همه میدانیم که قهرمانان الهامبخش زندگی ما هستند ولی بررسیها در این زمینه چندین راه را به ما نشان میدهند که چگونه آنها زندگیما را بهتر میکنند در حالی که شاید اصلاً متوجه آنها نباشیم! اکنون ۵ مورد از آنها را ذکر میکنیم که شاید بعضی از آنها برایتان جالب باشد:
قهرمانها احساسی را به نام “برافراشتگی” ایجاد میکنند که اخیراً شناسایی شده است
تحقیقی تازه پیشنهاد میکند که قهرمانان و حرکتهای قهرمانانه پاسخ احساسی منحصر به فردی را در انسان برمیانگیزند که Jonathan Haidt در دانشگاه نیویورک آن را برافراشتگی نام میگذارد. او این اصطلاح را از توماس جفرسن گرفته است که از عبارت “برافراشتگی اخلاقی” برای توصیف احساس خشنودی افراد پس از خواندن کتابی ادبی استفاده کرده است.
وقتی افراد این احساس را تجربه میکنند، ترکیبی از احساسات مختلف مثل؛ حیرت، احترام و تحسین برای عملی زیبا سراسر وجود آنها را فرا میگیرد. این احساس چیزی شبیه آرامش، گرما و عشق! است و با مشاهدهی اعمال اخلاقی و زیبا در انسان القا میشود.
قهرمانها زخمهای روانی ما را التیام میبخشند!
دهها هزار سال قبل وقتی انسانها بر آتش مسلط شدند، اعضای قبیله در پایان هر شب برای گرما و حمایت از یکدیگر دور آتش به صورت اجتماعی گرد میآمدند اما این کار فعالیت دیگری را هم تحریک کرد؛ داستانسرایی! اولین داستانهایی که گفته شده بدون تردید دربارهی قهرمانها و حرکتهای قهرمانانه بودهاند و این افسانهها مرهمهایی برای جراحات روانی آنها شده است.
این داستانها ترسهای مردم را به آرامش بدل میساختند و روحشان با آنها شناور میشد، امید را در دلشان زنده نگه میداشت، ارزشهای مهم قدرت و جهش را پرورش میداد و در این صورت بود که زندگی معنا و مفهوم بهتری به خود میگرفت. شکی نیست که انسان امروز تفاوتهای زیادی با اجدادش دارد و به همین علت است که شاید افسانههای آنها از نطر ما خندهدار باشند. آیا تضمینی هست که آیندگان هم به قهرمانان و باورهای امروز ما نخندند؟!
برای این که وجود آنها را در این روزها هم بفهمید به برترین فیلمهای سینما و باورهای دینیمان نگاهی بیاندازید.
قهرمانها ارتباطات ما را با دیگران پرورش میدهند
داستانسرایی فعالیتی است که به شکلگیری جامعه کمک میکند. برای انسانهای اولیه، جمع شدن دور آتش و گوش دادن به داستانها باعث شکلگیری ارتباط بین آنها شد. این حس خانواده، گروه و اجتماع بودن از قبل بوده و باقی مانده است و یکی از مهمترین احساسهایی که انسان برای سالم بودن به آن احتیاج دارد.
محتوای داستانهای قهرمانها همچنین یک حس قوی از هوبت اجتماعی به ما میدهد. اگر قهرمان ما اثرگذار باشد کارهایی انجام خواهد داد که ارزشهای مایهی آرامش جامعه را تقویت کند. در واقع قهرمان به ما پیشنهاد میکند چیزی باشم که جامعه از ما انتظار دارد.
قهرمانها به ما نشان میدهند چگونه زندگیمان را تغییر دهیم
تقریباً همهی قهرمانها در طول داستان به نوعی تغییر دست مییابند. هر داستان قهرمانانهای، قهرمان با از دست دادن چیزی داستان را شروع میکند که معمولاً اعتماد به نفس، تواضع و یا هدف اصلی زندگیش میباشد. برای این که داستان به پایان برسد باید قهرمان آنها را دوباره بدست آورد. در واقع بسیاری از مبارزههایی که او انجام میدهد درون خودش اتفاق میافتد و به این دلیل جذبمان میکند که ما را به یاد خودمان میاندازد.
کمپبل اعتقاد داشت که همهی ما در طول زندگیمیان مراحلی را که یک قهرمان طی میکند، طی میکنیم. ما هشیارانه وارد مراحلی میشویم که را تغییرمان میدهند و هر کس که این تغییر را انکار کند شاید فردا انکارش را هم به یاد نیاورد! آنها حداکثرهایی برای ما تعیین میکنند تا برای رسیدن به آنها تلاش کنیم و در این مسیر خودمان رشد میکنیم. شاید در طول زندگی قهرمانها تغییر کنند ولی ما هیچ به وقت به آنها نمیرسیم؛ چون اگر به آنها برسیم دیگر قهرمان نیستند!
قهرمانها میتوانند از ما قهرمان بسازند!
قهرمانهای واقعی از قدرتشان فقط برای تغییر خود استفاده نمیکنند بلکه میخواهند تا دنیا را تغییر دهند. (البته معمولاً اتفاق خاصی هم نمیافتد) ولی حداقل در قصهها که این گونه است. ما آرزوی تغییر دنیا را توانستهایم فقط در داستانها تعریف کنیم تا شاید کسی در آینده آنقدر قدرتمند باشد که داستانها، الهامبخشِ او برای این کار شوند!
همان احساس برافراشتگی که در آغاز بیان کردیم بر این مورد هم اثر دارد. این احساس ما را تشویق میکند که به ویژگیهای قهرمانمان نزدیکتر شویم.
مردم به قهرمان نیاز دارند؛ چون آنها زندگیها را نجات میدهند یا سعی میکنند آن را بهتر کنند و از همه مهمتر چون آنها الهامبخش هستند. آنها کمبودهای ما را جبران میکنند و برای دردهایمان در زندگی مرهم هستند ولی اساسیترین سؤالی که پیش میآید این است؛ آیا زندگی آن است که ما همیشه به دنبال قهرمانمان بگردیم؟! شاید توهمی در کار باشد!
منبع: psychologytoday