اثر گوگل به تمایل افراد برای فراموش کردن اطلاعاتی گفته میشود، که میتوان آن را با یک جستوجوی ساده در گوگل پیدا کرد. این پدیده که تحت عنوان فراموشی دیجیتال نیز شناخته میشود، برای اولین بار در سال ۲۰۱۱ مطرح گردید.
«ریچارد فاینمن» سالها قبل در یکی از سخنرانیهای خود، رایانه را به یک «کتابدار بیخرد» تشبیه کرده بود. در دورهای که فاینمن میزیست، مردم معمولاً برای دستیابی به اطلاعات به کتابخانهها مراجعه میکردند. در آن زمان نه اینترنتی به این صورت وجود داشت، و نه حتا گوگل متولد شده بود.
کتابدار کسی بود که مسئولیت پیدا کردن کتب مورد نظر مراجعهکنندگان را بر عهده داشت. اما خود کتابدار نیز کاری فراتر از یک انسان انجام نمیداد، و مانند هر کس دیگر به دنبال کتاب درخواستی میگشت. با این تفاوت که کتابدار میدانست در کدام قفسه باید به دنبال این کتاب بگردد.
با ورود اینترنت به زندگی روزمرهی مردم، ابعاد کتابخانهها نیز به شکل باورنکردنی گسترش پیدا کرد. دیگر خیلی منطقی نبود از نیروی انسانی و به شکل دستی برای پیدا کردن یک کتاب در میان هزارانهزار کتاب موجود در قفسههای خاکخورده بهره گرفت. چنین شد که گوگل به وجود آمد. گوگل در واقعیت مانند یک کتابدار همهفنحریف بود که بهتر از هر کسی میتوانست از عهدهی پیدا کردن کتاب در این کتابخانههای بیانتها برآید. گوگل کتابداری با تواناییهای فرابشری بود. و همچنان نیز هست.
مقالهی مرتبط: گوگل در حال تلاش برای ساخت اولین کامپیوتر کوانتومی واقعی است
امروزه دیگر به جای اصطلاح بسیار عمومی «موتور جستوجو» از عنوان «گوگل» استفاده میشود. هرچند موتورهای جستوجوی پرشماری طی دو دههی اخیر متولد شده (و در مواردی وفات یافتهاند) و بخشی از بازار را در دست گرفتهاند؛ اما غالبیت گوگل در بازار جستوجوی اینترنتی به قدری آشکار است، که تقریباً کمتر کسی را میتوان پیدا کرد که بخواهد سراغ موتورهای دیگر برود. هر روز شاید به طور میانگین ۳.۵ میلیارد (و بیشتر) جستوجو در گوگل انجام میشود.
جستوجوهای صورت گرفته در گوگل اغلب شامل تئوریهای توطئه (جدیداً منطقه ۵۱)، اطلاعات عمومی در مورد سلبریتیها، مقایسه بین کالاهای گوناگون، نقدها و بررسیها، میمها، اخبار علمی، مکانهای غذاخوری، ترجمهی متون، لغتنامهها و روزنامهها است. البته، این تنها چیزهای خوبی است که در باکس جستوجوی گوگل وارد میشود.
پیشنهاد نویسنده: دیپوب ۹۹ درصد از اینترنت است که نمیتوانید آن را گوگل کنید
در کنار اطلاعات کاربردی، خیلی از افراد عادت دارند هر روز بخشی از زمان خود را به جستوجوی خزعبلات بگذرانند! خیلی از ما محض خنده هم شده، گاهی اوقات سؤالات نامفهوم و عجیبوغریب از گوگل میپرسیم؛ که اگر هر کس دیگری آن را ببینید سرش را به نشانهی تأسف تکان میدهد. حال در نظر بگیرید که اگر یکی از کارمندان گوگل این عبارات را مشاهده کند (که میکند) چه فکری در مورد بشریت خواهد کرد! برای مثال، به سؤال زیر توجه کنید.
آن چه که باعث شده ما آنقدری وقت اضافه بیاوریم که آن را با پرسیدن سؤالات احمقانه از گوگل پر کنیم، کارایی بیبدیل این کتابدار در پیدا کردن و ارائهی مرتبطترین نتایج ممکن است. قابلیت خودتنظیمی یا همان «autocomplete» گوگل چیزی است که نمیتوان به همین سادگی از کنار آن عبور کرد. گوگل در اکثر مواقع به درستی تشخیص میدهد که ما به دنبال چه چیزی هستیم. او پیش از آن که ما عبارت خود را کامل وارد کنیم، آن را برای ما کامل میکند.
خودتنظیمی به کنار، گوگل آنقدر خوب است که برای فهمیدن منظور ما نیازی به واژگان صحیح ندارد. اگر حتا کلمات را اشتباه و همراه با غلط املایی وارد کنید، گوگل آن را به طور خودکار برای شما اصلاح میکند. این قابلیت به طرز وحشتناکی (!) وابستگی ما را به این کتابدار عصر مدرن افزایش میدهد. اما آیا این وابستگی در دسترسی به اطلاعات ممکن است به ضرر ما تمام شود؟ آیا این وابستگی، نوعی اعتیاد است؟ آیا ما باید اطلاعاتی را که به همین سادگی و از هر جایی بر روی زمین در دسترسمان قرار دارد، به حافظه بسپاریم؟
نتایج حاصل از چهار آزمایش مجزا حاکی از این حقیقت بوده که وابستگی ما به گوگل احتمالاً از مرز «سالم» عبور کرده است. گوگل در همهی زمانها در همه جا حضور دارد! این مسئله موجب شده ما در عصر جدید انسانهایی فراموشکار و تا حدودی احمق بار بیاییم. این فراموشی دیجیتال همان چیزی است که اثر گوگل نام گرفته است.
اثر گوگل – فراموشی دیجیتال
گوگل در همه جا حضور دارد و به همهی پرسشهای ما پاسخ میدهد. اثر گوگل اصطلاحی نسبتاً جدید در روانشناسی است که به تأثیر مخرب حضور نابهجای این موتور جستوجو در زندگی ما اشاره میکند. اثر گوگل به مفهوم فراموش کردن مداوم اطلاعاتی است که به راحتی در گوگل قابل دسترسیاند. این پدیده برای اولین بار در سال ۲۰۱۱ و توسط سه پژوهشگر به نامهای «بتسی اسپارو»، «جنی لیو» و «دنیل وگنر» توضیح داده شد.
آنها با ترتیب دادن یک مطالعهی چهاربخشی بر روی تعدادی داوطلب، به این نتیجه رسیدند که فراموشی دیجیتال یک افسانه نیست. شرکتکنندگان قرار بود در هر یک از چهار بخش مطالعه به انجام آزمونهای سرگرمکننده بپردازند. محققان پس از ارزیابی یافتههای خود به این نتیجه رسیدند، که افراد با احتمال کمتری میتوانند اطلاعاتی را به یاد بیاورند که میدانند در جای دیگری قابل دسترسی است.
مطالعه بر روی اثر گوگل
پژوهشگران در بخش اول از مطالعه، از شرکتکنندگان خواستند تا به تعدادی از سؤالات مربوط به اطلاعات عمومی، پاسخ «بله» یا «خیر» بدهند. این سؤالات در کادرهای مجزایی برای داوطلبین به نمایش درمیآمد، و از دو درجهی دشواری «آسان» و «سخت» برخوردار بود. پس از این مرحله، یک آزمون استروپ از شرکتکنندگان به عمل آمد.
پیشنهاد نویسنده: اثر استروپ چیست؟
در پستهای قبل راجع به اثر استروپ با هم صحبت کرده بودیم. آزمون استروپ بر پایهی اثر استروپ طراحی شده است. در این آزمون بسیار جالب، تعدادی کلمه در اختیار شما قرار میگیرد، که هر یک به رنگ متفاوتی است. اما برای سختتر کردن کار، این کلمات در واقع نام رنگهایی هستند که به یک رنگ دیگر نوشته شدهاند. برای مثال، کلمهی «قرمز» به رنگ سبز نوشته شده است. هدف از این آزمون این است که شرکتکننده بتواند رنگ متن را به درستی تشخیص دهد ( نه رنگی که کلمه به آن اشاره میکند).
کاربرد آزمون استروپ در اندازهگیری سرعت پردازش اطلاعات مربوط به رنگ و زمان واکنش ذهن خودآگاه است.
آزمایش اول
با این حال، آزمون استروپ به کار گرفته شده در مطالعهی این سه پژوهشگر، با آزمون استروپی که همگی میشناسیم کمی فرق داشت. کلماتی که دنیل وگنر و همکارانش به شرکتکنندگان خود نشان دادند، ترکیبی از اصطلاحات فنی و غیرفنی، مانند «نمایشگر» و «گوگل»، بود که در دو رنگ قرمز و آبی به نمایش درمیآمدند.
محققان متوجه شدند که سرعت پاسخدهی داوطلبین نسبت به اصطلاحات فنی به طور معنیداری پایین است. این اثر به خصوص هنگامی بیشتر به چشم میخورد که داوطلب در مرحلهی پیشین به یک سؤال دشوار پاسخ داده باشد. آنها متوجه شدند که مواجهه با سؤالات دشوار باعث میشود ذهن شرکتکنندگان به سمت رایانه و اینترنت معطوف گردد. (یعنی وقتی میتوان به کمک اینترنت به این سؤال جواب داد، چرا باید آن را بلد باشم؟) پژوهشگران چنین نتیجهگیری کردند:
به نظر میرسد ما هر گاه با شکافی در دانش خود روبهرو میشویم، ترجیح میدهیم برای پر کردن آن به رایانه رجوع کنیم.
آزمایش دوم
در آزمایش دوم، از شرکتکنندگان خواسته شد تا ۴۰ گزارهی علمی عمومی را بخوانند. محققان به نیمی از داوطلبین گفته بودند که این گزارهها در جایی ذخیره شدهاند و نیازی به حفظ کردن آنها نیست. با این حال، به گروه دوم گفته شده بود که این گزارهها تنها یک بار نشان داده خواهند شد، و شرکتکنندگان موظفاند تا جایی که میتوانند آنها را به خاطر بسپارند.
احتمالاً حدس میزنید که نتیجهی آزمایش چه بود. داوطلبینی که گمان میکردند اطلاعات در جای دیگری ذخیره شده و قابل دسترسی است، تقریباً قادر نبودند هیچ یک از گزارهها را به یاد بیاورند. آنها درصد بیشتری از فراموشی را بروز دادند. این حالت درست شبیه به وضعیت دانشجویان پس از امتحانات آخر ترم است. خیلی از دانشجویان خواندههای خود را پس از امتحان فراموش میکنند؛ چرا که همهی این اطلاعات در کتاب وجود دارد.
آزمایش سوم
محققان در آزمایش سوم کمی سختگیری به خرج دادند! آنها از شرکتکنندگان خواستند علاوه بر خواندن گزارهها، هر یک از جملات را بر روی رایانه تایپ کنند. داوطلبان در این آزمایش به سه گروه تقسیم شده بودند. به بعضی از داوطلبین گفته شده بود، که جملات تایپ شده پس از پایان کار حذف خواهد شد. عدهای دیگر میدانستند که محتوایی که تایپ میکنند در پایان بر روی رایانه ذخیره خواهد گردید. باقی شرکتکنندگان نه تنها از ذخیره شدن سند خود اطلاع داشتند، بلکه حتا میدانستند در کدام درایو و پوشه ذخیره خواهد شد.
پس از انجام کار تایپ، شرکتکنندگان وارد بخش دوم این آزمایش شدند. در این بخش، محققان دو آزمون جداگانه و مرتبط از همهی داوطلبین به عمل آوردند. آنها ابتدا تعدادی گزارهی نستباً متفاوت را به داوطلبین نشان دادند، و از آنها پرسیدند که آیا اینها همان جملاتی بود که قبلاً تایپ کرده بودند، یا خیر. پس از پاسخ به این سؤال، شرکتکنندگان وارد مرحلهی دوم میشدند. در مرحلهی دوم آنها باید به محققین میگفتند که هر یک از گزارههای به نمایش درآمده (که پیشتر تایپ کرده بودند) بر روی رایانه ذخیره شده است یا خیر؛ و اگر ذخیره شده، در چه آدرسی ذخیره شده است.
پژوهشگران دریافتند که شرکتکنندگان تشابه محتوایی و محل ذخیرهسازی محتوا را به خاطر میآورند، ولی اکثراً نمیتوانند هر دو را همزمان به یاد آورند. در واقع، بیشتر داوطلبین تنها میتوانستند محل ذخیرهسازی سند را به خاطر بیاورند، و ایدهای نسبت به اطلاعات داخل آن نداشتند.
آزمایش چهارم
آزمایش چهارم تقریباً همان آزمایش سوم بود، با این تفاوت که در این آزمایش نهایی گزارهها توسط شرکتکنندگان خوانده و تایپ شده، و سپس در داخل پوشهای با عنوانی بسیار عمومی مانند «اطلاعات» ذخیره میشدند.
در پایان آزمایش مشخص گردید که بعضی از داوطلبان هم خود گزارهها و هم محل ذخیرهسازی آنها را به یاد دارند، عدهای تنها یکی از این موارد را به خاطر میآورند، و باقی افراد هم نسبت به هیچ یک ایدهی خاصی ندارند.
به واقع، نتایج این آزمایش مشابه با یافتههای حاصل از آزمایش سوم بود. شرکتکنندگان بیشتر از این که خود محتوا را به خاطر داشته باشند، محل ذخیرهسازی آن را به یاد میآوردند. طوری که انگار یک حس تنبلی ناخودآگاهانه به آنها دستور میداد به جای حفظ تعدادی جملهی بسیار ساده، فقط محل ذخیره شدن آنها را به یاد داشته باشند. البته، این قابلیت به ما اجازه میدهد در استفاده از زمان و فضای حافظهی خود صرفهجویی کنیم، ولی مهمتر از آن؛ اثر گوگل ما را از دغدغهی آگاهانهی زیاد دانستن رها میسازد.
عامل به وجود آورندهی اثر گوگل – فراموشی دیجیتال چیست؟
ما در حین تلاش آگاهانه برای یادگیری مطالب جدید با دو انتخاب مواجه میشویم: ۱. کداوم یک از اطلاعات از اهمیت کافی برای حفظ شدن برخوردارند. ۲. کدام بخش از جزئیات ارزش این را دارند که مورد توجه قرار بگیرند.
به نظر میرسد در حالت عادی وضعیت این چنین باشد. اما هر گاه که ما از وجود یک فضای ذخیرهسازی جانبی آگاهی پیدا میکنیم که تمامی این اطلاعات و جزئیات مربوط به هر کدام را میتواند در خود جای دهد؛ تمایل خود را نسبت به هر یک از این دو انتخاب از دست میدهیم. به عبارتی، این دو انتخاب دیگر بیارزش جلوه خواهند کرد.
بیارزش شدن انتخاب در یادگیری اطلاعات جدید باعث میشود که ما دیگر تمایل چندانی به یادگیری نداشته باشیم. این که چه اطلاعاتی از فراموشی دیجیتال تأثیر میپذیرند کاملاً ثابت نیست، اما طیف آن از اطلاعات عمومی تا اطلاعات شخصی میتواند تغییر کند. برای مثال، آخرین باری که با وارد کردن دستی شمارهی دوستتان با وی تماس گرفتید، کی بود؟ تا کنون چقدر پیش آمده که برای به یاد آوری یک رویداد مهم، زنگ هشدار تنظیم نکرده باشید؟
اثر گوگل و ارتباط آن با حافظه تعاملی
از دیدگاه دانشمندان، رایانه به بخشی از حافظه تعاملی ما تبدیل شده است. کاربرد حافظه تعاملی در گروههای اجتماعی است. در چنین گروههایی معمولاً هر یک از اعضا دارای اطلاعات تخصصی است که بقیه ممکن است آن را نداشته باشند. دیگران هم بسته به حوزهای که در آن فعالیت میکنند، اطلاعاتی در اختیار دارند که بقیهی اعضای گروه از آن بیخبرند.
فیلم «کسبوکار ایتالیایی» را دیدهاید؟ در این فیلم با گروهی طرف هستیم که هر یک از اعضای آن در یک کاری توانایی دارد. اعضای حاضر در یک گروه حرفهای نوعی رابطهی همسفرگی با یکدیگر برقرار میکنند. حال به نظر میرسد ما همین نوع از رابطه را با رایانه برقرار کرده باشیم. رایانهها در واقع به بخشی از دستگاه شناختی ما تبدیل شدهاند. در بخشی از یک مقاله چنین آمده است:
میتوان ادعا کرد که این نوعی روش سازشگرانه برای استفاده از حافظه است – این که رایانه و موتورهای جستوجوی آنلاین را به عنوان یک فضای ذخیرهسازی جانبی وارد کار کنیم، که در هر زمانی قابل دسترسیاند.
حافظه تعاملی از دوران زندگی غارنشینی در حیات انسان نقش داشته است. ما به مرور زمان حافظه خود را با استفاده از دفاتر و ژورنالها گسترش دادیم. رایانه احتمالاً افزونهی دیگری است که قرار است مرز حافظهی انسان را کیلومترها جابهجا کند.
شکی در رویایی بودن آن نیست. ما بالأخره توانستیم با موجودی دوست شویم که همه چیز را میداند. اما هر چیز خوبی قیمت خود را دارد. اطلاعات کسب شده از طریق اینترنت با دقت و کیفیت پایینتری فراخوانی میشود؛ این همان چیزی است که آن را اثر گوگل یا فراموشی دیجیتال در عصر جدید مینامیم.