«مبتکر»ها مقلد نیستند، آنها کسانی هستند که نه تنها نظرات جدید دارند بلکه برای دفاع از آنها عمل میکنند. آدمهایی هستند که میایستند و حرف میزنند. مبتکرها خلاقیت را هدایت میکنند و دنیا را تغییر میدهند. آدمهایی هستند که رویشان شرط میبندیم. ولی آنها به هیچ وجه شبیه به آنچه فکر میکنید نیستند. سه روش برای شناختن مبتکرها در این متن معرفی شده و اینکه چطور میشود کمی شبیه آنها شد.
۱. آنها واقعا در راه افتادن کند هستند. شما همگی از نزدیک با ذهن کسانی که از زیر کار در میروند آشنا هستید. در یک تحقیق از مردم خواسته شد تا فرمهای نظر سنجی در مورد تعلل در کار را پر کنند و سپس از مدیرانشان در مورد میزان خلاقیت و نوآوری آنها پرسش شد. در نتیجهی این نظر سنجی معلوم شد، کسانی که عجله دارند و کارها را پیشاپیش و زود انجام میدهند، با خلاقیت کمتر نسبت به کسانی که به طور متوسط در کار خود تعلل میکنند، ارزیابی شدند.
کسانی که تا دقیقه آخر صبر میکنند انقدر مشفول معطل کردن هستند که فرصت فکر جدیدی را ندارند. و کسانی که خیلی عجله دارند آنقدر در عجله و اضطراب هستند که آنها هم افکار و ایدههای مبتکرانهای ندارند. در واقع در یک منطقهی خاص و مناسب مبتکرها وجود دارند اما شاید آدمهای مبتکر عادتهای کاری بدی داشته باشند. ممکن است تعلل در کار واقعا دلیل خلاقیت نباشد.
برای فهمیدن این موضوع، آزمایشی طراحی کردیم. از مردم خواستیم تا ایدههای کاری جدیدی بیاورند، و بعد از بررسی کنندههای مستقل خواستیم تا خلاقانه و مفید بودن آنها را بررسی کنند. و از بعضی از آنها خواستیم تا آن کار را همان موقع و سر وقت انجام بدهند. از بقیه که بصورت تصادفی انتخاب کرده بودیم خواستیم تا در کار دیگران با گذاشتن صفحه بازی «مین یاب» برای پنج یا ۱۰ دقیقه تاخیر ایجاد کنند. و مطمئنا، کسانی که تعلل متوسطی داشتند ۱۶ درصد بیشتر از دو گروه دیگر خلاق بودند. بازی مین یاب بازی بسیار عالی است اما دلیل این اثر نیست چون اگر شما قبل از اینکه موضوع کار مورد نظر را بدانید، شروع به بازی کنید، افزایشی در خلاقیت پیش نمیآید. فقط زمانی که به شما گفته شود که قرار است بروی این مشکل کار کنید، و بعد شروع به تعلل در کار کنید، در حالی که هنوز این موضوع در پشت پردهی ذهن شما وجود دارد، خلاقیت پرورش مییابد. تعلل در کار به شما فرصت میدهد تا نظریههای مختلف را بررسی کنید، که از راههای غیر خطی فکر کنید و پیشرفتهای غیر منتظره داشته باشید.
همانطور که «آرون سورکین» در این مورد گفته است «شما اسمش را تعلل بگذارید، من اسمش را تفکر میگذارم.» برای مثال بسیاری از مبتکرها در طول تاریخ در کار تعلل میکردند، مثلا لئوناردو داوینچی برای ۱۶ سال بصورت نامرتب روی مونالیزا کار میکرد. احساس شکست میکرد و یاد داشتهای روزانهی بسیاری مینوشت. اما بعضی از گریز هایی که در این زمان در فیزیک نور داشت، شناخت او از نور را متحول کرد و او را به نقاشی بهتر تبدیل کرد. دکتر مارتین لوتر کینگ شب قبل از بزرگترین سخنرانی زندگیش، راهپیمایی واشینگتن، تا ۳ صبح بیدار بود، و دوباره و دوباره آن را مینوشت. او در بین مدعوین نشسته بود و منتظر رسیدن نوبتش برای رفتن به صحنه بود، و هنوز به سرعت یاد داشت برداری میکرد و روی نوشتههایش خط میکشید. وقتی روی صحنه رفت بعد از ۱۱ دقیقه، یاداشتهای قبلیاش را رها کرد تا چهار کلمه را بیان کند که مسیر تاریخ را تغییر داد: « من یک آرزو دارم.» این جمله در دست نوشته نبود. با تاخیر در کار تمام کردن سخنرانی تا آخرین دقایق، او خود را برای گستردهترین محدوده ایدهها آزاد گذاشت و چون متن قطعی نبود، او برای بداهه گویی آزاد بود.
تعلل در مورد کارایی، یک گناه نابخشودنی است، اما در زمان خلاقیت یک حسن بشمار میآید.
۲.آنچه در مورد بسیاری از مبتکران بزرگ تاریخ میتوانید ببینید، این است که خیلی سریع شروع به کار میکنند ولی در تمام کردن آن کار بسیار کند هستند. آنها احتمالا مزیت اول بودن را از دست میدهند ولی احتمالا مزیت اول بودن یک افسانه است. در یک ارزیابی معمولی که «اولیهایی» که بازار را ایجاد کرده بودند را با توسعه دهندههایی که چیزی بهتر و متفاوت ایجاد کرده بودند مقایسه میکرد، متوجه شدیم که از بیش از ۵۰ گروه محصولات اولیها نرخ شکستی نزدیک به ۴۷ درصد داشتهاند، در حالی که در مقایسه تنها ۸ درصد از توسعه دهندهها با شکست مشابه مواجه شدند. مثلا به فیس بوک که برای ایجاد یک شبکه اجتماعی بعد از «مای اسپیس» و « فریندستر» صبر کرد، توجه کنید. به گوگل نگاه کنید، تا سالها بعد از « آلتا ویستا» و «یاهو» صبر کرد. توسعه دادن ایدههای دیگران از ایجاد چیزی جدید از بنیان، بسیار سادهتر است. برای مبتکر بودن لازم نیست که اولین باشید. تنها باید متفاوت و بهتر باشید.
۳. آنها اغلب مردد هستند و برنامههایی برای عدم موفقیت دارند، و این باعث میشود که شک کنید که آیا اصلا شجاعت مبتکر بودن را دارند یا نه؟
از دید سطحی، بسیاری از مبتکرین به نظر مطمئن میرسند، اما در پشت صحنه، آنها همان ترس و شکی را که همهی ما حس میکنیم، دارند. فقط بشکلی متفاوت آن را اداره میکنند. در واقع دو نوع متفاوت از شک وجود دارد. شک به خود و شک به عقیده. شک به خود فلج کننده است. باعث توقف شما میشود. اما شک در عقیده انرژیزا است. به شما انگیزهی بررسی، آزمایش و تصحیح کردن را میدهد، درست همانکاری که مارتین لوتر کینگ کرد. پس کلید مبتکر بودن راه سادهای از عدم جهش از پله سوم به پله چهارم است. بجای گفتن این جمله که «من احمق هستم» باید بگویید، «چند نسخهی اول یک کار همیشه مضخرفاند، و من هنوز به نتیجهی ایدهآل نرسیدهام.» پس چطور به نتیجه میرسید؟ خب، نشانههایی وجود دارد، مثلا به مرورگر اینترنتی که استفاده میکنید توجه کنید. میتوان کارایی شغلی و تعهد شما را تنها با نوع مرورگری که استفاده میکنید، تشخیص داد. دلایل خوبی وجود دارد که کاربرهای فایرفاکس و کروم کارایی بسیار بالاتری نسبت به کاربرهای اینترنت اکسپلورر و سافاری دارند.
همینطور، آنها در شغلهایشان ۱۵ درصد بیشتر ماندگاری دارند. چرا؟ این یک مزیت فنی نیست. چهار گروه مرورگر به طور متوسط سرعت تایپ مشابهی دارند و دانش رایانهای آنها نیز مشابه است. این موضوع به اینکه چطور مرورگر را دریافت کردهاید بستگی دارد. چون اگر از اینترنت اکسپلورر یا سافاری استفاده میکنید، معمولا بصورت پیش فرض روی رایانهتان نصب شدهاند، و شما انتخاب پیش فرضی که برایتان شده است را پذیرفتهاید. اگر از فایر فاکس یا کروم استفاده میکنید احتمالا، به پیش فرضها شک کردهاید و از خود پرسیدهاید، آیا انتخاب دیگری وجود دارد؟ و در صورت وجود امکان، مرورگر جدید را تهییه میکنید. مردم وقتی از این تحقیق با خبر میشوند میپرسند « عالی است، اگر بخواهم در کارم بهتر شوم، باید مرورگرم را تغییر بدهم؟»
نه، موضوع این است که آدمی باشید که انگیزه شک کردن در پیش فرضها را دارد و به دنبال انتخاب بهتر است. و اگر این کار را خوب انجام دهید، میتوانید پذیرندهی چیزی خلاف «دژاوو déjà vu» باشید. این موضوع نامی دارد. اسمش «vuja de» است. «vuja de» زمانی اتفاق میافتد که به چیزی که بارها دیدهاید نگاه میکنید و یکبار دیگر آن را با دید جدیدی میبینید. برای مثال فیلمنامهنویسی که نمیتواند برای متن خود که همانند تمام نسخههای قبلی نقش اصلی یک ملکه شیطانی بودهاست، اجازهی تولید بگیرد. اما «جنیفر لی» این موضوع را زیر سوال برد که آیا این کار منطقی است؟ او نقش اول را بازنویسی کرد، و آدم شریر را بصورت قهرمانی عذاب دیده، مجددا خلق کرد و «frozen» به موفقترین فیلم کارتونی تاریخ تبدیل شد. پس این داستان پیامی ساده دارد. وقتی که احساس شک میکنید، بسادگی از کنار آن عبور نکنید.
ترس چطور؟ مبتکرها هم احساس ترس میکنند. آنها از شکست میترسند، اما چیزی که آنها را با بقیه ما متفاوت میکند این است که آنها از تلاش نکردن بیشتر میترسند. میدانند که ممکن است در ایجاد یک کار تجاری شکست بخورند. آنها میدانند که در طولانی مدت، بزرگترین افسوس زندگی، اعمالمان نیست بلکه بیعملی است. چیزهایی که آرزو میکردیم تا تغییرش دهیم، اگر به علم نگاه کنید، فرصتهای استفاده نشدهی بسیاری میبینید.
«ایلان ماسک» میگوید فکر نمیکرد «تسلا» موفق شود. مطمئن بود که چند پرتاب اول «اسپیس ایکس» در رسیدن به مدار شکست خواهد خورد، چه رسد به اینکه به زمین برگردند، اما خیلی مهم بود که تلاش کند. ولی بسیاری از ما، وقتی که ایده جدیدی داریم، سعی خودمان را نمیکنیم. باید بدانید که قرار نیست بخاطر نظرات و ایدههای غلط قضاوت شوید. بسیاری از مردم فکر میکنند که در صورت ابراز عقیده، قضاوت خواهند شد. اگر به بخشهای مختلف صنعت توجه کنید و از افراد در مورد بزرگترین ایدهها و مهمترین پیشنهادشان سوال بپرسید، ۸۵ درصد از آنها بجای صحبت کردن ساکت خواهند ماند. آنها از اینکه احمق به نظر برسند، خجالت میکشند. اما باید بدانیم مبتکرها ایدههای بسیار بسیار بدی دارند، اما آنها را بدون ترس از قضاوت شدن بیان میکنند و از عملی کردن آنها نمیترسند، مثلا هیچ کس توماس ادیسون را با عروسکهای ترسناکی که اختراع کرد نمیشناسد، همهی ما او را به خاطر دستاوردهایش در تولید لامپ رشتهای میشناسیم.
اگر به وسط میدان نگاه کنید، برترین مبتکرها کسانی هستند که بیشترین شکست را خوردهاند، چون آنها کسانی هستند که بیشترین تلاش را کردهاند. آهنگ سازهای موسیقی کلاسیک را در نظر بگیرید، آنها بهترین بهترینها هستند. چرا بعضیهایشان در دائره المعارفها صفحات بیشتری نسبت به دیگران دارند و آهنگهایشان در تیراژ بیشتری ضبط شده است؟ یکی از بهترین معرفها حجم خالص آهنگهایی است که ساختهاند. هرچه خروجی بیشتری تولید کنید، کار شما تنوع بیشتری خواهد داشت و امکان تولید محتوای مبتکرانه بیشتر خواهد. حتی باخ، بتهون، موتزارت برای تولید شاهکارهای موسیقی خود، صدها نمونه محتوا تولید کردند. در واقع مبتکرها خیلی هم با بقیهی افراد متفاوت نیستند. آنها سرشار از احساس ترس و شک هستند. در کارها تعلل میکنند. ایدههای بد هم دارند. و بسیاری از اوقات بخاطر نترس بودنشان موفق شدهاند.
پس وقتی با ابتکار و خلاقیت در خود یا دیگران مواجه میشوید، به سادگی آن را حذف نکنید. شروع سریع ولی پایان آرام خلاقیت را افزایش میدهد، میتوان با شک در عقاید انگیزهها را افزایش داد و باید ترس از شکست در عمل را پذیرفت، و اینکه به کلی نظرهای بد نیاز دارید تا چند ایده و نظر خوب در میان آن پیدا کنید. مبتکر بودن ساده نیست اما بهترین راه توسعهی جهان پیرامون ما است.