استاد روانشناسی کالج Amherst پروفسور Carrie Palmquist و دانشجوی سابق او Ashleigh Rutherford یافتند که وقتی کودکان “موفقیتهای غیر واقعی” مربوط به یک کار خاص را تجربه میکنند ، تواناییهایشان برای قضاوت از بین میرود . براساس مطالعه انجام شده توسط Palmquist و Rutherford ، موفقیتهای غیر واقعی کودکان ، ممکن است باعث نادیده گرفتن اطلاعات ارزشمندی شود که میتواند برای تصمیمگیریهای اینده مورد استفاده قرار گیرد .
انها مقالهای در مورد تحقیقات خود را در مجله “روانشناسی تجربی کودک” منتشر کردهاند.
انها نتایج مطالعات درباره یادگیری کودکان را در ازمایشگاه توسعه دادند.
در یک سری از آزمایشها ، از کودکان ۴- و ۵ ساله خواستند ، یک بازی با اشیاء مخفی را انجام دهند ، که در آن دو ازمایشگر سرنخهایی به انها ارائه میدادند . یکی سرنخ درست ارائه میداد و دیگری نادرست .
انها این بازی را برای نیمی از کودکان دستکاریکردند به طوری که آنها همیشه اشیاء پنهان را پیدا میکردند ، اما موفقیت کودکان باقی مانده را به شانس واگذار شد، اما به طوری که که احتمال پیدا کردن اشیاء پنهان برای انها باسرنخهای بزرگسالمفید، بیشتر از بزرگسال غیرمفید بود که سرنخهای غلط ارایه میداد .
پس از این بازی ها، دانشمندان از بچهها خواستند از یکی از ان دو بزرگسال که برای پیدا کردن اشیاء پنهان سرنخ ارائه میدادند ؛ درخواست کمک کنند .
کودکان و نوجوانان گروه اول هیچ اولویت بندی برای این دو فرد نداشتند ، انها حتی فکر نمیکرند که یکی از ان دو مفیدتر هستند ، اما بچههای گروه دوم به وضوح فرد مفید را ترجیح میدادند.
یعنی وقتی کودکان عملکرد بسیار موفق دارند ،از نشانههای دیگر مثل کسی که میتواند منبع مفیدی از اطلاعات باشد؛ چشم پوشی میکنند.
نتایج این پژوهش به دو دلیل اهمیت دارد:
اول، نشان می دهد که کودکان ممکن است به صورتی که پژوهشهای قبلی عنوان کردهاند زرنگ و دانا نباشند.
دوم، نشان می دهد که در دنیای واقعی، زمانی که کودکان موفقیتهای زیادی را در یک کار تجربه کنند (مثلا مادر یا پدر آنها همیشه اجازه برنده شدن انها در یک بازی میدهد) آنها ممکن است از اطلاعات مهم کمتری که میتواند برای یادگیری در مورد جهان استفاده شود ، اگاه شوند؛ چون انها این اطلاعات را مربوط به موفقیت خود در اینده نمیبینند.