همه ما دورههایی از تنهایی و افسردگی را تجربه میکنیم، خصوصا در طول چند ماه اخیر که به علت پاندمی حاضر در جهان تقریبا تمامی مردم (به جز کارکنان برخی مراکز و کادر درمان) مجبور هستند در خانه بمانند. عاقبت این سلامت روان ما است که تحت تاثیر قرار میگیرد و «تنهایی و افسردگی» بیش از پیش گسترش میابد.
تنهایی و افسردگی: دو پیشامد متفاوت
برای درک تفاوت بین تنهایی و افسردگی، ابتدا باید اذعان داشت که هردوی آنها به احساسات انسان مربوط میشوند. سخنی از باروخ اسپینوزا (فیلسوف هلندی) است که میگوید:« احساسی که باعث ناراحتی و عذاب انسان میشود، به محض اینکه درک شود و تصویر دقیقی از آن ارائه شود، دیگر باعث رنجش فرد نخواهد شد.» اگر ما با دید روشن به سمت این عواطف برویم و آنها را درک کنیم، این احساسات دیگر قادر نخواهند بود زمینه ناراحتی ما را فراهم کنند.
«سیستم الگوی عواطف» که توسط فیلیپ شیور، یکی از روانشناسان دانشگاه Denver، ارائه شدهاست ضابطه جالبی از احساسات را بیان میکند. طبق این الگو هم تنهایی و هم افسردگی هر دو احساس ثانویهای از یک حس اولیه هستند به نام ناراحتی. یعنی ما ابتدا حس اولیه و خام «ناراحتی» را تجربه میکنیم؛ سپس از همین ناراحتی اولیه است که حس تنهایی یا افسردگی زاده میشود.
تغییر ناراحتی به دیگر عواطف گفته شده، به این علت انجام میشود که ما مدام همان باورها و ‹اسکریپتهای روانشناختی› ناراحت کننده را در ذهن خود تکرار و تقویت میکنیم. اینکه حس اولیه به کدام یک از دو حس تنهایی و افسردگی تبدیل میشود، بستگی به این دارد که چه باور و فکری در ذهن ما در حال رشد و شکل گرفتن است.
باوری که در تولید تنهایی نقش دارد و در ذهن شما تکرار میشود این است که: ای کاش روابط اجتماعی من بهتر و پربارتر از این بود. همانند هر احساس ناخوشایند دیگری، تنهایی نیز نوعی علامت درونی است که به شما هشدار میدهد وقت ایجاد یک تغییر در زندگی رسیده است.
« انگیزه مجدد » نامیست که پاملا کوالتر ، روانشناس ، به این هشدار درونی میدهد. به گفته او این انگیزه شما را تحریک میکند تا برای بازگشت دوباره به فعالیت و روابط اجتماعیتان تلاش کنید و این بار ارتباطات قویتری را برقرار کنید.
اما صدایی که ناراحتی را به افسردگی تبدیل میکند کاملا متفاوت است. در افسردگی دو نوع اسکریپت روانشناختی وجود دارد. در اولی فرد مدام با خود میگوید : ای کاش زندگی من معنيدار تر از الآن بود. ولی متاسفانه نغمههایی که فرد را به افسردگی میکشانند این جا تمام نمیشوند. باور دوم که به مراتب ترسناکتر است این است که : من توانایی و استحقاق انجام چنین تغییری را در زندگی ندارم.
به بیان دیگر بهتر است بگوییم شما میتوانید تنها باشید ( احساس کنید در برقراری روابط موفق نبودهاید) ولی احساس افسردگی ( داشتن زندگی بیمعنی و ناتوانی در تغییر آن) نداشته باشید.
هرگز تسلیم نشو!
اگر همزمان احساس تنهایی و افسردگی میکنید، هرگز دست از برقراری روابط عمیق و صمیمی با دیگران برندارید؛ روابطی که باعث رشد و تعالی شما میشوند. ممکن است امیدتان را از دست داده باشید، اما این کار را نکنید.
رجوع کنیم به قرن چهارده ، به شعری حماسی درمورد دوزخ از دانته. وی در این شعر سعی دارد سفر تمثیلی خود را به برزخ و جهنم به نمایش بگذارد. هنگامی که به در جهنم میرسد آنچه با آن روبه رو میشود نوشتهای بر روی ورودی است که میگوید:« ای کسانی که وارد این مکان میشوید، امیدهایتان را رها کنید». ضربالمثلی اروگوئهای وجود دارد که میگوید « امید آخرین چیزی است که از دست میدهیم». اگر امیدی برایمان باقی نمانده باشد ما نیز وارد جهنمی روی زمین خواهیم شد که در واقع حقمان نیست.
ویکتور فرنکل، یکی از نجاتیافتگان اردوهای کار اجباری نازیها در آشویتس و داخائو، مثالی تکان دهنده از امیدواری تحت هر شرایطی ارائه میدهد. به گفته او زندانیانی که به هدفی بزرگ در زندگی خود ایمان داشتند ( مانند برگشت به خانه، دیدن فرزندان و مراقبت از آنها و یا ادامه تحقیقات و آزمایشات علمی نیمه کاره خود به منظور پیشرفت بشریت) ، همان کسانی بودند که احتمال نجات و زنده ماندنشان بیشتر از دیگران بود.
و برعکس آن نیز در مورد زندانیانی که امید خود را از دست داده بودند صدق میکرد. فرنکل میگوید:« وای بر کسی که هیچ مفهومی در زندگیاش ندید، و نه هیچ مقصود و هدفی، پس دلیلی برای ادامه دادن و نجات یافتن نداشت.». او میگوید اگر به چهره افرادی که هیچ امیدی به زندگی و ادامه دادن ندارند نگاه کنیم ، چشمان آنها سراسر بیرمقی است، تمام امید و انگیزه خود را به زندگی از دست داده اند، و در عرض چند روز چیزی از آنها باقی نخواهد ماند.
ارتباطات خود را حفظ کنید، به هر قیمتی که شده!
اگر همزمان احساس تنهایی و افسردگی میکنید، تصدیقی بر این است که نه تنها روابط خود را با آن کیفیتی که باید بنا نکردهاید (نشانه تنهایی)، بلکه حتی ممکن است هر دو نوع ارتباط درونی و بیرونی ( ارتباط با خود و دیگران) خود را نیز از دست داده باشید (که نشانهای از افسردگی است). فرنکل معتقد است که از دست دادن چنین ارتباطاتی به نفع فرد نخواهد بود.
در چنین شرایطی بهتر است به جای اینکه خود را قربانی این احساسات بدانید، آنها را به کاتالیزوری مثبت برای رشد خود تبدیل کنید. زیرا مانند هر احساس منفی دیگری، تنهایی نیز نوعی هشدار است که میتواند باعث شود قدم در راه تغییر برخی شرایط خارجی بگذارید؛ شرایطی که در وحله اول باعث ایجاد چنین احساس منفی شدهاند.
پس هرگاه چنین احساسات منفی به سراغتان آمد آن را از حس ناراحت کننده منفی به نوعی فراخوان درونی برای بررسی دقیق روابط و اصلاح آنها تبدیل کنید.
چگونه از تنهایی رهایی یابیم؟
سه روش زیر به شما کمک میکند از فردی تنها به فردی تبدیل شوید که در تعاملات اجتماعی خود بسیار موفق است. همه این استراتژیها بر پایه یک اصل در مورد تنهایی استوار هستند: اینکه تنهایی به معنی نداشتن رابطه نیست، بلکه به معنی نداشتن یک رابطه بامعنی ، پربار و عمیق است. به عبارت دیگر ممکن است شما توسط شماری از افراد احاطه شدهباشید اما باز هم احساس تنهایی کنید.
روی روابط کنونی خود حساب کنید؛ روابطی که در حال حاضر در جریان هستند و پتانسیل تبدیل شدن به یک رابطه عمیق را دارند. مطالعه صورت گرفته در دانشگاه ویسکانسین نشان میدهد ارتباطاتی به صورت مجازی و الکترونیکی برقرار میشوند توانایی تولید اکسیتوسین (پروتئین مربوط به شادی و مرتبط با پیوند و رشد) و کورتیزول (پروتئین ایجاد کننده استرس) را در فرد ندارند.
جالب اینجاست که برقراری تماس تلفنی که با قصد و هدف صورت گیرد میتواند تاثیرات گفته شده را داشته باشد. مطمئنا کسی که باعث میشود استرس ما کاهش یابد و صمیمیت را در ما برمیانگیزد بدون اینکه باعث شود احساس بیارزشی کنیم، همان دوست واقعی ما خواهد بود.
روابطی را که صمیمانه نیستند و به نظر نمیآید بتوان آنها را به رابطهای ارزشمند و پربار تبدیل کرد، دور بریزید. برای اینکه زندگی خود را تراز کرده و نظم دهید ، باید ابتدا مشخص کنید که چه عواملی باعث بینظمی آن شدهاند. زمانهای که به فردی پیام میدهید که او در حدی که باید برای شما ارزش قائل نیست که بخواهد در زندگی واقعی با شما ارتباط برقرار کند، در حال هدر دادن عمر باارزش هستید!
در فکر برقراری روابط جدید و عمیق باشید. البته میدانم گفتن چنین حرفی خصوصا در دوران قرنطینه و پاندمی راحت است ولی در عمل سخت به نظر میرسد. با این حال هنوز هم میتوان در دنیای بیرون به دنبال گروههای دوستانه، خوش گذرانی، آموزشگاهها و سایر فعالیتهای اجتماعی گشت.
همچنین به فکر این باشید که چگونه پس از پاندمی روابط خود را گسترش دهید، چگونه با افراد جدیدی که ارزش برقراری یک رابطه عمیق را دارند آشنا شوید و چگونه رابطتان را با این افراد ادامه دهید.
در لابهلای استراتژيهای گفته شده در بالا نیز میتوان به تفاوت اساسی تنهایی و افسردگی پی برد: فرد افسرده در واقع همان فرد تنها است که امید خود را از دست داده. پس به جای ناامیدی سعی کنید با به کارگیری این روشها خود را از تنهایی نجات دهید و انرژی خود را صرف برقراری روابط پربار ، ارزشمند و صمیمی با کسانی کنید که ارزش شما را بدانند.
آیا تاکنون تجربه مشابهی داشتهاید؟ آیا برای مقابله با تنهایی راههای دیگری را امتحان کردهاید که برایتان مفید واقع شدهباشد؟ آیا تا به حال شده احساس کنید افسرده هستید بدون اینکه حس تنهایی داشته باشید و با کمک برقرار روابط اجتماعی از افسردگی نجات پیدا کرده باشید؟ تجربیات و دانستههای ارزشمند خود را با ما در کامنتها به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط:
اثرات مخرب تنهایی: از افسردگی و آلزایمر تا سرطان
چگونه با احساس تنهایی مقابله کنیم؟
با این سن، مگر شما روانشناس هستید که مینویسید؟
با سلام
این نوشته ترجمهی مقالهای از پروفسور دکتر Anthony Silard میباشد.
متن اصلی مقاله و بیوگرافی ایشون رو میتونین در پایین نوشته در بخش «psychology today» مشاهده کنید.