در دههی ۱۷۰۰، فسیلها به دنیای زنده پا نهاده و بیشتر از هر چیز دیگری شبیه گونههای زنده خاص بودند. فسیلها بقایای حیوانات یا گیاهان هستند. در قرن هجدهم فسیلهایی یافت شدند که با گونههای شناخته شده مطابقت و شباهت نداشتند. برای مثال فسیل فیلها در ایتالیا یافت شد جایی که هیچ فیلی در آن زندگی نمیکرد. با این حال فیلها هنوز در آفریقا زندگی میکردند بنابراین طبیعتگرایان اینگونه تحلیل کردند که این جانوران به نقاط دورافتادهی جهان مهاجرت کردهاند. اما در پایان قرن، یک طبیعتگرای فرانسوی نکتهی متحیرکنندهای را فاش کرد؛ بعضی از گونهها واقعاً از چهره زمین ناپدید شدهاند.
حقیقتی به نام انقراض
کاشف: Georges Cuvier
سال کشف: ۱۷۹۶
Georges Cuvier در سال ۱۷۹۵ به موزه ملی تازه تأسیسشدهی پاریس پیوست و به سرعت به متخصص برجستهی جهان در زمینهی آناتومی حیوانات تبدیل شد. او از این دانش استفاده کرد تا فسیل ها را با دیدگاهی بینظیر تفسیر کند. حتی نقل است که چند قطعه استخوان کافی بود تا Cuvier بتواند ساختار آناتومیکی کامل یک گونهی از قبلشناخته شده را با دقتی کمنظیر بازسازی کند.
البته چند طبیعتگرای قدیمیتر مانند Buffon نیز استدلال کرده بودند که ممکن است گونهها منقرض شوند. اما برای برخی از مردم دوران Cuvier، ایدهی انقراض شدیداً ضدمذهب بود. اگر خداوند در ابتدای آفرینش همهی طبیعت را طبق برنامهی الهی ایجاد کرده باشد، به نظر غیرمنطقی است که اجازه دهد بخشی از این خلقت از بین برود. اگر زندگی مانند یک زنجیرهی بزرگ وجود باشد که از گل و لای اقیانوسها تا انسان و فرشتگان گسترش مییابد، ایدهی انقراض برخی از پیوندهای آن را میگسست.
Cuvier به دقت فسیلهای فیل را که در نزدیکی پاریس یافت شده بود مطالعه کرد. Cuvier متوجه شد که استخوانهای این فیلها به طور قابل توجهی با استخوانهای نمونههای زنده در هند و آفریقا و حتی سیبری متفاوت است. Cuvier این ایده را که این فسیلها قبل از مردن در جایی از زمین مدفون شدهاند مورد تمسخر قرار داد؛ زیرا به سادگی میتوان فهمید که این جانوران بزرگتر از آنند که مدفون شوند. در عوض،Cuvier اعلام کرد که آنها گونههای جداگانهای بودهاند که از بین رفتهاند. او بعدها بسیاری از فسیلهای دیگر پستان بزرگ را مطالعه کرد و نشان داد که آنها نیز به هیچ کدام از گونههای زندهی امروزی تعلق ندارند. شواهد فسیلی باعث شد که او ایده ایده را مطرح سازد که زمین به طور منظم با تغییرات ناگهانی روبرو شده که هر کدام تعدادی از گونهها را از بین برده است.
Cuvier انقراض را به عنوان واقعیتی که هر تئوری علمی زندگی در آینده باید آن را توضیح دهد، مطرح ساخت. در نظریهی داروین، گونههایی که با محیطهای تغییرپذیر سازگار نبودند و یا در رقابت با دیگر گونهها شکست خوردند محکوم به فنا شدند. با این حال، داروین تمام ایدههای Cuvier در مورد انقراض را نپذیرفت. Charles Lyell نیز پیش از داروین، در مورد اینکه گونهها در فاجعههای بزرگ منقرض شدهاند تردید کرد. درست همانطور که زمینشناسی سیاره به تدریج تغییر یافت گونهای قدیمی نیز به تردیج منقرض شد و گونههای جدید پا به عرصهی وجود نهادند.
انقراض پس زمینه و فاجعه
در این زمینه نظریهی Cuvier قابل دفاع است. شاید ۹۹ درصد از تمام گونههایی که تاکنون روی زمین وجود داشتهاند، اکنون منقرض شدهاند. اکثر آن گونههای منقرضشده در «چکّهی داروینی» ناپدید شدند که فسیلشناسان از آن تحت عنوان انقراض پسزمینه (background extinction) یاد میکنند. در طول ۶۰۰ میلیون سال گذشته، زندگی چندین بار “انقراض جمعی” را تجربه کرده است که در آن، بیش از نصف گونههای زندهی آن زمان، در کمتر از دو میلیون سال ناپدید شدند. علل این انقراض میتواند شامل برخورد سیارکها، فوران آتشفشانها و یا تغییرات نسبتاً سریع در سطح دریا بوده باشد. این انقراضها باعث برخی تغییرات بزرگ در زندگی شدهاند، زمانی که گروههای جدیدی از این گونهها توانستند بر گونههای قدیمیتر غلبه کنند. به عنوان مثال، پستانداران تنها ۶۵ میلیون سال پیش، پس از انقراض دایناسورهای غولپیکر در دوران کرتاسه غالب شدند. به عبارت دیگر، ما انسانها فرزندان انقراض هستیم!ق