحی برای تنبلی و رکود. رایجترین کار این است که مسئولیت اتفاقات بر گردن شرایط خارجی یا خارج از اراده و قدرت خودتان بدانید. مانند این که وضعیت موجود یا شخصی خارجی شما را از رسیدن به آن چه میخواهید باز میدارد.
یادگیری نقش قربانی بودن
برخلاف گفتههای Al-Anon، قربانی بودن نقشی نیست که هر کسی با تمایل خود آن را بخواهد، یا آگاهانه انتخاب کند. هیچ کس از احساس ناامیدی یا قدرت نداشتن لذت نمیبرد. یک سری اجبارهای ناآگاهانه در محل کار وجود دارد که معمولاً با اعتقاداتی که در ابتدای زندگی کسب شده است، مشخص میشود. برای مثال، اگر تصوری که از خود داریم بر پایه شرم و خجالت باشد به گونهای که خود را یک بازنده بدانیم یا لایق خوشحالی ندانیم، مهم نیست که چقدر تلاش کنیم، احتمالاً در آینده مانع خود در دست یابی به موفقیت یا خوشحالی خواهیم شد.
این اعتقادات معمولاً با رشد در خانوادهای ناکارآمد آموخته میشوند. روابطی که بر پایه سوءاستفاده هستند، سیستمهای بستهای دارند. غالباً سوءاستفاده گرها تلاش میکنند تا با اعمال ترسهای مستقیم یا از طریق دست درازیهای نامحسوس مانند حس گناه یا تضعیف کردن، کنترل خود را بر روی پارتنر خود حفظ کنند تا او را از معاشرت با دیگران یا دریافت اطلاعات و کمک از محیط بیرونی باز دارند. والدین سمی نیز چنین میکنند. آنها با ایجاد ترس فراوان از مجازات در فردی که مورد سوءاستفاده قرار گرفته است برای این که وقایع را برای دیگران بازگو نکند، یا با گفتن جملاتی از این دست که اسرار خانوادگی باید محفوظ بماند، یا این که ارتباط خونی از هر چیزی مهمتر است، شرم خود را پنهان کرده و ظاهر خود را حفظ میکنند. قربانیان شاید اصلاً از وجود کمکهای بیرونی یا نحوهی دست رسی به آنها اطلاع نداشته باشند. یا از وقوع آسیبهای جانی محتمل برای خود یا کسی که دوستشان میدارند ترس داشته باشند. همچنین استفاده از فرزندان بریا باج خواهی از همسر موضوعی ناشایع نمیباشد.
قدرتمند شدن
قدرتمند شدن و رهایی از شرایط قربانی یودن به خودی خود کاری دشوار است به خصوص که اگر این کار را به تنهایی انجام دهید. همه ما به دیدگاهها و روندها و تفکرات تکراری خود که به شیوهای غیر چالش برانگیز پیش میروند، خو گرفتهایم؛ تا زمانی که با شخصی ملاقات میکنیم که دیدگاههایی سالمتر دارد. به عنوان مثال هنگامی که حین رانندگی مورد خشونت کلامی قرار میگیرم حس به دام افتادن را دارم.
تا زمانی که حامی من در Al-Anon این پیشنهاد را داد که در این هنگان از ماشین پیاده شوم. هنگامی که من این کار را کردم، نمیتوانستم باور کنم که چگونه به سرعت، به طور هبجان انگیزی، قدرتمند شدهام و حس رهایی دارم. اگر من پیش از این درباره این مشکل با او صحبت نکرده بودم، این اتفاق هرگز برای من رخ نمیداد. پی از این اتفاقات من با ماشین شخصی خودم رانندگی میکردم. به این ترتیب، هرگاه میخواستم میتوانستم آن جا را ترک کنم، از مکالمههای توهین آمیز پارتنرم بپرهیزم، و نسبت به هوشیاری شریک زندگی خود نگران نباشم. با یادگیری صحبت کردن و تعیین مرزها، من قدرتمند شدم و دیگر قربانی روحیه یا رفتار شخص دیگری نبودم.
قدمهایی برای قدرتمند کردن خود
بدون توجه به این که شما واقعاً در یک رابطه مبتنی بر سوءاستفاده قربانی هستید یا خود را در زندگی یک قربانی میبینید، راه حل همان است. در ادامه قدمهایی برای رهایی از این شرایط گفته شده است (نیازی به رعایت کردن ترتیبها نیست).
- بیاموزید. هر آن چه که میتوانید درباره شرایط خود اطلاعات جمع آوری کنید. اطلاعات نقطه قوت شماست.
- حمایت دریافت کنید. پشتیبانی اهمیت زیادی دارد. از یک روان درمان گر، از یک فرد با تجربه و/یا از برنامههای دوازده قدمه کمک بگیرید.
- رفتار خود را ارزیابی کنید. به طور عینی رفتارهای ناخواسته و بازخوردهای خود را ارزیابی کنید. آیا ریکشنهای شما باعث میشود حس بهتری داشته باشید یا باعث میشود رفتارهای ناخواستههای خود را توقف کنید. آیا هنوز برخی از رفتارهای عینی را انجام میدهید؟ با پاسخهای دیگر مقابسه کنید و نتایج را مقایسه کنید.
- رفتار خود را هم تراز کنید. آیا ارزشها و اهداف خود را هم تراز کردهاید؟ برای این هم ترازی چه قدمهایی را باید بردارید؟
- نیازهای خود را بشناسید. به خود شما بستگی دارد، نه این که شخص دیگری از شما دریاره نیازهایتان بپرسد.
- اعتقادات خود را به چالش بکشید. چه باورهایی دارید و آیا این باورها مانع شما در مسیر دست یابی به اهدافتان است؟
- مسئولیت انتخابهای خود را بپذیرید. این جملات چه احساس متفاوتی را در شما ایجاد میکنند؟ “من میخواهم” به جای “من مجبور هستم” و “من نمیخواهم” به جای “من نمیتوانم”. قبول کردن مسئولیت به شما کمک میکند تا انتخابهایتان را بپذیرید و فرصت تغییر را در خود آغاز کنید.
- اقدام کنید. مهارتها و منابع مورد نیاز خود را کسب کنید تا به اهداف خود برسید. به عنوان مثال، اگر با پارتنر خود درباره تعمیر کردن یا تمیز کردن چیزی در حال مجادله هستید و او دائماً به این درخواست شما بی توجهی میکند، یا مهارت لازم را کسب کنید یا کسی را برای انجام این کار استخدام کنید. اگر کمبودهای آموزشی مانع این است که مهارتی که میخواهید را کسب کنبد، در کلاسهای آموزشی شزکت کنید- حتی اگر سالها به طول انجامد.
- قاطع بودن را بیاموزید. این کار به شما این قدرت را میدهد تا قابل اعتماد باشید، مرز تعیین کنید، و اعتماد به نفس خود را بسازید.
- شکایت نکنید یا دفاعی باشید. مسئولیت خوشحالیها، ناراحتیها، و سهم خود را در ناسازگاریها و مشکلات موجود در زوابطتان را بپذیرید؛ بدون توجه به این که پارتنرتان کار مشابه را انجام میدهد یا خیر. این مشارکت خود را جبران کنید.